کارگردان :Stanley Kubrick
نویسنده : Stanley Kubrick
بازیگران: Malcolm McDowell, Patrick Magee وMichael Bates
جوایز :
برنده اسکار:
-
نامزد اسکار:
نامزد اسکار بهترین فیلم، کارگردانی برای استنلی کوبریک، فیلمنامهٔ اقتباسی برای استنلی کوبریک، اسکار تدوین بیل باتلر
خلاصه داستان :
آلکس جوان ناهنجار و ضد اجتماعی است که رهبری گروهی از جوانان مانند خود را بر عهده دارد او انواع جنایات را مرتکب می شود و در این بین به خاطر یک مورد قتل دستگیر می شود و به زندان (مرکزی برای درمان خلافکاران) فرستاده می شود تا در آنجا تحت روش های مدرن درمان شود…
اصولا راجر ایبرت در مورد برخی فیلمهای خاص سینما نظری متفاوت با جمع دارد که از جمله آنها میتوان به مخمل آبی، پرتقال کوکی، طعم گیلاس، مظنونین همیشگی و … اشاره کرد. از جمله آن فیلمها اثر معروف استنلی کوبریک به اسم «پرتقال کوکی» است که راجر ایبرت آن را «آشفته بازاری» بیش نمیداند. قطعا نوشته او نظریست شخصی و نباید صرفا با خواندن یک نقد منفی، ارزش فیلم زیر سوال برود اما راجر ایبرت هم دلایل خاص خود را در توجیه این مدعایش دارد که شما را به خواندن آن دعوت میکنم.
راجر ایبرت:
«پرتقال کوکی»ی استنلی کوبریک آشفته بازاریست مسلکی، پارانویایی خیالپردازانه جناح راستی همانند هشدارهایی که «اورول» مینوشت. فیلم تظاهر به ضدیت با دوران خفقان پلیسی و کنترل اجباری اذهان مردم میکند اما، تمام آنچیزی که انجام میدهد، تقدیس کردن قباحت قهرمان داستان، الکس است.
دقیق نمیدانم که چطور نفرت و انزجارم را از الکس (که کوبرک عاشق سینه چاک اوست) بیان کنم. الکس از آن دسته اشخاص ترسناکی است که همه ما در طول زندگی چند باری با آنها برخورد کردهایم. این برخوردها معمولا در دوران بچگی اتفاق افتاده و الکس هم از آن دسته آدمهایی بوده که از آشکار ساختن لذات مشمئزکنندهاش، هیچ ابایی نداشته. از آن دست بچههایی که بالهای مگسها را از هم جدا میکردند و یا مورچهها را با ولع میخوردند صرفا به این خاطر که کاریست بسیار منزجر کننده و یا الکس بچهای بوده که بیشتر از دیگران درباره سـ.کس و مسائل جنـ.سی اطلاعات داشته و بخصوص جنبه زشت این کار را.
الکس در «پرتقال کوکی» بزرگ شده و به یک متجاوزگر سادیست تبدیل شده است. شاید با گفتن تنها واژه «متجاوزگر سادیست» نتوان کل شخصیت او را توصیف کرد و بیشتر عبارتی کلیشهای به چشم میآید. اما کوبریک بغیر از عشق و علاقهی الکس نسبت به بتهوون، چیزی دیگری از این شخص به ما ارائه نمیدهد. هیچ وقت شرح داده نمیشود که چرا او عاشق بتهوون است اما تصور من این است که عشق الکس به بتهوون همان و استفاده کوبریک از موسیقیهای کلاسیک در فیلمهایش صرفا برای دادن بعدی جذاب و در عین حال بیارزش و بنبست به آن، همان.
