loading...
دانلود و نقد فیلم | اخبار سینمای جهان
admin بازدید : 1294 سه شنبه 06 تیر 1391 نظرات (0)

 

برندا چپمن Brenda Chapman با سابقه ی کار در سه استودیوی بزرگ و عمده ی انیمیشن( پیکسار- دریم ورکز و دیزنی )، صاحب یک پیشینه ی درخشان در صنعت انیمیشن است. او در تولید بسیاری از شناخته شده ترین انیمیشنهای سالهای اخیر، از جمله:” چه کسی برای راجر رابیت پاپوش دوخت؟ ” ، “ پری دریایی کوچک ” ، ” دیو و دلبر” ، شیر شاه “، “ شاهزاده مصری” ، “ شرک ” ، “ماشینها“، ” بالا ” و بالاخره تازه ترین انیمیشن پیکسار “َشجاع Brave ” ، نقش داشته است. سایت “پیکسار پورتال” ، مصاحبه ای در دو بخش با برندا چپمن انجام داده است که بخش اول این مصاحبه عمدتا به انگیزه ها، عملکرد و سابقه ی کاری چپمن ، و بخش دوم بیشتر به عملکرد او در رابطه با انیمیشن “شجاعBrave ” می پردازد:

چطور به کار در زمینه ی انیمیشن علاقه مند شدید و چطور مابین کار انیمیشن و سایر علاقه مندیهایتان تعادل برقرار می کنید؟

- من از زمانی که تونستم مداد به دست بگیرم، نقاشی می کشیدم و همیشه میدانستم که دوست دارم کاری در همین رابطه (نقاشی و طراحی) انجام بدهم. حالا که اینجا روبروی شما نشستم خنده ام می گیره، چونکه می دونید، من الان دیگر نقاشی نمی کشم! اما واقعا همیشه دلم میخواست که به نوعی شغلی در رابطه با هنر داشته باشم. اوایل به طراحی لباس (فشن) و تبلیغات فکر می کردم، اما خیلی زود متوجه شدم که انیمیشنها خود به خود ساخته نمی شوند و در حقیقت هنرمندانی (در استودیو ها) نشسته اند و هر فریم را طراحی می کنند! من واقعا قصه گفتن را دوست دارم و عاشق این هستم که بتوانم ایده هایم را آنطوری که در ذهنم هستند خلق کنم و ضمنا عاشق طراحی هم هستم و در نتیجه نیازی نبود که زیاد برای تصمیم گیری فکر کنم.

برای اولین بار چطور وارد صنعت (انیمیشن) شدید؟

- قبول شدن در کالج “کال آرتز Cal Artz ” برای خیلی ها میتونه نخستین گام باشه. خب برای من داستان کمی فرق می کرد و یک جورهایی پای فک و فامیل و دوست در بین بود. اون چیزی که بهش میگیم (پسر خاله ی دوست خواهرم)!!! من به این آقا زنگ زدم و اون هم شماره ی استودیو ی دیزنی را به من داد. من به استودیو زنگ زدم و اونها منو به “کال آرتز” ارجاع دادند و بعد، در حقیقت ورود من به استودیوی دیزنی به دلیل فیلم دانشجویی بود که من بعدها در “کال آرتز” ساختم.

خب پس کمی “روابط” و کمی هم “شاگرد ممتازی”؟

- من اسمشو میذارم سخت کوشی!

شما این امتیاز را داشته اید که در سه استودیوی بزرگ ( دیزنی-پیکسار- دریم ورکز) کار کنید. بزرگترین تفاوت این سه استودیو از دید شما چیست؟

