loading...
دانلود و نقد فیلم | اخبار سینمای جهان
admin بازدید : 2767 شنبه 20 خرداد 1391 نظرات (0)

 

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/38-Citizen-Kane/1-Citizen-Kane.jpg


کارگردان : Orson Welles

نویسنده : Herman J. Mankiewicz

 

 

 

 

بازیگران: Orson Welles, Joseph Cotten ,Dorothy Comingore

جوایز :

برنده اسکار: بهترین فیلمنامه اورجینال

نامزد اسکار: بهترین فیلم ،بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش اول مرد ،بهترین فیلم‌برداری ،بهترین کارگردانی هنری،طراحی صحنه،سیاه و سفید،بهترین تدوین ،بهترین موسیقی متن ،هترین صدابرداری

خلاصه داستان :

زمانیکه چارلز فاستر کین غول ثروتمند روزنامه دار می‌میرد تنها یک کلمه می‌گوید: «Rosebud» (غنچهٔ رز). تهیه کننده فیلم مستند زندگی کین از گزارشگر تامسون می‌خواهد تا دربارهٔ زندگی و شخصیت کین تحقیق کند و به ویژه معنای کلمه آخر پیش از مرگش را کشف کند. تامسون با دوستان و بستگان کین مصاحبه می‌کند و داستان کین در رشته‌ای از فلش‌بک‌ها شکل می‌گیرد. ابتدا او به همسر دوم کین سوزان الکساندر مراجعه می‌کند اما او...

