کارگردان :Akira Kurosawa
نویسنده : Akira Kurosawa
بازیگران: Toshirô Mifune, Takashi Shimura ,Keiko Tsushima
جوایز :
برنده اسکار:
-
نامزد اسکار:
بهترین طراحی صحنه، بهترین طراحی لباس
خلاصه داستان :
دهکده ای با بحران روبه روست. عده ای غارتگر قصد حمله به دهکده را دارند و اهالی ده را نابود خواهند کرد. زمان، زمان تصمیم بزرگ است. اهالی ده باید به دنبال راهی برای نجات باشند. فقط یک راه وجود دارد. استخدام سامورایی ها! اما سامورایی ها چه کسانی هستند؟ چه کسی آنها را انتخاب می کند؟ آیا به راستی از پس غارتگران بر می آیند؟ آیا اتحادی بیینشان بوجود می آید؟
این یک نقد نیست نظرات یک فیلم بین حرفه ای در باره یکی از تاریخی ترین و افسانه ای ترین آثار سینمایی جهان است که بدنه بخشی از سینمای امروز بر روی پایه های استوار آن ساخته شده، نظراتی که می تواند دوست داران سینما را در انتخاب فیلم خوب از بین هزاران فیلم موجود در بازار کمک کند تا هم در وقت صرفه جویی کنند و هم با دیدن فیلم های ضعیف ذائقه فیلم دیدنشان تغییر نکند.
فیلمی از سرزمین سامورایی ها؛ ژاپن ، ساخته ی آکیرو کروساوا مطرح ترین کارگردان آسیایی، ادعایی که کمتر مخالفی با آن می توان پیدا کرد ، فیلمی که جایزه خرس نقره ای جشنواره فیلم برلین را برای این کارگردان شهیر به بار آورد! این فیلم داستان روستاییان فقیر وستم دیده ای را روایت میکند که برای مقابله با راهزنان هفت سامورایی را استخدام میکنند تا از دهکده ی آنها محافظت کنند، این فیلم برای اولین بار در تاریخ سینما این ایده را به نمایش گذاشت که تعدادی شخصیت مختلف برای انجام کاری با هم تشکیل گروه میدهند، که بعد ها خیل عظیمی از فیلم های هالیوودی با الهام از این فیلم و این ایده ساخته شدند!
فیلم را می توان به سه بخش کلی تقسیم کرد اول مرحله نیاز دهقانان به سامورایی ها و پیدا شدن تک تک آنها در طول داستان که با شخصیت پردازی قوی و تحسین برانگیز فیلم ساز به طور کامل پرداخته شده اند، دوم از زمان ورود سامورایی ها به روستا تا شروع جنگ که به آماده سازی روستا برای مقابله با راهزنان اختصاص میابد و سوم جنگ. با توجه به این حقیقت که این فیلم با امکانات سال ۵۴ ساخته شده می توان هنرمندی محض را در فیلم برداری و لوکیشن سازی به وضوح تماشا کرد ولی اینها عوامل اصلی تبدیل شدن این فیلم به یکی از شاهکار های تاریخ سینما نیستند بلکه عامل اصلی فیلم نامه نویسی و کارگردانی کروساوا است که این فیلم را به این درجه از اهمیت می رساند .
شخصیت های فیلم هر یک به تنهایی می توانند بار یک فیلم را بدوش بکشند از شخصیت Kambei Shimadaگرفته که رهبری گروه را به عهده دارد و فردی دنیا دیده، با تجربه و صاحب حکمت است تا Kikuchiyo که بار طنز فیلم را بر گرده دارد و حقیقتا بسیار خوب این کار را انجام داده، در طول فیلم ما شاهد همه ی ژانر ها در صنعت سینما هستیم درام، اکشن، کمدی و… که در طی دو ساعت و نیم نمایش فیلم ریتم فیلم حفظ می شود ضرب آهنگ ملایم و روان فیلم که حتی در اوج جنگ هم تغییر چندانی در آن مشاهده نمی شود! از دیگر نقاط قوت فیلم می توان بازی کاملا احساسی و باور پذیرToshirō Mifune در نقشKikuchiyo را نام برد که اوج بازی یک بازیگر را نشان می دهد.