الکس ضدقهرمانی از طبقه کارگر است که معمولا در فیلمهای تلخ بریتانیایی ِ اوایل دهه ۶۰ نمایش داده میشد. هیچ کوششی برای روشن ساختن ضمیر نهفته در وجود او و اجتماعی که او را از خود رانده است، نشده است. در واقع چیزی قابل توجهی برای اینکه بگوییم او از اجتماع رانده شده است، وجود ندارد. هم الکس و هم اجتماعی که در آن زندگی میکند، انتزاعهایی از هنر مدرن هستند. «پرتقال کوکی» نه تصویری از دنیای آینده در ذهن کوبریک بلکه دکوری مد روز است. اگر ما هم با کوبریک هم عقیده باشیم و بگوییم که بله خشونت الکس به این خاطر است که “اجتماع چارهآی دیگر برای او نذاشته است”، این فقط بهانه تراشی است.
الکس خشن است چون خشونت لازمه این کاراکتر است تا کوشش کوبریک برای سرگرم ساختن ما توسط فیلم، به ثمر نشیند. شخصیت متجاوز و سادیست او نه توسط جامعه، نه توسط والدین، نه بخاطر خفقان پلیسی، نه بخاطر بودن در مرکز توجه و نه بخاطر عقاید فاشیستی، بلکه توسط تهیهکننده، کارگردان و نویسنده این فیلم، یعنی استنلی کوبریک شکل گرفته است. بعضیاوقات کارگردانان مقدس جلوه میکنند و سخنهایی درباره مخلوقاتشان از نمای سوم شخص بر زبان میرانند. طوری که اگر شاید احتمالا اجتماع فردی مثل الکس را خلق کرده بود. اما این کار، کارگردانی آنها را به سمت نوشتار اتوماتیک سینمایی سوق میدهد. به نظرم کوبرک بسیار فروتن و سربه زیر است، در عوض، الکس جبران کرده است.
من با آگاهی کامل میگویم که «پرتقال کوکی» اقتباسی تقریبا وفادارانه از رمانی نوشته «آنتونی برگز» است. حالا من کاری به برگز ندارم. کوبریک با استفاده از امکانات سمعی بصری، دیدگاه کتاب را برای منحرف کردن اذهان ما به سمت الکس و اعمال او، تغییر داده است.
آشکارترین تمهید کوبریک در فیلمبرداری، استفاده او از لنزهایی با زاویه دید بیش از حد معمول است. (wide angle). و بر روی اهدافی متمرکز شده است که خود به اندازه کافی به دوربین نزدیک هستند. این لنزها طوری هستند که اطراف تصویر را کج نشان میدهند. اشیاء موجود در مرکز تصویر معمولی به نظر میرسند اما آنهایی که در گوشه تصویر هستند، نورمال نیستد و بطور عجیب و غریبی باریک و کشیده به نظر میآیند. کوبریک تقریبا در تمام طول فیلم، وقتی که وقایع را از دید الکس نظاره گر است، از این نوع لنزها استفاده میکند. این کار دید ما و الکس را نسبت به دنیا یکی میکند. دنیا به مثابه خانهای ویرانه پر از آدمهای عجیب که دنبال الکس هستند.
البته کوبریک الکس را در مرکز در مرکز برداشت به ما نشان میدهد و یا از لنزهای استاندارد برای نشان دادن او استفاده میکند. پس با این تمهید ِ کوبریک، در طول فیلم الکس به عنوان یک آدم کاملا معمولی و نورمال به ما نشان داده میشود.
کوبریک تدابیر شسته رفته دیگری هم دارد که از الکس یک قهرمان بسازد و نه یک مفلوک. او دوست دارد الکس را از بالا بنگرد و با این کار به الکس اجازه داده است که ما را از پایین، با چشمانی تنگ ببیند. کوبریک به برداشتهایی اینچنینی علاقه دارد همانطوری که در فیلم «۲۰۰۱ یک ادیسه فضایی» از آن استفاده کرد و در هر دو فیلم کوبریک توجه بیش از حدی به درخشش چشمها دارد. با این کار او به کاراکتر ترسی زیرپوستی و نگاهی مسیحگونه میدهد.