DOWNLOAD FILM


منتقد: راجر ایبرت درسال ۱۹۴۲ ”اورسون ولز“ ساختن فیلمی را به پایان رسانده بود که بعدها لقب بزرگترین فیلم تاریخ سینما را از آن خود کرد. با این وجود برای نمایش این فیلم مشکلات زیادی را متحمل شد. ”همشهری کین“ داستان سرمایه دار با نفوذ و پرسن و سالی را تعریف می کرد که غرورش باعث شده بود همه کسانی که دوستش داشتند از او فراری شوند. او در نهایت در عمارت عظیم گوتیک دلگیرش در ”فلوریدا“ چشم از جهان فروبست. برای خیلی از بینندگان، ”چارلز فاستر کین“ شباهت عجیبی به ”ویلیام رندولف هرست“ سرمایه دار سالخورده ای که در ”کالیفرنیا“ و در قلعه معروفش ”سن سیمون“ زندگی می کرد، داشت. به نظر نوچه های ”هرست“ فیلم چنان نسبت به اربابشان توهین آمیز بود که آنها هر اشاره ای را نسبت به این فیلم در روزنامه ها، ایستگاههای رادیویی و تلویزیونهای کابلی ”هرست“ ممنوع کردند. به همین ترتیب استودیوی سازنده فیلم ”RKO Radio Pictures“ را هم بایکوت کردند. در یکی از مذاکراتی که درباره اکران شدن فیلم انجام شد حتی وجود خود فیلم هم زیر سوال رفت. عده ای از کله گنده های صنعت فیلمسازی تحت رهبری ”لوئیس بی مایر“ (رئیس کمپانی مترو گلدن مایر) که از احتمال حرکتهای ضد هالیوودی در روزنامه های ”هرست“ ترسیده بودند، به ”RKO“ مبلغی را به عنوان خسارت پیشنهاد کردند تا فیلم را نابود کند. این مبلغ خرج ساخت فیلم را جبران می کرد و مقداری هم بابت سود باقی می گذاشت. اما تمام این نقشه ها نقش بر آب شد. ”ولز“ فیلم را در نمایشهای خصوصی و تا حدودی دزدکی به خیلی از حضرات قدرتمند و جریان سازهای فکری نشان داده بود تا نشود به آسانی کلک فیلم را کند! با این وجود ”همشهری کین“ هیچ وقت در خود آمریکا درست و حسابی اکران نشد. خیلی از سینماهای بزرگ شهرهای معروف فیلم را به نمایش نگذاشتند. به خاطر اینکه توسط استودیوهای گردن کلفت که فیلم را بایکوت کرده بودند اجاره شده بودند. به همین ترتیب فیلم از تبلیغات موثر نشریات ”هرست“ هم محروم ماند (تنها چیزی که روزنامه ها به عنوان تبلیغ برای فیلم نوشتند این جمله بود: یک جذبه سینمایی جدید!) در نهایت فیلم با وجود اینکه تحسین بسیاری از منتقدان بزرگ زمان مثل ”جان اوهارا“ از ”نیوزویک“ و ”بوسلی کروسر“ از ”نیویورک تایمز“ را برانگیخت فقط برنده یک اسکار شد که ”ولز“ و ”منکه ویتس“ جایزه فیلمنامه را باهم قسمت کردند. افسانه ”همشهری کین“ و ”ولز“ در نیمه دوم قرن بیستم به یکی از بزرگترین اسطوره های هالیوود تبدیل شد: چطور یک آقاپسر نابغه در نیمه دهه سوم زندگیش قدرت مطلق العنانی را بدست آورد تا دقیقا همان فیلمی را که می خواست بسازد و چطور در پاسخ به این امتیاز، او بزرگترین فیلم تاریخ سینما را ساخت. و چطور در آخرکار، هم فیلم و هم زحمات ”ولز“ بوسیله رشوه گریهای کوته فکر هالیوود برباد رفت. ”ولز“ به بزرگترین قهرمان غیر خودی سینما تبدیل شد: یکی از ستونهای ”اوتور“ منتقدهای فرانسوی و سرمشق فیلمسازان مستقل و نقل مجلس تمام مدعیانی شد که هنر فیلمسازی را برتر از تجارت فیلمسازی می دانستند.( Auteur کلمه فرانسوی به معنای فیلمسازی است که خودش فیلمنامه فیلمهایش را نوشته و بر تمام مراحل ساخت فیلم نظارت دقیق دارد. چنین فیلمسازی از اسلوب و سبک ویژه خودش استفاده می کند. ”سر آلفرد هیچکاک“ یکی از بزرگترین اوتور های سینماست) حالا ”ولز“ سالهاست که مرده همین طور تمام جوانان مستعدی که در گروه بازیگری تئاتر ”مرکوری“ او به غرب رفتند تا فیلمی را بسازند. ولی افسانه ”همشهری کین“ هنوز هم به حیاتش ادامه می دهدو به طور متوالی به عنوان بهترین فیلم تاریخ سینما انتخاب شده به خصوص در نظرخواهی بین المللی که توسط مجله انگلیسی ”سایت اند ساوند“ در سالهای ۱۹۶۲ ۱۹۷۲ و ۱۹۸۲ برگزار شد. در سال ۱۹۹۱ و در پنجاهمین سالگرد ساخته شدن فیلم یک نسخه احیا شده و با کیفیت عالی در سراسر آمریکا به نمایش درآمد.درباره نسخه جدید و احیاء فیلم نکته طنزآمیزی وجود دارد: مالک فعلی ”همشهری کین“ فردی است بنام ”تد ترنر“ مالک رسانه های بین المللی با شباهتهای بسیار نزدیک به ”هرست“ و ”کین“! هر سه نفر گذشته فقیرانه ای داشتند، رسانه های ورشکسته را به ارزانی صاحب شدند، درباره مخاطبان و شیوه برخورد با آنها نظریات جدید و انقلابی ارائه کردند و در نهایت به میلیونرهای بزرگی تبدیل شدند که با هنرپیشه های زن روی هم ریختند! ترنر“ می گوید: در سال فقط وقت برای دیدن سه یا چهار فیلم را دارد و من شرط می بندم که ”همشهری کین“ حتما یکی از آنهاست. شاید او به شباهتهای خودش با فیلم هم توجه میکند: چطور یک کج سلیقگی باعث میشه تمام دستاوردهای بزرگ آدم براش بی معنی به نظر برسه. سقوط ”کین“ وقتی فرا رسید که عاشق یک دختر فروشنده بدبخت و بیچاره شد و خواست او را علیرغم بی استعدادیش تبدیل به یک خواننده بزرگ اپرا بکند! پاشنه آشیل ”ترنر“ هم وقتی گریبانش را گرفت که او عاشق