قرن 17، ژاپن. دهكدهیی كوچك مورد تهدید راهزنان قرار میگیرد. اهالی دهكده كه غالباً دهقان هستند برای مقابله با آنها چند سامورایی اجیر میكنند. ساموراییها در ازای روزی سه وعده غذا، مردم را برای مقابله با راهزنان آماده میكنند. طی یك درگیری خونین چهار نفر از ساموراییها كشته میشوند و تمامی راهزنان از بین میروند.
فصل برنجكاری است و مردم شادمانه مشغول كشت برنج هستند. در حالی كه سه سامورایی باقیمانده بر سر مزار دوستان خود ماتم گرفتهاند، كشاورزان پیروزتر از همه به نظر میرسند.
تجربهی 1: استراتژی
مبنای استراتژی (طرح ساختاری) این فیلم، حركت است. شكل (فرم) و روایت با هماهنگی ویژهیی در كنار هم حركت میكنند. آهنگ درونی تصاویر با استفاده از نوع كادربندیها، جابهجاییهای درونكادری و پرداخت ویژه به افههای تصویری (مثل گرد و خاك و ...) شتاب یافته است، در عین حال ایجاز به گونهیی بدیع به كمك خط روایی داستان آمده است. زیبایی این ایجاز كه به یاری تدوین فشرده و خاصی صورت گرفته در بعضی صحنهها به خوبی آشكار میشود. صحنههای:
- ملاقات اهالی دهكده و پیرمرد
- هیاهوی «كیكوچیو» و دویدن ساموراییها به سمت میدان دهكده
- هجوم راهزنان و متوجه شدن سامورایی شمشیرزن و در نهایت آمادهباش خطوط دفاعی دهقانان (در چند نما)
این موارد به آهنگ برونی نماها نیز شتاب داده است. طول زمانی نماها تحت تأثیر همین حركت كوتاه شده و به خدمت استراتژی یا طرح ساختاری فیلم درآمده است.
تجربهی 2: كادربندی (قاببندی)
كادربندیهای «كوروساوا» در این فیلم بیشباهت به آثار نقاشان و سینماگرانِ بزرگ نیست. كادربندی صحنههای این فیلم در كمال آگاهی صورت گرفته و به اثر، جلوهیی پرشكوه بخشیده است. به عنوان مثال، كادربندی:
- چشمانداز وسیع در آغاز فیلم
- صحنهی به خاكسپاری «هیساكی» اولین سامورایی قربانی
- صحنهی حملهی «كامبهیی» به عدهیی كه معترض تخلیهی خانههای خود در حاشیهی دهكده هستند
- صحنهی آسیاب آبی بعد از مرگ پیرمرد و زن، زمانی كه «كیكوچیو» كودك بازمانده را در آغوش میگیرد
- صحنهی درگیری با راهزنان و بهخصوص تیراندازی كامبهیی و گریهی «كاتسوشیرو» بعد از پایان جنگ
- اولین نمای سكانس پایانی در كنار گور ساموراییها
تجربهی 3: طراحی صحنه و فضاسازی
سكانس آسیاب آبی در فیلم «هفت سامورایی» از جمله سكانسهای زیبایی است كه در آن «آكیرا كوروساوا» استادی خود را در طراحی صحنه و فضاسازی اثبات كرده است.
در این سكانس كه همه چیز با دقت تمام در صحنه چیده شده است، شخصیتپردازی «كیكوچیو» نیز به كمال میرسد. او به نجات پیرمردی كه در آسیاب گرفتار راهزنان شده است، میشتابد و وقتی با مرگ پیرمرد و زن مواجه میشود، كودك بازمانده را به سینه میفشارد و بهشدت گریه میكند.
چرخش آسیابِ آتشگرفته در پسزمینه، المانهای خوبی برای القای یك فلاشبك (رجوع به گذشته) ذهنی میتواند باشد. در واقع این نما رجعتی است به گذشتهی كیكوچیو و نمایشگر اتفاقاتی كه برای او افتاده است. این صحنه جواب سؤالی است كه «كامبهیی» از او پرسیده بود:
- تو فرزند یك روستایی هستی، اینطور نیست؟
پس كودكی كه او اینك در آغوش گرفته، كودكی خویش نیز هست. گریهی تأثیرگذار كیكوچیو نه فقط به خاطر موقعیت كودك، كه به خاطر یادآوری گذشتهی خود و تكرار دردبار آن در موقعیت كنونی است. زمان در حال گردش و همه چیز در حال تكرار است، همچون پروانههای آسیاب آبی.
