راجر کورمن کارگردان، فیلمنامهنویس و تهیهکننده آمریکایی ریاست هیئت داوران بیست و پنجمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم توکیو را بر عهده خواهد داشت.
به گزارش خبرآنلاین، کورمن 86 ساله که او را «اورسن ولز فیلمهای درجه جیم» و «پاپ سینمای پاپ» لقب دادهاند، فعالیت خود را در دهه 1950 آغاز کرد.
کورمن در شروع کار یا ایجاد زمینه پیشرفت تعداد زیادی از کارگردانان از جمله فرانسیس فورد کوپولا، مارتین اسکورسیزی، جاناتان دمی، جو دانته، جیمز کامرون، ران هوارد و بازیگرانی مانند چارلز برانسن، جک نیکلسن، رابرت دنیرو و سیلوستر استالونه نقش مهم داشت.
او حدود 350 فیلم از جمله آثاری کمهزینه چون «نقاب مرگ سرخ» و «ایکس: مردی با چشمان اشعه ایکس» ساخته است.
کورمن که متولد دیترویت در ایالت میشیگان است و یک جایزه اسکار افتخاری در کارنامه دارد، در بیانیهای، گفت: «با دیدن گذشته معمولی فیلمسازی که در آینده یک استاد خواهد شد، با نشانههایی آشکار روبرو میشوید. این فیلمسازان جوان، هوش و خلاقیت و تلاش بیامان خود را به نمایش میگذارند. دیدن و کمک به پیشرفت آنها نشاط آور است.»
او افزود: «افتخار میکنم به عنوان رئیس داوران جشنواره بینالمللی فلیم توکیو به این جشنواره باز میگردم تا بار دیگر هیجان پیدا کردن نوابغ جوان را تجربه کنم. میدانم امسال هم مانند سالهای پیش، تحت تاثیر قصهگویان جدید قرار میگیریم.»
راجر کورمن سال 1994 رئیس داوران بخش مسابقه سینمای جوان جشنواره توکیو بود. پارسال مستند «دنیای کورمن: ماجراجوییهای یک شورشی هالیوود» در جشنواره توکیو نمایش ویژه داشت. این دوره جشنواره ماه اکتبر برگزار میشود.
پیش از این مایکل مان به عنوان یک فیلمساز دیگر از جریان اصلی سینمای آمریکا، رییس هیات داوران جشنواره ونیز شده بود.
کافه سینما به همین مناسبت مقالهای درج شده در روزنامه شرق نوشته وحیداله موسوی را یک بار دیگر منتشر میکند:
بدون تردید برای پی بردن به دلیل وجود پدیدهای به نام راجر كورمن، باید شرایط تاریخی و بافت اجتماعی جامعه آمریكا پس از جنگ جهانی دوم را بررسی كرد؛ زمانی كه جامعه و نظام سینمای آمریكا دچار تحولاتی شد. عصر طلایی استودیوها در اواخر دهه 1940 به پایان رسید. در سال 1948، در موردی كه به «پرونده پارامونت» معروف شد، دادگستری آمریكا هشت شركت هالیوودی را مجبور كرد تا سینماهای زنجیرهای خود را واگذار و فقط در زمینه تولید و توزیع فیلمها فعالیت كنند. این شركتها با استفاده از شیوههای ناعادلانه، شركتهای مستقل را از دسترسی به سالنهای نمایش باز میداشتند. حكم دادگاه موجب شد كه تعداد شركتهای مستقل و كسانی كه در پی بهراه انداختن این شركتها بودند، افزایش یابد. تمایل مردم برای زندگی در حومه شهرها، سرگرمیهای جنجالی و افزایش دستگاههای تلویزیون به كاهش تولیدات پرخرج استودیویی منجر شد. از سال 1954 بیشتر سینماها، دو فیلم با یك بلیت نمایش میدادند و به همین دلیل تولید فیلمهای «بهرهگیرانه» افزایش یافت: فیلمهایی ارزان بدون ستارههای بزرگ، با موضوعات جنجالی روز و بیشتر حادثهای كه هدف از ساختشان ارایه داستانهایی جذاب با تنوع مضامین و به لحاظ بصری دلپذیر بود تا تماشاگران جوان را به «درایو-این»ها (سینماهای روباز) بكشانند. حتی استودیوهای بزرگ نیز دریافته بودند كه فیلمهای ارزان سودآورتر هستند. اتفاقا در همان سال (1948) است كه ادوارد د. وود پا به عرصه فیلمسازی میگذارد. فیلمهای او در آن زمان مورد تمسخر قرار میگرفتند (این مسایل به خوبی در فیلمش از تیم برتن ترسیم شدهاند.) فیلمهایی با دیالوگهای اغراقآمیز، بازیهای خشك، تصنع و تكنیك ضعیف كه بعدها به فیلمهای كلاسیك كالت تبدیل شدند، زیرا آثار او را به عنوان برملاكننده سازوكارهای ایدئولوژیك هالیوود و نظام طبیعیسازی آن و چالشی در برابر اندیشه همگونسازی نظام هالیوودی دانستند. در همین فیلمها و نیز در بسیاری از آثار دیگر میتوان به مضامینی مطرح شده برخورد كه در جامعه جریان دارند اما مجالی برای مطرح شدن در فیلمهای استودیویی نمییابند. در چنین فضایی است كه راجر كورمن وارد عرصه سینما میشود.