کوبریک تمام ارجاعات موجود در آخر «پرتقال کوکی» را به صحنه مشهور اتاق خواب (یا حمام) در پایان فیلم «۲۰۰۱ یک ادیسه فضایی» ربط داده است. طنین چکچک آب وقتی که الکس مشغول به استحمام است، غیر مستقیم به ما جلوههای صوتی ِ «۲۰۰۱ یک ادیسه فضایی» را یادآوری میکند و سپس پشت میزی مینشیند و گیلاسی شراب سر میکشد. این صحنه همانطوری فیلمبرداری شده است که کوبریک در «۲۰۰۱…» کهیر دوللا را پشت میز شام نشان داده بود. و حتی برداشتی از پشت سر وجود دارد که الکس را نشان میدهد درحالی که جرعهای شراب را در دهانش مزه مزه میکند.
قصد کوبریک از انجام این کارها در این فیلم چیست؟ آیا او واقعا از ما میخواهد که با “الکس”ی که یک جامعهستیز به تمام معنا با زندگیای تحقیرآمیز است، احساس همدردی کنیم؟ در دنیایی که جامعه گناهکار است، یک مرد خوب هم باید خارج از چارچوب قانون زندگی کند، اما این آن چیزی نیست که کوبریک میخواهد بگوید. او عملا به نظر میرسد که مطلبی سادهتر و البته ترسناکتر را برای ما باز گو میکند: اینکه در دنیا جایی که جامعه گناهکار است، یک شهروند عادی هم میتواند گناهکار باشد.
خب فلسفه بافی بس است. محتملا این بحث ما درباره «پرتقال کوکی» به درازا خواهد انجامد. بحثی طولانی و بی هدف. نمیدانم. اما اکثر منتقدان «پرتقال کوکی» را بسیار بیشتر از آنچیزی که است، بزرگ کردهاند و بسیاری از مردم را هم بنا بر حس کنجکاویای که نسبت به این فیلم پیدا میکنند، به تماشای آن خواهند نشست. بسیار بد.
منتقد: راجر ایبرت
ترجمه: فرید عباسی
منبع: آدم برفی ها
«پرتقال کوکی» که از آن بهعنوان بهترین فیلم روانشناسانه تاریخ سینمای جهان یاد میشود، در فهرست ده فیلم ممنوع شده تاریخ سینما نیز جای دارد و در کشورهای ایرلند، سنگاپور، مالزی، اسپانیا و کره به مدت دو دهه ممنوع شد. کوبریک آن را به پیشنهاد پلیس و به خاطر تهدیدهایی که بهخاطر تقلید برخی از جوانان از کارهای شخصیت اول فیلم (آلکس) بر علیه او و خانوادهاش انجام شده بود در انگلستان به نمایش در نیاورد و این موضوع را همسرش بعد از مرگ او فاش کرد و این فیلم پس از مرگ کارگردان در آنجا اکران عمومی شد.
این فیلم به دلیل تصویر سازی بی پرده از خشونت و صراحت در بیان آلودگی های آشکار و نهان جامعه ای خشونت گرا، انتقادهای شدیدی را به ویژه در آمریکا به همراه داشت.
در جایی خواندم که در هنگام تالیف کتاب توسط بورخس، همسر وی مورد ضرب و شتم چهار خلافکار آمریکایی قرار گرفت که این صحنه را ما در جایی از این فیلم به وضوح میبینیم، نکته ای هم در مورد اسم پرتغال که به معنی مرد است این را میرساند که محوریت داستان به روی مرد است و همچنین نقش موثری که وی میتواند داشته باشد باشد البته در کنار زن. داستانی که واقعیت را به شکلی جلوه میدهد که بیننده خود را درگیر در ماجراهای اتفاق افتاده میبیند.