تجربهی 4: غنای مفهومی درام
ساموراییها تجلی اسطورههای ملی و سنتی ژاپن هستند. همهی ارزشهای رو به فنای ژاپن در این فیلم، با ابزارِ وام گرفته شده از جامعهی مدرن از پای درمیآیند. در حالی كه در درگیریها همه آماج تیر و شمشیر میشوند، ساموراییها مورد هدف اسلحههای مجهول و نامعلوم قرار میگیرند. كارگردان با دقت نظر و طراحی دراماتیك رویدادها، به روایت و حوادث فیلم، غنای مفهومی و عمق بخشیده است.
تجربهی 5: دوران تحقیق در نگارش
دوران تحقیق در نگارش فیلمنامه از مقاطع مهم جریان تولید یك اثر سینمایی است. در این فیلم دوران تحقیق نگارش با طراحی دفاع از دهكدهی دهقانان توسط «كامبهیی» خودی نشان میدهد. این طراحی خطوط دفاعی توسط كامبهیی مبتنی بر اصول صحیح نظامی است. فرایند روانی این انطباق صحیح، آگاهسازی مخاطب از شرایط جغرافیایی داستان، همسویی و باورپذیری مخاطب و روند روایی موفق داستان است.
تجربهی 6: پرداخت دراماتیكی
هرچند طرح داستانی فیلم، بسیار ساده است اما پیچیدگی حاكم بر پردازش شخصیتها، جنبهی دیگرگونهیی به مضمون اثر بخشیده است. شخصیتهای سیاه و سفید فیلم، ژرف و عمیق هستند و این به رویدادها و آدمهای واقعه عمق و لایه میبخشد. ساموراییها به عنوان نسل باارزش در حال انقراض فضیلت مییابند، دهقانان آینهی تمامنمای زندگی میشوند و محكوم به تداوم چرخهی زندگی، بلاهت ظاهری «كیكوچیو» در ادامهی داستان ارزشی مفهومی و معنایی پیدا میكند و ...
تجربهی 7: پایان شكوهمند
فیلمنامهی «هفت سامورایی» پایان شكوهمندی دارد. داستان در نهایت به سرانجامی با یك تحلیل روانكاوانه از روابط آدمها، منجر میشود. زمانی كه آرامش به دهكده بازمیگردد و آفتاب بر شالیزارهای آن میتابد، زندگی چون موجی از راه میرسد و گذشته را به تلِ خاكستری از خاطره بدل میكند، اسطورهها از یاد میروند و برای بازماندگان نسل مبارزان، تنها خاطره و انزوای تحمیلی باقی میماند. در این میان تنها روستاییان هستند كه پیروز شدهاند.
در سكانس پایانی، چهار سامورایی كشتهشده بر فراز تپهیی دفن شدهاند و سه سامورایی باقیمانده كنار گور آنها ایستادهاند، آنسوتر دهقانان كار میكنند و سرود میخوانند، این میزانسن زیبا و پرمعنی است:
حضور ساموراییها در كنار گور دوستان خود، یاد و خاطرهی مبارزه یا لذت مبارزه را تداعی میكند.
فاصلهی ساموراییها با دهقانان، زدوده شدن خاطرهی اسطورهها را در ذهن روستاییان تداعی میكند و از همه زیباتر عشق نافرجام «كاتسوشیرو» و «شینو» تداعیكنندهی انزوای جبری این انسانهاست. «كامبهیی» حقیقت تلخی را اعتراف میكند:
- ما باز هم باختیم ... برنده روستاییان هستند نه ما.
تجربهی 8: تأثیرگذاری اثر
زمانی كه «كامبهیی» رهبر ساموراییها، به هیئت راهبی درآمده و نوزادی را از دست گروگانگیر آزاد میكند، خروج گروگانگیر از كلبه و مرگش، با حركت آهسته (اسلوموشن) نشان داده میشود. این نما به دلیل كادربندی و ایجاز در بیان و تأكید روی آن در قالب حركت آهستهی تصاویر، رازآمیز جلوه میكند.
«رابرت وایز»، «اریك رد»، «تاركوفسكی»، «سام پكینپا»، «جان استرجس»، «جورج لوكاس» و ... تنها نام عدهیی از بزرگان سینماست كه این فیلم را ستودهاند و حتی به تقلید از آن نیز پرداختهاند. برای مثال همین سكانس و همین نما برای پكینپا كافی بود تا با بهرهگیری از كاركرد روانی حركت آهستهی تصاویر، مؤلفهیی خاص به آثار خود ببخشد.