- گفتنش سخته. من باید سعی کنم که در نظر دادن عدالت رو رعایت کنم چون میدونید، من در موقعیتهای زمانی متفاوتی در هریک از این سه استودیو بوده ام. کار من در استودیوی دیزنی زمانی شروع شد که اصطلاحا به عصر ” تولد و ظهور دوباره ی انیمیشن” معروفه. من خیلی خوش شانس بودم که تونستم سوار موج بشم و در ساخت انیمیشنهایی چون “راجر رابیت”، “پری کوچک دریایی” و ” دیو دلبر” مشارکت داشته باشم و بزرگترین شانس من در اون زمان این بود که تونستم سرپرست تیم نویسنده ها در انیمیشن ” شیر شاه” باشم. حقیقتا مثل یک سفر فوق العاده بود. من در استودیوی دیزنی بزرگ شدم، بالغ شدم و قد کشیدم. استودیوی دریم ورکز متفاوت بود، اونها سعی داشتند کاری متفاوت از دیزنی انجام بدهند و من فکر می کنم که موفق شدند. اونها کمی سریعتر با زمانه جلو میروند و کمی بی پرده تر و گستاخانه تر عمل می کنند و موفق هم هستند. روش پیکساری ها بیشتر شبیه اون روشی هست که در دیزنی کلاسیک معمول بود، اونها دقیقا همون چیزی رو میسازند و به شما تحویل می دهند که شما دلتون میخواد ببینید و از دیدنش خوشتون میاد. هرکدوم از این سه استودیو، روش و شخصیت خاص خودشون رو دارند اما برای من کمی سخته که به نکته خاصی اشاره کنم.

نکته ی خاصی وجود داشت که بتونه شما رو وسوسه بکنه که حتما به پیکسار برید؟

- بله، ” جو رنفت Joe Ranft ” ! مرحوم جو رنفت بزرگ ! او دوست عزیز من بود. من و او سالها قبل در دیزنی همکار بودیم و قبل از اون هم، وقتی که من تازه به “کال آرتز” رفته بودم، از طریق دوستان مشترک، “جو” را می شناختم.او منو ترغیب کرد که به پیکسار بیام و من عمیقا بهش اعتماد داشتم و خوشحالم که این موقعیت رو داشتم که قبل از تصادف ( که منجر به مرگ جو رنفت شد) با او همکاری کنم و در کنارش باشم. جو بزرگترین دلیل آمدن به پیکسار بود.

شنیده ام که “جو” یک فرد بسیار مهم و تاثیر گذار در پیکسار بود، آیا بعد از مرگ او، تفاوت محسوسی در پیکسار می بینید؟

-فکر می کنم بعد از مرگ او تغییرات زیادی بوجود آمد. ما همه از مرگ او متاثر شده بودیم و دقیقا پس از مرگ او بود که دیزنی پیکسار رو خرید. پس در نتیجه از اون زمان تا کنون تغییرات زیادی رخ داده اند. ممکنه که شما بعضی از این تغییرات رو دوست داشته باشید و بعضیاشو نه! جای “جو” واقعا در پیکسار خالیه. او یکی از بهترین داستان پردازهای پیکسار بود. همه روی او حساب می کردند و همه به خودش و ایده هاش احترام می گذاشتند. بنا براین بدون تردید مرگ او ضایعه بزرگی برای استودیو و برای هرکسی بود که فکر می کرد که “جو” یک دوست عزیز بوده. مرگش واقعا یک ضایعه بود.

از بین تمام فیلمهای درخشانی که شما در تولیدشون نقش داشتید، آیا فیلم خاصی هست که در ذهن شما ، مجزا و بالاتر از بقیه قرار بگیره؟ و چرا؟

- باید بگم ” دیو و دلبر”، چونکه در ” پری دریایی کوچک” من فقط یک نوآموز بودم، در “راجر رابیت” بیش از یک مسئول “کلین آپ Clean up ” نبودم، در ” نجات دهندگان ۲ – استرالیا  Rescuers Down Under” من کم کم جدی گرفته می شدم و بالاخره در ” دیو و دلبر ” بود که مردم کم کم شروع به شنیدن پیشنهادات و نظرات من کردند. من از حضور در تولید اون فیلم، از کار با همکارانم، از کارگردانانش، از همه چیز واقعا لذت می بردم. تجربه ی واقعا بزرگی برای من بود و من خیلی چیزها آموختم. اتاق کار من با “راجر آلرز Roger Allers ” ، سپرست تیم داستان نویسها ،مشترک بود. او هم یکی دیگه از استادان بزرگی بود که من ازشون خیلی چیزها آموختم. فکر می کنم ” دیو و دلبر” کاری بود که باعث شد بعدتر من تبدیل به سرپرست تیم داستان در “شیرشاه ” بشوم.