این فیلم دیگر اوج بدبینی كوبریك به انسان بود، انسانی که با خشونت افسار گسیخته اش، خود تهدیدی است برای نسل بشر. اگر در فیلم 2001: یک ادیسه فضایی، انسان توانسته یک کامپیوتر هوشمند و سخنگو خلق کند و یا به عبارتی می بینیم که ماشین، انسان می شود. در پرتقال کوکی شاهد هستیم که انسان به راحتی در اثر شستشوی مغزی به ماشین بدل می شود.
پرتقال کوکی نیز دربرگیرنده همان مفهومی بود که اغلب آثار کوبریک در خود دارند، انسان برای بقایش ناگزیر است، انسانیت خود را پاس دارد.
مالکوم مک دوال درپرتقال کوکی یکی ازناب ترین آثار استنلی کوبریک نقش (آلکس دولاج) سردسته گروهی از اوبا ش جوان را برعهده دارد.
خشونت ناشی از ناآگاهی (آلکس) ضد قهرمان یک طرف قضیه است- و کیفر خواست فیلم ازظرفیت جامعه در به وجود آوردن چنین خشونتی وسپس راه چاره برای برخورد ورویارویی با آن طرف دیگر قضیه. اما آنچه که فیلم رابه اثری مخرب تبدیل میکند- اشارات خونسردانه وسنگدلانه وحوادث وچیزهایی است که بیننده همواره ازآن لذت برده است. مثل ترانه(آوازدرباران).
مالکوم مک دوال(آلکس) بتهوون و کلاهش را دوست دارد. اما در حقیقت فقط خشونت است که میتواند او را راضی کند. الکس این هولیگان فرهیخته - که از رمان آنتونی برجس آمده همه کاری از قتل وتجاوز و خونریزی تا کشتن حیوانات کوچک خانوادگی را انجام می دهد. می دانیم که اوازهرگونه اخلاق گریزان است - اما باز نمیخواهیم اورفتار مصنوعی و مودبانه داشته باشد. شاید به دلیل بازی بی نقص مک دوال باشد که اورا با گستاخی و عصیانگری هایش دوست داریم- و البته درمخمصه بودنش هم دیدنی از کار در آمده است
فیلم استنلی کوبریک با فیلم برداری وسواس آمیز و تمهیدات طویل خود برای بسیاری یک مولف نمونه و چیره بر کار به شمار می رود. «استنلی کوبریک» که چهار دهه از عمر سینماییاش را در انگلستان سپری کرد، به دقیق بودن بیش از حد و نمایش همه جزئیات در فیلمهایش شهرت دارد. وی در فیلمسازی مقررات و محدودیتهای خاص خود را که متمایز از هالیوود بود، اعمال می کرد.
نویسنده: حسن نیازی
منبع: بی خوابی
در پرتقال کوکی (1971) کوبریک با این مشکل روبهرو است که تماشاگر را متقاعد کند آنچه در فیلم میبیند آینده نزدیک است. راهحل هنریاش این است که به مکان فیلم ظاهر و حس و حال مکانهای زندگی روزانهمان را میدهد، در عین حال که به آن نوعی جلوه غیرعادی میبخشد. یکی از صحنههای تکان دهندهتر پرتقال کوکی صحنه قتل یک زن به دست الکس با اثر هنری ساخت خودش– یك مجسمه اروتیك– است، مجسمهای را که از فرط وضوح معنای ظاهریاش نمیتوان نمادین پنداشت. هنر پاپ مستتر در پرتقال کوکی سبک ضدنمادین دارد. در دنیای این فیلم، دیگر وهم و خیال از واقعیت، و هنر از زندگی متمایز نیست. در پرتقال کوکی تماشاگر میتواند هم بر ویژگیهای سطح توصیفی فیلم و هم بر ساختارهای تفسیری وقوف یابد. یک تفسیر، از میان تفسیرهای متعدد، بر اساس فکر روان پالایی است یعنی آزاد شدن ضمیر نیمه هوشیار: تماشاگر خود را با الکس یکی میپندارد: شخصیت او در سرتاسر فیلم به نسبت چهرههای کلیشهای اطرافش به نحو دلچسبتری پرورده میشود. از نظر بیننده گفتوگوهای جلبنظرکنندهاش، ظریفهگوییاش، روایتگری روانش، جراتش، در مقام مقایسه با ویژگیهای زندانیان فاشیست، آزادیخواهی که در شخصیتپردازی غلو شده، والدین تهی مغزش، همدستانش (که بعدا پلیس میشوند) و غیره، به سود او تمام میشود. در این فرآیند همسان پنداری، تماشاگر از سرکوب شدن الکس میرنجد.