یكی از شاخصههای آثار سام پكینپا، نمایش فریم به فریم مرگ است. تنها تمایز آثار «كوروساوا» با پكینپا در استفاده از حركت آهستهی تصاویر لحظههای مرگ، تفاوت در نگرش آنها به این مقوله است. كوروساوا در جستوجوی رازهای نهفته و عمق و غنای مفهومی است و پكینپا در كنكاش دستیابی به جلوههای زیباییشناسی تصویر.
فیلم درخشان تازه آکیرا کوروساوا بازسازی طولانی و اپیزودیک واقعهای مربوط به ژاپن قرن شانزدهم است.راهزنان،روستایی را غارت میکنند. روستاییان که کارد به استخوانشان رسیده،تصمیم میگیرند جنگجویانی حرفهای برای جنگ با راهزنان اجیر کنند.آنان پس از سختیهایی که در مرحله انتخاب متحمل میشوند،سرانجام هفت تن را برمیگزینند.این هفت تن تشکیلات دفاعی روستا را سازمان میدهند و موفق میشوند راهزنان را قلع و قمع کنند.کوروساوا این طرح داستانی در اصل ساده را به دو شیوه پرورش میدهد،نخست اینکه حوادث و زیر طرحهای فراوانی را وارد داستان میکند؛جوانترین سامورایی،عاشق دختری روستایی میشود که پدر بیمناک و بیاعتمادش او را به سر و وضع یک پسر درآورده؛تلاشهای یک آواره لافزن خوش مشرب برای آنکه به عنوان یک سامورایی پذیرفته شود.دیگر آنکه به هریک از کاراکترها شخصتی منحصر به فرد و به شدت متفاوت میبخشد؛رهبر عاقل و مهربان و فارغ از نفسانیات، شمشیر زن حرفهای فروتن و درعینحال وسواسی و لافزن معتقد به آداب و رسوم اجدادی.در هفت سامورایی،متد و شخصیت کوروساوا به وضوح متجلی میگردد.او بیش از هر چیز یک روانشناس مشاهدهگر دقیق و یک تحلیلگر موشکاف رفتار انسانها است که شیوهای کاملا متفاوت پیش گرفته است.به عنوان مثال میتوان به نحوه نمایش عشاق جوان اشاره نمود؛نخستین باری که آنها نیمه هراسان به جنسیت یکدیگر پی بردند؛رشد جاذبه دوجانیه،شگفتی سادهلوحانه پسر و ترک کردن دردناک و تقریبا دیوانهوار دختر را دیدم،اما کوروساوا در انتقال احساس آنها یا ایجاد همذاتپنداری با آنها ناتوان میماند.البته او برای این کار از مناظر اطراف استفاده میکند تا حس آنها را در صحنه تقویت کند.بد نیست در اینجا مقایسهای انجام دهیم میان کوروساوا و فورد که از قرار معلوم کوروساوا گفته تحت تأثیر او بوده است.شباهتهایی سطحی بسیاری بین هفت سامورایی با آثار فورد،بهطور اخص و با وسترن به طور اعم وجود دارد؛تکیه بر ارزشهای سنتی،استفاده از مراسم و مناسک عامه،سوارکاری مضحکهآمیز، نمایش سریع و سرزنده سکانسهای اکشن،برشهای استاکاتو(منقطع و مجزا در اصطلاح موسیقی- م.)،تنوع زوایا،فیلمبرداری از لابلای اسبهایی که در گلولای یورتمه میروند،فیلمهای اخیر این گونه را به یاد میآورند.اما تفاوتها آشکارترند. تشییع جنازه نخستین سامورایی که در زد و خورد مقدماتی کشته شد،دقیقا از نوع صحنههای مورد علاقه فورد است،همراه با همه احترام و تکریمی که برای دروانهای سپری شده قائل است و مردمان معتقد و احساساتیای که در آن جوامع وجود دارند. کوروساوا با این صحنه نخست شخصیت«سامورایی دیوانه»را بار دیگر در معرض دید میگذارد-با حرکتی مبارزهجویانه،او برای آنکه احساس ناامیدی و ناتوانی را در خود فرو بنشاند،پرچمی که مرد مرده بر زمین کاشته بود،برافراشته نگه میدارد- دوم با یک حادثه مؤثر،تنش روایت را بالا می برد؛ راهزنان نخستین یورش را هنگام تشییع جنازه انجام میدهند.یکی از صحنههای عاشقانه نیز با شیوهای مشابه مورد استفاده قرار گرفته؛و در هر مورد نهایت رودربایستی در مورد نمایش مستقیم و آشکار هرگونه هیجانی-به غیر از خشم- احساس میشود.البته گفتن اینکه کوروساوا فورد نیست برای یک منتقد بیمعناست؛مقایسه فقط تا جایی ارزش دارد که معیار سنجش اهداف فیلم باشد و اینکه فیلم تا چه حد توانسته است به اهداف خود برسد.