محبوبترین شخصیت در فیلمهایی که کار کردید از نظر شما کدام شخصیت است؟

- سئوال سختیه، فکر می کنم از کار کردن روی شخصیت ” بل Belle ” ( دیو و دلبر) خیلی لذت بردم. میدونم که شخصیت او در طی این سالها خیلی مورد انتقاد واقع شده. مردم میتونند هر آنچه که او انجام داد رو از دیدگاه منفی مورد بررسی قرار بدهند، اما من اونو یک شخصیت قوی می بینم. کسی که منتظر نمی مونه تا سرنوشت براش تصمیم بگیره. من از کار کردن بر روی شخصیت او واقعا لذت بردم و تلاش کردم از او ، چهره ی متفاوتی نسبت به سایر قهرمانهای مونث دیزنی ترسیم کنم. او منتظر شاهزاده ی رویاهاش نمی مونه، او حتی تلاش نمی کنه تا دل هیچ مردی رو به دست بیاره. وقتی که پدرش به خطر می افته ، او خودش راهی میشه تا پدر را نجات بده. او به طور باور نکردنی خودش رو قربانی نجات جان پدرش می کنه، و حتی در زمانی که در یک مکان ناخوش آیند به دام افتاده، تلاش می کنه تا خوبی را از درون نهاد شخصیت هیولا صفت به بیرون بکشه. اینها هدف اصلی از ترسیم شخصیت “بل” بودند ، نه اینکه به سادگی بگوییم که ” اوه این هم یکی دیگه از همون شخصیتهای مونثه که مورد سوء استفاده واقع شده!”. درسته، ” بل” یک از شخصیتهای مورد علاقه منه. همینطور می تونم از ” رافیکی Rafiki ” (شیر شاه) اسم ببرم. همیشه خودم را سرزنش می کنم که چرا شخصیت رافیکی رو یک زن خلق نکردم؟ همونطوری که در نمایش صحنه ای “شیر شاه”، رافیکی یک زن است. من نمایش “شیر شاه” رو دیدم و با دیدن رافیکی مونث به خودم گفتم:” ای خدا، احساس حماقت می کنم. اون یه زن کامله”.

کارگردان مورد علاقه شما کیه؟

- بدون تردید “کوین لیما kevin Lima ” . او “طلسم شده Enchanted ” را کارگردانی کرد و واقعا هیچ کارگردان دیگه ای نیست که من به اندازه ی “لیما” عاشقش باشم! و این واقعیت که “لیما” همسر منه، دیدگاه منو واضح تر می کنه!!!  اما واقعا میخوام بگم که هیچ کارگردان دیگه ای نیست که بتونم بگم عاشقشم ! من فیلمهای محبوب زیادی در ذهنم دارم، نه فقط یکی، میتونم تعداد زیادی فیلم را نام ببرم که از صمیم قلب تحسین می کنم و کارگردانهای دیگری هم هستند که حقیقتا تحسینشون می کنم. یکی از اونا ” جان سایلس John Sayles ” هست. اون کسیه که واقعا در مورد کاراکترهاش صادقه و خیلی وقتها از “نا بازیگر” ها برای نقشهای فیلمهاش استفاده می کنه. او یک کارگردان مستقله، در حقیقت یکی از نخستین کارگردانان مستقله. از فیلمهاش می تونم به ” Secret of Roan Inish ” ، ” Limbo ” و ” Passion Fish ” اشاره کنم. کارگردان دیگه ای که می تونم اسم ببرم ” فرانک کاپرا Frank Capra “است. ایده آلیسمی که توی فیلمهای کاپرا دیده میشه واقعا بیننده رو گرم می کنه و به تماشاچی این حس رو میده که میتونه آدم بهتری باشه. تماشاچی با دریافت پیامهای نهفته در فیلمهای کاپرا واقعا از درون مشتعل میشه. “زندگی زیبائیست It’s a Wonderful Life ” و ” آقای اسمیت به واشینگتن می رود Mr. Smith Goes To Washington ” از جمله فیلمهای کاپرا هستند که میتونم نام ببرم. دلایل بسیار زیادی وجود داره که شما میتونید کارگردانهای بسیار زیادی رو دوست داشته باشید.