راجر كورمن، اهل دیترویت كالیفرنیا، از خانوادهای متعلق به طبقه متوسط، با تحصیلات دانشگاهی در رشته مهندسی صنایع، در اواخر سال 1948 به عنوان نامهرسان در كمپانی فوكس مشغول بهكار میشود. او یكشنبهها را مجانی كار میكند تا بتواند در بخش داستان به خواندن سناریوها بپردازد. اندكی بعد بهعنوان كارشناس داستان ارتقا پیدا میكند. پس از مدتی آنجا را ترك میكند و به اروپا میرود و سرانجام در بازگشت به آمریكا شغلی در آژانس ادبی ژولز گلدستن به دست میآورد. فیلمنامهای به شركت الاید آرتیستز میفروشد كه فیلمی با نام «دام شاهراه» از روی آن ساخته میشود. با قرض گرفتن از این و آن با 12هزار دلار و در عرض شش روز فیلمی علمی-تخیلی با عنوان «هیولایی از كف اقیانوس» تهیه میكند. با پولی كه از بابت این فیلم نصیبش میشود، فیلم «تند و سهمگین» را نیز تهیه میكند. فیلمی كه در 9روز و با بودجهای 50هزار دلاری ساخته میشود. این فیلم باعث بهوجود آمدن رابطهای طولانی و پرثمر بین او و شركت امریكن اینترنشنال پیكچرز میشود. او طی 9روز و با 60هزار دلار، فیلم وسترنی با نام «غرب پنج اسلحه» میسازد. فیلمی درباره آدمهای مطرود و محدود كه فیلمهای بعدی وسترن او را به دنبال دارد: «زن آپاچی»، «زن اوكلاهاما» و «هفت تیركش.» در همین سالهاست كه او به ژانر دیگری نیز میپردازد، طی سالیان بعد به ساختن فیلمهایی در ژانر علمی- تخیلی میپردازد كه گاه این فیلمها با فضایی دلهرهآور و گاه با چاشنی كمدی همراه میشوند: «روزی كه جهان پایان یافت»، «جهان را تسخیر كرد»، «نه این زمین»، «شب هیولای خونین»، «جهان ماقبل از تاریخ»، «آخرین زن روی زمین»، «نبردی فراتر از خورشید»، «مردی با چشمان اشعه ایكس» و... كه ایده اولیه در بیشتر آنها هراس از جنگ اتمی یا پیامدهای ناشی از آن است. او از 1955 تا 1957، 12فیلم میسازد. در فیلم «حمله هیولاهای خرچنگی» بار دیگر به سراغ دنیای زیر آب میرود. برای این فیلم از ماكت خرچنگی ساخته شده از خمیر استفاده میشود كه 5/4متر ارتفاع دارد و قطعات آن را با سیم به هم وصل كردهاند، فیلمی آمیخته با طنز و دلهره كه فروش خوبی دارد. به ژانرهای مختلفی میپردازد، ژانرهایی عامهپسند و پرفروش كه میتوانند سرمایه كافی را برای فیلمهای بعدی او فراهم كنند. او از سال 1960 تا 1964 هشت فیلم براساس آثار دلهرهآور نویسنده محبوب دوران كودكیش، ادگار آلنپو میسازد: «دخمه و پاندول»، «كلاغ»، «داستانهای وحشت»، «موره لا»، «گربه سیاه»، «نقاب مرگ سرخ»، «حقایقی در مورد آقای ام و الدمار» و «سقوط خاندان آشر.» او یك سهگانه كمدی سیاه («یك سطل خون»، «دكان كوچك وحشت»، «موجودی از دریای جنزده»)، فیلمهایی در ژانر موزیكال («كارناوال راك»، «هر شب راك»)، در ژانر فانتزی ماجرایی («زنان وایكینگ و افعی دریایی»، «سفر»، «گاز-ز-ز-ز»)، آثاری در ژانر جنایی-پلیسی («عروسك نوجوان»، «قاتل زنان راننده»، «من خلافكار»، «كلی مسلسل به دست»، «مامان لعنتی»)، فیلمهایی جنگی («حمله ارتش اسكیبازان»، «تهاجم سری»، «فن ریشتهوفن و براون»)، فیلمهایی تاریخی – ماجرایی- حادثهای («اطلس»، «برج