آنچه رانسومون را چنین منحصر به فرد و تأثیرگذار ساخته این است که همه چیز، از موضوع گرفته تا ساختاری صوری،شیوه نگارش، و شاید حتی موقعیت زمانی،برای این روش بیرونی بررسی اخلاق و رفتار مساعد بوده است.در هفت سامورایی،کوروساوا برای چیزی متفاوت میکوشد: یک خلق مجدد.اینکه گذشته و مردمی را که داستان در مورد آنان است،به زندگی بازگرداند.اما فیلم با همه سعیاش در تطابق با ظواهر آن دوران، مشاهدات دقیق،سرزندگی فراوان و سبک بصری شکوهمندش،نتوانسته در رسیدن به این هدف کاملا موفق باشد.همه اجزا و عناصر،موجودند الاّ عمق و غنای زندگی.احساس میشود که هر حادثه با دقتی فوق العاده پرداخته شده است تا در بافت کلی جا بیفتد.داسنکوی در سهگانه گورکی شخصیتی به مراتب سادهتر و از بسیاری جهات عادیتر است؛اما او به آنچه کوروساوا برای رسیدن به آن تلاش میکند،میرسد،بدون آنکه توجهی به آن داشته باشد.به نظر میرسد که زندگی خودش،از دانسکوی میتراود،و او را در رودخانه عظیمش با خود میبرد.اما کوروساوا مانند یک مهندس،کانالی اعجابانگیز طراحی میکند تا رودخانه زندگی در آن جریان یابد.این جریان فقط هنگامی که کوروساوا«سامورایی دیوانه»را نمایش میدهد،گاهی طغیان میکند.توشیرو میفونه با مسخره کردن مقام سامورایی در یک پیروزی مضحک،جستوخیز میکند،در رودخانه ماهی میگیرد،و-در مقام یک فالستاف دیگر-نوچههای مرعوب شدهاش را دست میاندازد و بیپروایی خود و گاهی اوقات ذوق و سلیقه دور از دسترسشان را به معرض نمایش میگذارد.بازی او عالی و بینظیر است،هیچ فرصتی را به هدر نمیدهد و فقط در تکمیل انگیزهای طبقاتی که بیهوده وارد داستان شده است(او در واقع رعیتی است که میخواهد سامورایی باشد)ناتوان میماند(در این مورد قصور بیشتر از جانب فیلمنامه است تا بازیگر)، شاید بهخاطراینکه به نحوی مسامحهکارانه، امروزی و معاصر مینماید،با بقیه نامتناسب است.
البته استثناهایی که ذکر شدند نباید باعث شوند که از تحسین شگفتاور فیلم بازبمانیم.در تمام طول 5/2 ساعت فیلم که(که اتفاقا نسخه صادراتی فیلم،یک ساعت کوتاهتر از نسخه اصلی است)حادثه پس از حادثه با ظرافت و سرعت خلق میشود؛روستاییان هنگام ورود ساموراییها مخفی میشوند و فقط زمانی که زنگ خطر به صدا درمیآید آشفتهحال به پای آنها میریزند،دستگیری یک دزد و مرگ او که به نحوی درخشان در یک حرکت آهسته معلق میگردد،طرح موجز و شگفتآوری از همسر زارع که توسط راهزنان ربوده شده و هیجانزده،گناهکار و بیزار،بیهوش میشود در سطحی دیگر،کوروساوا استاد داستانگویی با استفاده از تکنیک تعلیق،غافلگیری،و هیجان است و از این نظر به هیچ وجه از استادان وسترنش کم ندارد،فقط هنگامی که یک رشته از جنگلها را پشت سر هم میآورد اندکی دچار یکنواختی میشود. او دقیقا میداند چه زمانی سکوت را نگهدارد، چگونه برای یک واقعیت غیر عادی جا باز کند تا حد اکثر تأثیر را بگذارد،و همچنین میداند در کلوزآپهای روستاییان که وحشتزده و ناامید در جستجوی سامورایی به دقت در خیابانی شلوغ مینگرند،یا نماهای تعقیبی وحشیانهای که میفونه مست در تعقیب کسی که به او حمله کرده،تلوتلو میخورد،استفادهاش از دوربین خیرهکننده و رعبآور است.فیلم به لحاظ بصری تأثیری مهیب بر جا میگذارد.کوروساوا میتواند ظرافت ظاهری را با دقت دراماتیک بیامیزد،و با بسیاری از صحنههایش تأثیر تصویری تکاندهندهای به وجود آورد.هجوم به مخفیگاه راهزنان،هنگامی که جنازههای آنها درهم پیچیده و برهنه اینجا و آنجا در برکههای گلآلود بیرون کلبههای در حال سوختن افتاده،از تابلوی«مصیبتزدگان»فرانسیسکو گویا کمارزشتر نیست.در واقع تأثیر نهایی هفت سامورایی بیشباهت به«سالامبو»ی فلوبر نیست،و در نهایت آنچه مورد تحسین قرار میگیرد،جذابیت و دلفریبی ذاتی موضوع نیست که تلاش ماهرانه یک استاد کار است.