از تجربه دیدن همین فیلم به این اعتقاد میرسیم که آینده با خود دنیایی می آورد که متفاوت مینماید. اما این هم هست که اگر فضا و مکان فیلم بیش از حد بر خلاف مکان زندگی عادی مان باشد، تماشاگر قلمرو فیلم را خواب و خیال می پندارد. کوبریک برای نمایش ظاهر غیر عادی و نیز کیفیت متقاعد کننده فضای آینده از عدسی های زاویه باز استفاده میکند. مکان فیلم تا اندازه یی وضوح دارد اما هیچ نشانی از آنگونه وضوح ژرفی که در همشهری کین هست، اینجا نمیبینیم.
حاصل کار این است که که همه چیز خیلی واقعی به نظر می رسد،هرچندکه فضای بسته فیلم ظاهری جعبه مانند با دیوارهای شیب دار دارد، که کیفیتی غیر واقعی به محیط های گوناگون فیلم می بخشد. به همین سبب بیننده مکان و فضای فیلم را،هم واقعی و هم غریب می پندارد و این امر به ایجاد حس آینده نزدیک کمک میکند.
عملکردهای دنیای پرتقال کوکی از سه منبع مایه میگیرد : 1) قابلیت های هنری یی که در سرشت عدسی های زاویه باز است. 2) تمایل تماشاگر برای واقعی انگاشتن صحنه هایی که با استفاده از عدسی های عادی با وضوح کامل گرفته شده (چون این گونه صحنه ها برای تماشاگر بیش از همه آشناست)، 3) این عرف رایج که مکانهایی ظاهرا مشابه مکان های زمان حاضر نمیتواند حوادث زمان آینده را در خود بگنجاند. هیچ یک از این نکات بر پایه اعتقاد هایی نیست که خود فیلم آفریده باشد، بلکه کیفیت دنیای پرتقال کوکی از اعتقاد های متعارفی آب می خورد که بر خیلی از فیلم های دیگر هم حاکم است.
پرتقال کوکی اثر استنلی کوبریک را میتوان به چندین شیوه پرمعنا بر حسب همین خصیصه ضد نمادینی که مورد نظر سونتاگ است فهم کرد. شخصیت اصلی، الکس، با احساس هایش دمساز است. خشونت او نتیجه نوعی اختلال عصبی زیر بنایی ی او نیست. او دست به خشونت می زند چون خوشش می آید، چون با آن تفریح می کند، چون خشونت آدم را به هیجان می آورد و به زندگی طراوت بیشتری می بخشد.
یکی از صحنه های تکان دهنده تر پرتقال کوکی صحنه قتل یک زن به دست الکس با اثر هنری ساخت خودش – مجسمه بزرگی از عضو جنسی مردانه – است، مجسمه یی را که از فرط وضوح معنای ظاهری اش نمیتوان نمادین پنداشت. هنر پاپ متمکن در پرتقال کوکی سبک ضد نمادین دارد. در دنیای این فیلم، دیگر وهم و خیال از واقعیت، وهنر از زندگی متمایز نیست.
ضرباهنگ کند فیلم کوبریک، که مفسران بسیاری سخت به آن خرده گرفته اند، به ما فرصت می دهد تا تمامی هنر پاپ را در محیط های گوناگون فیلم ببینیم.