لندن»، «قتلعام سن والنتین») و... میسازد؛ فیلمهایی با داستانهایی غیرعادی و رگههایی ترسناك، تقطیع سریع و حركات شناور دوربین كه كاراكترهای نامتعارف، نورپردازی و تركیببندیهای جذاب دارند. او فیلمهایش را در عرض چند روز میسازد، بهعنوان نمونه «سطل خون» را در پنجروز با تعداد اندكی دكور، «دكان كوچك وحشت» را در دو روز با دكوری از پیش موجود و «موجودی از دریای جنزده» را با استفاده از دكورهای باقیمانده از فیلم «آخرین زن روی زمین» (با فیلمنامهای از رابرت تاون) میسازد. او این شیوهها را در بیشتر فیلمهای خود به كار میگیرد تا جاییكه این ویژگیها به فرمول راجر كورمنی معروف میشوند.
یكی از ویژگیهای او استفاده و ایجاد فرصت برای افرادی است كه بعدها سینماگرانی معروف میشوند. در «مسابقهدهندگان جوان»، فیلمی ورزشی حادثهای، از فرانسیس فورد كاپولا به عنوان دستیار اول، صدابردار و مكانیك فنی و از رابرت تاون بهعنوان دستیار سوم استفاده میكند. در فیلم «فرشتگان وحشی» (داستان گروهی هرج و مرج طلب و هنجارشكن واقعی كه مناسكهای خاص خود را داشتند) و در «سفر» (كه براساس فیلمنامهای از جك نیكلسن بود و در آن مضمون موادمخدر و حشیش و الاسدی و هیپیها پرداخته میشد) بازیگران دیگری به جمع او اضافه میشوند: جك نیكلسن، پیتر فاندا، دنیس هاپر (مثلث معروفی كه اندكی بعد، «ایزی رایدر» را با الهام از مضامین مطرح شده در این دو فیلم ساختند و حتی با كورمن درباره تهیهكنندگی آن توافق كرده بودند كه به دلایلی میسر نشد و در نهایت شركت كلمبیا سرمایهگذار فیلم شد). او تهیهكننده نخستین فیلم پیتر باگدانوویج (با عنوان «نشانهها») نیز هست. فرصتهایی را برای افراد جویای نام برای ساخت اولین فیلمهایشان فراهم میكند، افرادی مانند جاناتان دمی و جو دانته (فرشتهها با خشونت میآیند)، ران هاوارد (دزدی بزرگ اتومبیل) و نیز مارتین اسكورسیزی (برتا فشنگی). رابرت دنیرو یكی از نخستین نقشهای خود را در فیلم «مامان لعنتی» ایفا كرد. سیلوستر استالونه نیز نقشی در فیلم «مسابقهدهندگان وحشی» داشت.
از دهه 70 به بعد بیشتر به تهیهكنندگی و فعالیت در حوزه پخش و توزیع فیلمها میپردازد و بهگونهای از دنیای كارگردانی كناره میگیرد. برای اینكه كنترل بیشتری بر پروژههای خود داشته باشد، تصمیم میگیرد یك شركت فیلمسازی با عنوان نیو ورلد پیكچرز تاسیس كند. این شركت به بزرگترین شركت پخش و توزیع مستقل در تمام ایالات متحده تبدیل میشود. او به خرید حق پخش و نمایش فیلمهای هنری اروپایی اقدام میكند: «آماركورد» (فدریكو فلینی)، «فریادها و نجواها» و «سونات پاییزی» (اینگمار برگمان)، «داستان آدله» و «پول توجیبی» (فرانسوا تروفو)، «عموی آمریكایی من» (آلن رنه)، «درسو اوزالا» (اكیرا كوروساوا)، «طبل حلبی» (فولكر اشلندورف)، «موران قانون شكن» (بروس برسفورد) و... . نكته جالب اینكه این فیلمهای هنری را در كنار فیلمهای بهرهگیرانه مانند «وحشت دانویچ»، «پرستاران كارآموز»، «برتا فشنگی»، «پیرانا»، «نبردی فراتر از ستارگان»، «اربابان اعماق»، «هالیوود بولوار»، «مزرعه آتش»، «گناهان كبیره» و... اكران میكند.