عنوان فیلم با توجه به عددی که به عنوان صفت پیشینی واژه سامورایی آمده است ، گویای تمرکز بر فردیتی است که اثر روی آدم های اصلی داستانش دارد. بنابراین در کنار توده جمعیتی کشاورزان و توده جمعیتی راهزنان ، هفت فردیت انسانی در مسیر قصه شکل می گیرند و روایت را پیش می برند. هر یک از این هفت نفر ، جدا از روحیه سلحشوری که از ویژگی های عمومی مکتب سامورایی ها است ، مختصات رفتاری خاص خود را نیز دارند که در واقع قرار است وجه تمایزشان را رقم بزند. کامبه ئی ( با بازی تاکاشی شیمورا) رهبر گروه است و بنا بر موقعیت ویژه اش ذهنیت و رفتاری نظم دهنده و سازمان بخش دارد.گوروبه ئی ( با بازی یوشیو اینابا ) هوشمندی قابل توجهی در رزم آوری دارد. کیوزو ( سی جی میاگوچی) مردی کم حرف و درون گرا است . هیهاچی ( مینورو چیاکی) بذله گویی اش شاخص است. کاتسوشیرو ( کوکیمورا) جوانی است جویای آموختن معرفت و فنون سامورایی که خامی های اقتضای سنش را دارد. شی چی روجی( دای سوکه کاتو) از دوستان قدیمی کامبه ئی است. و...در این میان هفتمین نفر تبار سامورایی ندارد. تا حدی خل و چل می نماید و پا بدهد از سیاه مستی هم ابایی ندارد. ظاهر ماجرا حکایت از فرعی بودن او در کنار شش سلحشور اصلی گروه می نماید. او حتی خودش را به نوعی به گروه تحمیل می کند و بنا بر دعوت کسی به این میدان فراخوانده نمی شود. اما در واقع او اگر نگوییم اصلی ترین فرد گروه است ، دست کم از سرنوشت آفرین ترین آدم های این مجموعه است و البته به همین نسبت هویتمندترین شخص در بین سامورایی ها. او البته نامی ندارد. گروه بر اساس شجره نامه دروغین و سرقتی اش ، همان نام کی کوچیو – پسرکی 13 ساله! – را به او می دهد. اما این آدم بی نام و بی کس و کار و مشنگ ، عملا تبدیل به موثرترین فرد مجموعه می شود. نقش آفرینی منحصر به فرد توشیرو میفونه در قالب این شخصیت به خوبی گویای وزن او در کنار سایر سامورایی ها است. اما مگر او چه می کند که چنین هویت وزینی برایش فراهم می آید؟
1- او نخستین ، کنشمندترین و پیگیرترین آدم در اصرار برای حضور در گروه است. حتی قبل از کاتسوشیروی جوان ، این اوست که به دنبال کامبه ئی راه می افتد و البته به دلیل غرورش ، صراحتا انگیزه اش را بیان نمی دارد و حتی با رییس وارد چالش کلامی می شود. اشتیاق توام با غرور تضاد دلنشینی را برای این شخصیت ایجاد کرده است که از سایرین به شدت متمایزش می سازد.