بزرگترین تفاوت بین کارگردانی یک انیمیشن دستی سنتی و یک انیمیشن دیجیتال چیست؟

- بزرگترین تفاوتی که میتونم اشاره کنم، در فیلمبرداری و “لی اوت” فیلمهای انیمیشن دیجیتالی است. در فیلمهای دیجیتالی(سه بعدی) ، دوربین مجبور نیست در یک صحنه حرکاتش را محدود یا متوقف کند.زاویه دوربینها به راحتی تغییر می کنند و این چیزیه که در انیمیشنهای سنتی به سختی یا به ندرت انجام میشه.در انیمیشنهای دو بعدی سنتی، شما میتونید در طول یک صحنه “پن pan ” انجام بدهید، اما زاویه دوربین تقریبا همیشه بدون تغییر باقی می مونه . اگه بخواهید زاویه دوربین را تغییر بدهید واقعا یک کار شاق و پر مخاطره را شروع کرده اید. حداقل برای من این کار یکی از مشکل ترین کارها بوده است.

سئوال بعدی یک سئوال کنجکاوانه است. من میدونم که شما در “بالا UP” صدا پیشگی هم کرده اید، میتونم دقیقا بدونم صدای کدام شخصیت را اجرا کرده اید؟

- هاپ،هاپ ، هاپ!!! من صدای یکی از سگها رو اجرا می کردم. پنج شش نفر بودیم که توی اتاق جمع می شدیم و مثل سگها حرف می زدیم!!!

وقتی که در حال کار کردن بر روی خطوط کلی یک داستان هستید،آیا خیلی جدی روی منحنی ها و فراز و نشیبهای داستان و همچنین شخصیتها فکر می کنید، یا اینکه یک روند طبیعی و ناخودآگاه را در پیش می گیرید؟

- هردو روش، چرا که داستان به شیوه های مختلفی به ذهن شما خطور می کنه. بعضی وقتها کاراکترها اول شکل می گیرند، و بعضی وقتها خطوط اصلی داستان به سراغ شما میان. من خیلی در مورد کاراکترها و خطوط اصلی داستان فکر می کنم، ولی به الهام آنی و شهود هم خیلی اهمیت میدهم. من سعی می کنم برای فکر کردن و به نتیجه رسیدن از فرمول خاصی پیروی نکنم. از خودم میپرسم که دوست دارم کاراکترها از کجا ماجرا را شروع کنند و چطور و کجا اون ماجرا را به پایان ببرند و بعد سعی می کنم وسط این دو نقطه را پر کنم.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/brave/esrgvzsd.jpg

ایده ی اولیه ی “شجاع- Brave ” از کجا آمد؟

- اصولا باید بگم که ایده ی اولیه ، الهام گرفته از رابطه ی بین من و دخترم بود. من دختری دارم که ذاتا خیلی قوی و خیلی مستقل هست. ما با هم تقابلهایی داریم و هردو احساساتمون را (نسبت به هم) کنترل می کنیم. اما میزان علاقه من به او ، دائمی و پایان ناپذیره. او چهار یا پنج ساله بود که ایده ی اولیه ی “شجاع” به ذهن من رسید. در اون زمان من با خودم فکر می کردم که وقتی دخترم یک ” تین ایجر- Teenager” ( بین سنین ۱۳ تا هجده) بشه، چطور دختری خواهد بود؟ خب حالا من جوابمو گرفته ام، دخترم ۱۲ سالشه و تبدیل شده به بزرگترین و مهمترین بخش زندگی من، طوری که دیگه روی هیچ چیزی بجز او نمیتونم تمرکز کنم. خب در مورد “شجاع” هم دقیقا داستان همینطور بود. من میخواستم روابط مابین یک مادر و دختر رو به تصویر بکشم. من قبلا هم گفته ام که افسانه های قدیمی را خیلی دوست دارم و می خواستم یک افسانه قدیمی را بسازم، اما نمیخواستم سر کسی را کلاه بگذارم. نمیخواستم یک داستان تکراری را به مردم تحویل بدهم. حتی اگر قالب فیلم در ظاهر شکل و شمایلی قدیمی داره، اما خود داستان در مورد زنان و خانواده هایی مدرن و امروزیه. “شجاع” در حقیقت فقط قصه ی یک مادر و دختر نیست، بلکه داستان یک خانواده ی معاصر و امروزیه که لباسی قدیمی بهش پوشانیده شده و در دنیایی قدیمی و افسانه ای قرار گرفته. همونطوری که در فیلم خواهید دید من گرایشی هم به سمت اسکاتلند داشتم. بیشتر به این دلیل که اجداد من و رگ و ریشه خونی من به اسکاتلند بر می گردند.