در سال 1983، شركت خود را به قیمت 5/16میلیون دلار میفروشد و بلافاصله یك شركت پخش فیلم با نام كنكورد فیلمز/ نیو هورایزن بهراه میاندازد. این شركت حیطه فعالیتهای خود را به فروشهای خارجی، تلویزیونهای كابلی و فیلمهای ویدیویی گسترش میدهد. او در این دهه و نیز دهه بعد با پیش فروش فیلمها به بازار ویدیوی خانگی، سود سرشاری به دست میآورد و همچنان به تهیه فیلمهایی در ژانرهای كمدیحادثهای/ ماجرایی، ترسناك و علمی –تخیلی و نیز فیلمهای خانوادگی میپردازد.
نتیجه اینكه با توجه به فضای به وجودآمده در جامعه آمریكا، به ویژه از دهه 50 به بعد، بستر مناسبی برای افرادی مانند كورمن فراهم شد تا خارج از نظام بوروكراتیك و دست و پاگیر استودیویی و رسمی به ساخت فیلمهایی بپردازند كه از كاراكترهایی سرسری، داستانهایی غیرعادی آمیخته با نقد اجتماعی برخوردار بودند. یكی از فیلمهای معروف او «غریبه» نام داشت؛ فیلمی براساس مضمون تعهد اجتماعی در سال 1961 كه درباره جان.اف.كندی و مصادف با نهضت حقوق مدنی درمورد تبعیض نژادی بود. این فیلم كه براساس داستانی واقعی بود، در لوكیشنهای واقعی فیلمبرداری شد؛ زمانی كه هنوز تعصبات نژادی وجود داشت و ساختن این فیلم با تهدیدها و مخاطرات فراوانی روبهرو بود. «فرشتگان وحشی»، «سفر» و بسیاری از فیلمهای دیگرش نیز آشكارا از جریانهای روز در جامعه ناشی میشدند. در این فیلمها به شكل هوشمندانهای از جلوههای ویژه، مكانها، دوربین و استعدادهای تازه استفاده میشد و نكته مهم اینكه با بودجهای ناچیز و در عرض 5 تا 10روز ساخته میشدند. برخی منتقدان فیلمهای او را ادامه همان سنت نمایش فیلمهای رده ب میدانستند (هرچند او خود از قیاس فیلمهایش با فیلمهای رده ب راضی نیست و معتقد است كه رده ب به فیلمهایی اطلاق میشود كه در دوران بحران اقتصادی بهوجود آمده بودند، تا اوایل دهه 50ادامه داشتند و آنها را معمولا با بازیگران تازهكار یا از رده خارجشده و سریع و ارزان میساختند. در شروع كار او، اینگونه فیلمها به دلیل فراگیر شدن تلویزیون، حكم پارامونت و فیلمهای رنگی پرهزینهتر از دور خارج شده بودند). شاید بتوان گفت سینمای عامهپسند او و آدمهای دیگری مانند او، پیشدرآمدی برای سینمای زیرزمینی در دهه 1960 بود، همان سینمایی كه قوانین ممیزی را نادیده میگرفت. هرچند نباید این دو را با هم یكی دانست. راجر كورمن بیشتر «پاپ سینمای عامهپسند» است كه با منطق، ماجراجویی، زیركی و جرات به ساختن فیلمهایی قابل قبول (از منظر زیباییشناختی و فروش) در ژانر علمی- تخیلی، وسترن، تریلر و... اقدام كرد. او بیرون از قید و بندهای معمولی هالیوود، ركوردی باورنكردنی از خود به جا گذاشت. یكی از اولین تهیهكنندگانی بود كه به ضرورت و مقرون به صرفهبودن فیلمبرداری در اروپا پی برد. حتی بارها و بارها از صحنههای از پیش ساختهشده برای فیلمهای متعدد استفاده كرد. او با هوشمندی در پی راههای تازه برای كاهش هزینه و نهایت استفاده از امكانات قابل دسترس بود. در كارنامه درخشان و پر ثمر كورمن معرفی و حمایت و كشف استعدادهایی سینمایی نیز به چشم میخورد. حتی با نگاهی به عنوان كتاب سرگذشت او (چگونه صد فیلم در هالیوود ساختم و پشیزی از دست ندادم) میتوان به شم و استعداد غریزیاش در عرصه سینما پی برد. راجر كورمن انسانی است هنجارشكن، خلاق و همه فن حریف؛ یك غول.
وحیداله موسوی-روزنامه شرق