در پرتقال کوکی تماشاگر می تواند هم بر ویژگی های سطح توصیفی فیلم و هم بر ساختار های تفسیری وقوف یابد. یک تفسیر، از میان تفسیرهای متعدد، بر اساس فکر روان پالایی است – یعنی آزاد شدن ضمیر نیمه هشیار : تماشاگر خود را با الکس یکی می پندارد : شخصیت او در سرتاسر فیلم به نسبت چهره های کلیشه ای اطرافش به نحو دلچسب تری پرورده می شود. از نظر بیننده گفت و گوهای جلب نظر کننده اش، ظریفه گویی اش، روایتگری روانش، جراتش،درمقام مقایسه با ویژگیهای زندانیان فاشیست، آزادیخواهی که در شخصی پردازی غلو شده، والدین تهی مغزش،همدستانش (که بعدا پلیس می شوند)، وغیره،به سود او تمام می شود. در این فرایند همسان پنداری، تماشاگر از سرکوب شدن الکس می رنجد.
در جریان فعالیت ضمیر نیمه هشیار، آدمها و موقعیت ها به طرزی افراطی پرورده می شود، و صورت های کلیشه یی و ساده شده یی از عامل تعارض، که در پرتقال کوکی میبینیم، از همین امر نشات می یابد. تصرف هایی که در شکل محیط صورت می گیرد و اوهامی در قالب حرکت کند شده و تند شده و کیفیت کابوس گونه صحنه های مربوط به (درمان لودویکو) (با طنین ضمیر نیمه هوشیار در آنها) در خدمت خلق فضایی است که این پالایش در آنجا پذیرفتنی بنماید.
پرتقال کوکی حاوی ساختارهای روایی ی اساطیری نیز هست. ماجرای الکس را گونه یی سفر اودیسه وار می خوانند که با بازگشت به خانه یی موسوم به HOME کامل می شود. جشن و سروری که به دنبال شفای الکس با درمان لودویکو می آید ( و این درمان تمایلاتی را که در جهت خشونت بوده فرو مینشاند) تایید مجددی است بر انسانیتش از طریق نشان دادن این فکر اساطیری که خشونت و منازعه جزء لاینکف موقعیت آدمی است.
نویسنده: آذرخش عزیزی
منبع: امشاسپندان
گروهی از مردان جوان که می توان آنها را جزو دارو دسته های بزهکار قرار داد، با همکاری یکدیگر مرتکب جرایمی می شوند. این افراد به لحاظ اجتماعی ناسازگار هستند.شخصیت اصلی داستان الکساندر دیلارج شخصیتی بیمار از نظر اجتماعی و روانی دارد و از آزار و اذیت دیگران از جمله ضرب و شتم انسان ها، تجاوز های جنسی سرقت و... لذت می برد.
از نظر اجتماعی الکساندر شخصیتی بیمار گونه دارد. اگر بخواهیم او را از نظر نظریه های زیست شناختی بررسی کنیم، برخلاف نمونه های این نظریه این شخص نه دارای استیل قوی است و نه عضلانی است، با این حال بسیار پرخاشجو است. پس این نظریه در مورد نوع بدنش و بزهکار بودنش رد می شود. از نظر تبیین های روان شناختی به نظر می رسد که او دچار شخضیتی روان رنجور است زیرا رفتار های او عزلتجو ( مانند خود داری از مدرسه رفتن) و بی عاطفه است. به نظر می رسد او از آن نوع روان رنجور ها است که برای نفس خشونت دست به خشونت می زند و از آن لذت می برد و به صورت اجتناب نا پذیری دست به جرم می زند. اگر بخواهیم هم از نظر روان شناختی و هم زیست شناختی، کجروی الکس نشانه ی کاستی در شخصیت اوست نه اجتماع، با این حال به نظر می رسد که جرم خارج از کنترل اوست و در ذهن و جسم او ریشه دارد. این را می توان از صحنه هایی که الکس در خیالات خود دارد ( هنگام خواندن کتاب انجیل و یا حتی صحنه ی آخر فیلم ) نتیجه گرفت. او همه چیز را به صورت نا هنجار می پندارد. چون در فیلم صحبتی از کودکی و آرزو ها و خواسته های او نشده است نمی توان رفتار های او را با نظریه ی کارکردگرا تطبیق داد. با این حال با توجه به نظریه ی ریچارد کلووارد و لوید ای می توان این حدس را زد که این دسته ازپسران چون به اهداف خود نمی رسند بزهکار می شوند.