قبلا گفته بودید که شخصیت “بل” ( دیو و دلبر) را به دلیل ساختار شکن بودن او تحسین می کنید، آیا جذابیتهای شخصیتی یک شاهزاده خانم سرکش، دلیلی برای ساختن ” شجاع” نبود؟

- راستش بخشی از تمایل من به این پروژه به همین دلیل بود، اما بخش عمده اش به دلیل “داستان” بود. داستان هم، یک داستان غیر معمول و غیر تکراری در مورد یک شاهزاده خانم بود. درسته که من عاشق داستانهای پریان هستم، اما دیگه از شنیدن قصه ی “شاهزاده خانمی که منتظر نشسته تا مرد رویاهاش سوار بر اسب سفید از راه برسه و اونا به خوبی و خوشی تا ابد با هم زندگی کنند” خسته شدم. بعلاوه، از تغییر دادنهای کلیشه ای و قلابی در افسانه های قدیمی هم خسته شدم. در نتیجه من در جستجوی داستانی بودم که ( در عین غیر اقتباسی بودن) واقعا تجلیل و گرامی داشتی باشه نسبت به افسانه های “برادران گریم” و ما رو به همون حال و هوا و دنیای جادویی برگردونه. “شجاع” یک برداشت کاملا متفاوت از داستان زندگی یک شاهزاده خانمه. میدونم که خیلیها خواهند گفت: ” خب دیگه، بازم یه قصه در مورد یه شازده خانوم!” اما بذارید توضیح بدم که درسته که به دلایل اقتصادی، بخصوص گرایش دختر بچه ها به خریدن محصولات جانبی فیلمهای “شاهزاده خانم ” ها، تمایل زیادی به ساخت چنین فیلمی وجود داشت، اما این فیلم کاملا متفاوته. این فیلمی در مورد یک شاهزاده خانم قوی و مستقله که هم دختر بچه ها و هم مادر ها رو راضی می کنه و دیگه مادر ها مجبور نیستند با دیدن دختر بچه شون که داره ادای شاهزاده خانم رو در میاره، حرص بخورند و عصبی بشن. برعکس این بار مادرها خواهند گفت : آره دختر، درستش همینه.


آیا قرار دادن داستان در اسکاتلند، یک انتخاب هدفمند بود یا اینکه فقط به دلیل بخشیدن یک سبک خاص به فضای داستان ، اسکاتلند را انتخاب کردید؟

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/brave/seryhgsz.jpg- ما کار زیادی برای شکل دادن به سبک بصری فیلم انجام دادیم. از ابتدا من در جستجوی حال و هوایی بودم که بطور کلی یاد آور اروپای شمالی باشه. اما ما انقدر روی فضا سازی و سبک بصری کار کردیم و ایده هامون را صیقل دادیم تا به جایی رسیدیم که به خودمون گفتیم : ” خب کافیه دیگه، بیایید بگیم اینجا اسکاتلنده!” و بعد من به سراغ عکسها و تصاویر اسکاتلند رفتم.

“شجاع” نخستین فیلم پیکسار است که یک زن کارگردانی می کند، پیش از این انتقادات زیادی به پیکسار شده بود که چرا از زنان برای کارگردانی فیلمهایش استفاده نمی کند، آیا انتخاب شما ربطی به این انتقادات داشت؟

- راستش مطمئن نیستم. من توسط ” جو” (رنفت) به استودیو دعوت شدم و در یک پروژه مشغول به کار شدم. در اون زمان پیکسار در حال توسعه یافتن بود. اونا تعدادی فیلم بسیار موفق ساخته بودند و حالا می خواستند افقهایشان را کمی توسعه بدهند. فکر می کنم که در زمان مناسب، در مکان مناسب بودم. در پیکسار، کارگردانها ایده های شخصی خودشون و اون چیزی که براشون جالبه و اهمیت داره رو خلق می کنند. و زمانی که به من این فرصت داده شد تا فیلم خودم رو بسازم، دوست داشتم چیزی رو بسازم که از دخترم به من الهام شده بود. اما اینکه آیا در پشت صحنه فشار هایی برای انتخاب من بوده ، نمیدونم…من هرگز چیزی احساس نکردم.