2- ما از گذشته هیچ یک از سامورایی ها اطلاعی نداریم. کی کوچیو تنها سامورایی است که به تبارش نقب زده می شود و پایگاه دهقانی اش برملا می شود و از آن فراتر موقعیت معیشتی اش در ریزه کاری هایی مانند این همانی سازی با کودک یتیم و یا سرقت تجهیزات سامورایی های مرده و...تبیین می شود. شناسنانه او در قیاس با بقیه بسیار کامل تر است.
3- کی کوچیو ساحتی آسمانی و اسطوره ای ندارد. زمینیِ زمینی است. مست می کند، فحش می دهد ، از تماشای زنان لذت می برد ، ادای روستایی ها در می آورد ، برای کودکان نمایش اجرا می کند تا بخنداندشان ، از جمع آوری غنیمت لذت می برد و...او یک مخالف خوان اساسی در جمع سامورایی ها و روستایی ها است. تنها او است که از فرمان کامبه ئی سرپیچی می کند و به میل خود رفتار می کند؛ کما این که در زمان خاکسپاری هیهاچی هم در میانه گریستن دسته جمعی حضار برمی آشوبد و از گریستن نهی شان می کند. دیگران هر یک در راستای شخصیت و موقعیت شان وجوه مثبت دارند ولی او ملموس ترین سامورایی در نزد مخاطب است.
4- گذشته او فرایندی پیچیده را برای موقعیت کنونی اش رقم زده است. او نه سامورایی است نه روستایی و از همین رو در میانه ای نامشخص در بین این دو طبقه اجتماعی قرار می گیرد. برای همین است که به همان نسبت که به روستائیان می توپد و تحقیرشان می کند ، سامورایی ها را خطاب قرار می دهد. سکانس تعیین کننده اعتراض سامورایی ها به زره دزدی او و سپس افشاگری طبقاتی کی کوچیو درباره نقش سامورایی ها در بدبخت ساختن روستایی ها اوج این روند است. بی جهت نیست وقتی که سامورایی ها تازه وارد روستا می شوند و با استقبال سرد اهالی آن جا رو به رو می شوند ، کی کوچیو از شادی در پوست خود نمی گنجد و دائما قهقهه سر می دهد.
5- اشاره به برخورد سرد روستائیان در بدو ورود سامورایی ها به دهکده شان شد. چنین برخورد سردی می توانست به سهولت به ترک روستا توسط سامورایی ها بینجامد و ماجرا از اصل منتفی شود. اما دقیقا این کی کوچیو است که با نواختن ساز هشدار ، روستائیان را از مخفی گاه هایشان به بیرون می کشاند و ماجرا را تداوم می دهد. بعد از خاکسپاری هیهاچی هم باز او است که افسردگی دسته جمعی روستائیان را با برافراشتن پرچم التیام می بخشد و روحیه سلحشوری می آفریند.
6- او اولین فردی بود که به دنبال کامبه ئی راه افتاد و آخرین سامورایی ای بود که کشته شد و البته این مرگ پیامد حماسی منحصر به فردی نیز داشت: کشتن سردسته راهزنان که در مخفی گاه زنان موضع گرفته بود. بی جهت نیست که دوربین استاد ، مرگ او را هم حتی متفاوت از دیگران ثبت می کند و با قرار دادن زاویه بالاتر جسدش در قیاس با جسد به پایین افتاده رییس راهزنان ، شمایل حماسی اش را در قاب تصویر هم ترسیم می کند. مرگ سه سامورایی دیگر ، اگرچه دردناک و پرحس و حال است ، اما میزانسنی که به کی کوچیو اختصاص دارد ابعادی مضاعف را در این راستا برایش شکل می دهد.
7- توشیرو میفونه در حدود 15 فیلم از آثار استاد نقش ایفا کرده است که هر یک ویژگی های ممتاز خود را داشت ( نگارنده در عین ارادت به اغلب آثار کوروساوا ، آن هایی را دلنشین تر می انگارد که میفونه درشان بازی داشته است) اما بازی او در هفت سامورایی بالکل متفاوت از سایر نقش آفرینی هایش برای استاد است. تلفیق جنون و غرور و سلحشوری و دلقک بازی و اندیشمندی و طغیان و...در قالب یک شخصیت واحد ، فرایندی بسیار پیچیده و غامض است که تنها از نگاه تند ، زبان پرتحرک بدن و روح کاریزمایی جاری در شمایل میفونه می توانسته به درون مسیر هفتمین سامورایی حماسه کوروساوا نفوذ یابد. پرچمی که هیهاچی برای گروه شان درست کرد ، به درستی موقعیت او در کنار سایر سامورایی ها تبیین کرده بود: ستاره ای که در کنار شش دایره می درخشد.