با توجه به این که پسران معمولا از سنین پایین جزو دارو دسته ی بزهکاران می شوند زیرا چنین فرهنگ هایی به آنها احساس مردانگی می دهد و هیجان رفاقت هم با آن همراه است. در مورد الکس هم می توان همین حدس را زد که چون خشونت و پرخاشگری را جنبه ای از هویت مردانه قلمداد می شود، او و دارو دسته اش از این راه برای نشان دادن هویت مردانه ی خود استفاده می کنند(نوع لباس پوشیدن و حتی اهمیت رابطه جنسی برای او این را تایید می کند.). در این فیلم به خوبی جنایت علیه زنان نشان داده شده است. برای الکس که جزو دسته ی مردان متجاوز و مهاجم تلقی می شود زنان قربانی جرم اند که آزار و اذیت جنسی در رتبه ی اول قرار دارد.سن الکس که بین 18-21 سال است که اوج دوران خلاف کاری محسوب می شود. خشونت در این دوران به بحران دوران کودکی بر می گردد، اما چون در فیلم نشانه این از کودکی الکس نیست نمی توان در این مورد قضاوت کرد.
زمانی که او را برای آزمایش درمان انتخاب می کنند،می توان پی برد که الکس نوعی بیمار است وذهن و روان بیمار گونه ای دارد. او با نوع درمان از ارتکاب جرم نا توان می شود.پس از بهبود زمانی که به خانواده مراجعت می کند نمونه ی بارزی از برچسب زنی مشاهده می شود و همه او را به چشم قاتل می بینند. حتی خانواده ی او به صورت واضحی از او می هراسند و از آزاد شدن او خوشحال نیستند، دوستان قدیم او نیزاو را مورد آزار و اذیت قرار می دهند و به طور اتفاقی با کسانی که قبلا مورد آزار قرار داده برخورد می کند. در آخر داستان از او به عنوان وسیله ی سیاسی استفاده می کنند.
نکته ی جالبی که در آخر داستان مطرح می شود این است که تا این که او از انجام دادن جرم نا توان است اما آن درمان، تاثیری بر اصلاح روان او نداشته است و الکس باز هم در ذهن خود تمایل به آزار و اذیت دیگران دارد.
نویسنده: مائده موید
منبع: جامعه نگاشت
فضایی سفید و سرد با پیکره های عریان انسانی که تنها نمود انسانی اش را تمی توان به وضوح دید...مکانی که تنها شیر سرو می کند!
همین توضیحات برای دیدن فیلمی متفاوت که برچسب کوبریک را می کشد،کافی است...کوبریک فیلم را از روی رمانی به همین نام در سال 1971 ساخته است.
این فیلم به موضوعاتی چون اراده آزاد، معنای خشونت نظریه گردشی تاریخ می پردازد و زندگی الکس را که دارای ابعادی از جبرگرایی و اراده آزاد است به تصویر می کشد.
طبق گفته كوبریك ایده مركزی فیلم پرسش درباره اراده آزاد ست. اگر از قدرت انتخاب بین خوب و بد محروم شویم، آیا انسانیت خود را از دست خواهیم داد؟ آیا تبدیل به یك پرتقال كوكی میشویم؟ در این فیلمنامه با نمایش دادن زندگی الكس كه نماینده ناخودآگاه انسان در وضعیت طبیعیاش است به این سوالات جواب داده میشود. الكس بعد از این كه درمان لودیكو به او داده میشود، متمدن میشود و بیماری بعد از آن نیز ممكن است به عنوان روانرنجوری حاصل از جامعه دیده شود.