آیا شخص شما، یا نکته ی خاصی در مورد شما، در فیلم بطور مشخص نمود دارد؟

حالا که فیلم تقریبا آماده ی نمایش است چندان مطمئن نیستم، اما زمانی که روی پروژه کار می کردم، خیلی به شخصیت مادر ربط داده می شدم. من تاکید داشتم که در فیلم به حقایق و واقعیتهای یک رابطه پرداخته شود و نه فقط به کلیشه ها. خیلی چیزها را از زندگی روزانه خودم بیرون می کشیدم، وارد استودیو می شدم و می گفتم :” وای باورتون نمیشه که امروز چی شد! ” ، و بعضی وقتها اون اتفاق خیلی راحت و طبیعی توی فیلم قرار می گرفت. مثلا یک روز صبح من در حال آماده شدن برای رفتن به استودیو بودم که دخترم وارد شد و من گفتم :” باید بجنبی و آماده بشی”، دخترم غر زد : ” چرا؟” بعدش من به او غر زدم و اونم جوابمو داد و بعد ناگهان هردوی ما غر زدن را متوقف کردیم و همدیگه رو بغل کردیم و گفتیم :” صبح به خیر” و بعد دو باره شروع کردیم به داد و فریاد کردن و نق زدن . خیلی خنده دار بود. این قضیه تا مدتی به عنوان بخشی از داستان مورد قبول قرار گرفته بود، نمیدونم که آیا در ویرایش نهایی هنوز هم توی فیلم باشه یا نه؟!!

حالا که این بحث پیش کشیده شد، چند ماه پیش شایعاتی شنیده می شد مبنی بر اینکه تغییراتی در تیم سازنده ی “شجاع” پیش آمده و اینکه شما دیگر کارگردان فیلم نیستید

- در حقیقت من حالا دیگر در تیم سازنده ی ” شجاع” نیستم. من در جلسه ی نمایش محدود فیلم خواهم بود و هنوز هم تحت قرارداد پیکسار هستم، اما در حال حاضر در حال کار کردن بر روی چند پروژه ی متفاوت هستم. فکر می کنم جدا شدن من از تیم سازنده ی “شجاع” فقط یک جابجایی ساده در تیم خلاقه بود.

مو و خز مهمترین چالش در ساخت ” کمپانی هیولاها ” بود، در ” در جستجوی نیمو” آب بزرگترین مشکل بود، ” آدمها ” در ” باورنکردنی ها” مشکل بزرگ بودند، آیا فکر می کنید در ” شجاع” هم چالش بزرگی بر سر راه سازندگان بود؟

- فکر می کنم که در آینده شما صحبتهای زیادی در مورد موهای “مریدا”( شخصیت اصلی در شجاع) خواهید شنید، چون موها بخشی از شخصیت او هستند. فرم وحشی، رام نشدنی و موجدار موها، نشون میدهند که “مریدا” واقعا کیه. من در پروژه هایی مثل ” گوژپشت نوتردام”، ” پری دریایی کوچک”، ” دیو و دلبر ” و ” شاهزاده ی مصری” کار کرده ام و در تمام این فیلمها شخصیتهایی مثل “اسمرالدا” ، “بل” ، ” میریام” و ” آریل” موهای موجدار داشتند، اما به دلیل طراحی به وسیله قلم، موها همیشه نرمتر و کم پیچ و تاب تر از آنچه که مد نظر بود طراحی می شدند. اما در مورد این کاراکتر آتشین مزاج، موهای مواج او حقیقتا باید خلق و خوی او را به نمایش می گذاشتند. قبلا در “کمپانی هیولاها” قرار بود شخصیت “بو”( دختر بچه) مو فرفری باشه اما دست اندرکاران خیلی زود تسلیم شدند و موهای او را صاف طراحی کردند چون دردسر موی فرفری زیاد بود و گروه تولید به اندازه ی کافی درگیر پشم و خز هیولاها بودند. در مورد “مریدا” همه خیلی سخت روی موهای او کار کردند، واقعا جنگیدند و نتیجه ی کار واقعا عالی شد. در تمام فیلم ” شجاع” از تکنولوژی مشابهی استفاده شد. بخاطر شرایط طبیعی و ماهیت ذاتی اسکاتلند، موها فرم و ساختار خاصی رو طلب می کردند و بعد مشخص شد که در ساخت علفزار ها، درختهای کاج، گلسنگها و خلاصه همه چیز باید همون ساختار و شرایط محیطی اسکاتلند در نظر گرفته بشه و از همون تکنولوژی استفاده بشه. تمام تلاش ما این بود که بتونیم کاری کنیم که اجزای طبیعت کمتر پلاستیکی به نظر بیان و بیشتر از کارهای قبلی حس زندگی رو در درون خودشون داشته باشند.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/brave/Brave_2012_movie.jpg