کوروساوا در کتابهای سینمایی، بیش از هر فیلمِ دیگرش با راشومون معرفی میشود. اما تا کنون برای من هر کدام از فیلمهایش عالمی بوده. چیزی که در کوروساوا بیش از هر چیز مرا جلب میکند، تکنیکِ روایتگری اوست. وقتی میگویم «تکنیک» منظورم ایجاد ساختار جدیدی برای روایت نیست. -البته نوع روایت راشومون واقعن ساختار متفاوتی دارد- بلکه منظورم نوعی اشتیاق به قصهگویی و ساختن داستان برای تمام شخصیتهای فیلم است، هرچند داستانی کوتاه و در حد چند جمله یا چند نقل قول.
هفت سامورایی فیلمی ست نزدیک به سه ساعت که در لحظهی اول آدمهایی مثل ما را پس میزند. اما همیشه میدانم که کوروساوا چیز دیگری است و حتی اگر فیلم شش ساعته هم ساخته باشد، برای تمام لحظههای فیلم قصه در نظر گرفته است. تکنیک دیگری که کوروساوا در روایتگری دارد این است که گاهی روایت را از حاشیهایترین بخش، با استفاده از شخصیتهایی که در روند اصلی داستان نقشی دست دو دارند، شروع میکند. هفت سامورایی، با سکانسی طولانی عجز و لابهی روستاییها شروع میشود که در میدان دهکده جمع شدهاند و به خاطر بدبختیشان فریاد میکنند. ساموراییها نیم ساعت بعد، یکی یکی و با ناز و عشوه از راه میرسند. به این ترتیب تماشاگر وقتی با ساموراییها روبرو میشود، ضمن اینکه مشتاق دیدنشان است، حسابی شیرفهم هم شده که این ساموراییها قرار است چه بکنند.
کوروساوا تکنیک درامنویسی غربی را به خوبی میداند و به خوبی هم استفاده میکند. اما چیزی که فیلمهای او را متمایز میکند، روح شرقی حاکم بر فیلمهای اوست. چیزی مثل شرافت سامورایی که در تمام این فیلم موج میزند. ساموراییهایی که به کمک روستاییها میروند، آدمهای جنگجویی نیستند، حاضرند در برابر غذا کار کنند، به لباسِ سربازان کشته شده در جنگ احترام میگذارند و … دست آخر هم با وجود آنکه دهکده را از دستِ راهزنها نجات میدهند، خودشان شکست خوردهاند.
شاید کمتر فیلمسازی وجود داشته باشد که به اندازه کوروساوا فیلم مطرح داشته باشد. اگر عادلانه بخواهیم قضاوت کنیم، حدود نیمی از ساختههای استاد شاهکارند و خیلی سخت است که بخواهیم میان این همه، بهترین را انتخاب کنیم.
به هر حال خیلی از سینما دوستان، «هفت سامورایی» را کاملترین و عالیترین فیلم آکیرا کوروساوا میدانند. فیلمی که با داستان زیبایش الهامبخش فیلم دیگری شد که «هفت دلاور» نام داشت. هنوز نحوه طراحی صحنههای نبرد این فیلم جزو شگفتیهای تاریخ سینماست و فیلمنامه ریتمیک آن هیچ حرف و نکته اضافهای ندارد. این فیلم طولانی مدت در تعدادی از جشنوارهها و در اکران عمومیاش، کوتاه شد. دلیل این کوتاه شدن ممیزی و این حرفها نبود، بلکه زمان طولانی و خارج از استاندارد سانسهای سینمایی بود. این نسخه کوتاه در ایران هم نمایش داده شد و تلویزیون آن را مدتها پیش پخش کرد. به مناسبت مرگ کوروساوا، دوره مرور آثار او در سینما عصر جدید، همراه با نمایش نسخهای از «هفت سامورایی» بود که به نسبت قبلیها کپی بهتری داشت؛ اما اخیرا DVE به بازار آمده این فیلم، آنقدر صحنههای عجیب و غریب جدیدی دارد که هیچ وقت تصورش را نمیشد کرد. در این نسخه شاهد تمامی صحنههایی هستیم که در مونتاژ اولیه استاد مورد تایید قرار گرفته بودند.