پرتغال کوکی نامی است که در نگاه نخست مخاطب عام را جذب می کند اما در پرداخت شاید نتواند انتظارشان را برآورده سازد...مقصودم این نیست که فیلم برای طبقه ای خاص ساخته شده است اما این فیلم حوصله ای را می طلبد که کسانی که با سینمای کوبریک آشنا هستند تا پایان آن را همراهی خواهند کرد!شاید روند نسبتا کند فیلم مخاطبان خاصی را جدا می کند.
برجسته شدن اجزای صورت در هر یک از اعضای گروه الکس با بازی مالکو مک دول...لباسهایی یک شکل...صحنه های وحشیانه ی تجاوز...باتومهای چوبی ای که بی رحمانه می زنند و خشونتهای آمیخته به سکسی که نشانه های قرن بیستم است،شاخصه هاییست که با جسارت تمام بر پرده ی سیاه سینمای کوبریک می درخشد...دو عنوان مهم که در فیلم های او به تنهایی یا توامان تاول زده اند:تلفیق آن علاوه بر پرتغال کوکی در فیلم آخر او چشمان باز بسته نیز مشهود است و خشونت را به وضوح می توان در غلاف تمام فلزی دید.
دو دنیای مجزا...نیمه ی نخست این دنیاست شاید_جایی که همه چیز لذت بخش و هوس برانگیز می نماید_و نیمه ی دوم به تعبیری دنیاییست که در انتظار ماست_جایی که تمام لذتها ناخوشایند می نماید_دنیایی که سمفونی دل انگیز بتهوون نیز برای گوشهای مشتاق زجر آور است واین استعاره ی کوبریک است برای تفهیم اصلیتی که می جویدش.
تقابل انسان با همه ی آنچه انجام داده است وپشیمانی که با ضعفش نمود می یابد تمام آن چیزیست که پرتغال کوکی بی رحمانه به رخ مخاطب می کشد.
ضربه ی تکان دهنده ی این فیلم در مجازات ناخواسته ی الکس در نیمه ی دوم فیلم هر بیننده ی متفکری را می لرزاند...لحظه ای مکث.....و اندیشیدن به تمام آنچه کرده ایم...شاید کتک خوردن رییس به دست دستیاران قدیمی اش راحت ترین شیوه ی بیانی ست که روند داستان برگزیده است.
فیلم در پایان با تمام زبان ممکن می گوید بازگشت انسان به ابتدا و معصومیت کودکانه اش با هیچ کابل و جادویی امکان پذیر نیست...معنویت خود خواسته شاید همان عرفانی است که بزرگان به دنبال آن بوده اند و فیلم کوبریک با پایانی درخشان صادقانه بیانش می کند.
جدای از بحث درونی فیلم...طراحی صحنه ی فوق العاده و تصویری که کوبریک از صحنه های کتاب ساخته است کاملا برجسته می نماید...اتاق الکس با دکور ساده و تصویر بزرگ بتهوون...ویلای زن و مرد با اصالت بورژوایی اش...کافه ی عجیب و توهم زاییش...تابلوها و مجسمه های نمادین خانه ی زن تنها...فضای سرد و زمخت زندان با لباسهای تک رنگ بی روح...اتاق آزمایشهای پزشکان با سیمها و کابلهایی گاه وحشت برانگیز...نشان از خلاقیت و هوش پنهان کوبریک دارد.
علاوه بر آن گریم های غلو شده ی مادر الکس و حتی خود او در کنار دوستانش کاملا قابل پذیرش است.
پرتغال کوکی به معنای واقعی پرتغالی است که برای پوست کندنش تنها چیزی که به کار نمی آید چاقو ست.
نویسنده: هدی مقدسی
منبع: لنز خاکستری