بزرگترین چالش شما در داستان چه بود؟

خب باید بگم که چالش همچنان وجود داره! بزرگترین مشکل برای من در آغاز این بود که چطور داستان رو تا حد ممکن ساده کنم. داستان اصلی خیلی پیچیده و کار کردن روی اون خیلی وقت گیر بود. ما بالاخره موفق شدیم داستان رو تا حد ممکن پردازش کنیم و استخوان بندی ساده ای به اون بدیم تا در نهایت بتونیم نتیجه گیری کنیم که به چه چیزهایی نیاز داریم تا بتونیم داستان رو به جلو ببریم. بعضی کاراکترهای زائد رو حذف کردیم و همینطور بعضی نکات زائد رو هم از داستان حذف کردیم و پیچیدگی های اونو کم کردیم. داستانهای غیر اقتباسی مشکل ترین داستانها برای کار کردن هستند و حتی الان هم اعضای تیم دارند روی داستان کار می کنند. من یک نسخه ادیت شده از فیلم را چند ماه پیش دیدم و معتقدم که هنوز کارهایی باید روی داستان انجام بشه، اما من مطمئنم که بالاخره نتیجه ی مطلوب حاصل میشه.

آینده ی “برندا چپمن” رو چطور میبینید؟

- مطمئن نیستم، همونطوری که گفتم درحال آماده کردن چند پروژه هستم. اما مطمئن نیستم که آیا این پروژه ها توسط پیکسار انتخاب میشوند یا خیر. چند داستان هم هستند که درحال نوشتن اونها هستم و بازهم مطمئن نیستم که این داستانها بصورت کتاب یا فیلمنامه یا هردو منتشر بشوند. اگر در پیکسار باقی بمانم، امیدوارم که اتفاق مثبتی برای یکی از پروژه هام رخ بده. من با خوشبینی منتظر اتفاقات آینده هستم. بعد از حدود شش سال و نیم کار کردن بر روی یک فیلم، من بصورت خودبخود مشتاقانه منتظر هستم تا ببینیم هر روز چه اتفاق جدیدی رخ میدهد. وقتی که درگیر فیلم بودم، وقت زیادی برای اینکه خودم رو در جریان تکنولوژی های قرن ۲۱ قرار بدهم و نگاهی به وبلاگها، وبسایتها و رسانه های اجتماعی بیندازم نداشتم و حالا واقعا از تمام اینها لذت می برم.
امیدوارم که هرچه بیشتر بتونم با نمادهای جهان مدرن آشنا بشوم، منظورم تمام چیزهایی هست که برای من تازگی دارند و برای جوانها، مثل درسهای قدیمی مدرسه هستند!!!

----------------------------

منبع : پورتال پیکسار، برداشت شده از  انیمیشن روز

ترجمه و تلخیص : مهبد بذرافشان

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
درصورت بروز هرگونه مشکل و یا ارائه پیشنهاد و انتقاد، ما را از طریق لینک زیر در جریان بگذارید. باتشکر
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 621
  • کل نظرات : 54
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 410
  • آی پی امروز : 91
  • آی پی دیروز : 126
  • بازدید امروز : 435
  • باردید دیروز : 233
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 1,271
  • بازدید ماه : 4,118
  • بازدید سال : 27,908
  • بازدید کلی : 1,138,613
  • کدهای اختصاصی
    جدول فروش فیلم ها
    فیلم (هفتــــــــگی) فروش
    Think Like a Man Too$29.2 M
    22 Jump Street$27.5 M
    Dragon 2 $24.7 M
    Jersey Boys$13.3 M