یک خلاقیت تکنیکی جدید به نام رنگی سازی شد و تصمیم گرفت علیرغم اعتراضات گسترده عاشقان سینما فیلمهای سیاه و سفید سینما را به ملقمه های رنگارنگ و مصنوعی تبدیل کند. بله! همین ”ترنر“ که نسخه زیبا و احیا شده ”همشهری کین“ را به نمایش گذاشت همان کسی بود که می خواست شاهکار ”ولز“ را رنگی کند. ”ولز“ چند هفته قبل از مرگش به دوستش ”هنری جگلام“ گفت: یه قولی به من بده. ”تد ترنر“ و اون مدادشمعی های لعنتیشو از فیلم من دور نگه دار!!. با این وجود در حقیقت یک قرارداد به قدمت پنجاه سال بود که مدادشمعیهای ”ترنر“ را از ”همشهری کین“ دور نگه داشت. قرارداد ”ولز“ با ”RKO“ که در زمان خودش غیرعادی ترین قراردادی بود که یک فیلمساز با استودیو امضا کرده، اختیار مطلق ”ولز“ را درباره تمام جنبه های فیلم تضمین می کرد حتی درباره رنگ آن! بدین ترتیب فیلم در نمایش جدید همانطوری بود که در سال ۱۹۴۱ و در اولین اکرانش به نظر می رسید. برای بسیاری از فیلم دوستان این نسخه الهام بخش بود. اما بیش از هر فیلم دیگری ”همشهری کین“ باید با نسخه ۳۵ میلیمتری به تصویر کشیده شده تا مورد تحسین قرار گیرد. من فیلم را حداقل ۵۰ بار به صورت ۱۶ میلیمتری روی نوار و CD تماشا کرده ام. ۲۵ بار در کلاسها و فستیوالهای مختلف سینمایی با دستگاههای آنالیز فیلم را صحنه به صحنه بررسی کرده ام. با این وجود فقط دو بار موفق به دیدن نسخه ۳۵ میلیمتری آن شدم: سال ۱۹۵۶ وقتی برای اولین بار به طور درست و حسابی اکران شد(در آن زمان من یک شاگرد دبیرستانی بودم) و در سال ۱۹۷۸ وقتی که یک نسخه جدید در فستیوال فیلم ”شیکاگو“ به نمایش درآمد. از نسخه سال ۱۹۵۶ فقط تاثیر مقهور کننده فیلم را به خاطر میارم که جلوه های تصویری و تخیل جسورانه اش مرا با تمام لوس بازیها و سرگرمی های کوته فکرانه ای که در فیلمهای دیگر مد بود، بیگانه کرد. از نمایش سال ۱۹۷۸ به خاطر میارم که چطور شفافیت و جزئیات نسخه ۳۵ میلیمتری زوایای مبهم و تاریک فیلم را که تا آن زمان از نظر دور مانده بود را در معرض دید قرار داد. ”همشهری کین“ از سایه و تاریکی بهره برداری فراوانی کرده است. ”ولز“ که با فیلمبردار نابغه ”گرگ تولند“ کار می کرد می خواست زندگی مردی را نشان بدهد که از شدت تملکات، قدرت، وجوداطرافیان، ثروت و مرموز بودن در حال انفجار است. او سبک تصویری تیره و تاری را در فیلم به کار برد که در نسخه ۳۵ میلیمتری تمام سوراخ سنبه های فیلم را که ممکن است آبستن نکته یا واقعیت مهمی باشند را به تصویر می کشد و به خاطر شیوه معروف فیلمبرداری ”تالند“یعنی"دیپ فوکوس" تمام زوایای عمقی و سطحی فیلم به خوبی زوایای راستی و چپی فیلم قابل تشخیصند. برای مثال گوی بلورینی (کاغذ نگهدار) که ”کین“ در هنگاه مرگش در دست داشته و آن را بر زمین می اندازد در خانه اولین معشوقه ”کین“ در بین خرت و پرت های روی میز قابل رویت است. در صحنه نهایی فیلم نیز در انبار کذایی پرتره ای از ”چارلی کین“ به همراه والدینش دیده می شود. هردوی این صحنه ها و جزئیاتش را می شود به راحتی در نسخه ۳۵ میلیمتری مشاهده کرد ولی روی نسخه ۱۶ میلیمتری و حتی روی CD با کیفیت عالی قابل مشاهده نیست. اگر شما فیلم را فقط در پخش تلویزیونی یا نسخه ۱۶ میلیمتری درب و داغون کلاسهای سینمایی تماشا کرده اید مطمئنا جزئیات و شفافیت نسخه ۳۵ میلیمتری شما را شگفت زده خواهد کرد. به مناسبت پنجاهمین سالگرد ساخته شدن فیلم من تمام کتابهایی را که راجع به آن نوشته شده بود دوباره خوانی کردم. درباره خیلی از نکات اختلاف نظر وجود دارد. مثلا اینکه ”هرست“ شخصا فیلم را دید یانه؟ یا ”هرست“ اگر واقعا فیلم را دید از دیدنش شوکه شد یا لذت برد؟ یا اینکه ”ولز“ از دستاوردهای همکاران بزرگش سودبرد یا به آنها الهام بخشید تابهتر از آنچه که قبلا بودند بدرخشند؟با همه اینها شنیدن کی بود مانند دیدن؟ تماشاچیان نظرات خودشان را دارند که معمولا چندان هم با هم موافق نیست و هر از چندگاهی دستهایشان را از فرط آزردگی به هوا پرتاب می کنند و البته فیلم هنوز در برابر آنها ایستاده است . دستاوردی غول آسا که گرچه نمی توان به سادگی توضیحش داد ولی به سادگی هم نمی توان از آن صرف نظر کرد. پنجاه سال بعد از ساخته شدن، فیلم کماکان تر و تازه، تحریک کننده، سرگرم کننده، شاد، غمگین و اعجاب آور باقی مانده و خواهد ماند. همانطوری که همیشه بوده است. خیلی ها عقیده دارند که ”همشهری کین“ بزرگترین فیلم تاریخ سینماست آنهایی هم که موافق این عقیده نیستند، هنوز هم نمی توانند بهترین کاندید خودشان را معرفی کنند. منتقد: راجر ایبرتمنبع: سینما سنتر همشهری کین، فیلمی که تاریخ سینما را به قبل و بعد خود تقسیم می‌کند، ساخته یک نابغه ۲۶ ساله بود. هالیوود در یکی از دوره‌های "بی‌خویشی"، اختیار تام و تمام به جوانی داد که پیش از آن با اجراهای گروه تآتری "مرکوری" و یک نمایش رادیوئی شهرتی به دست آورده بود. بزرگ‌ترین "قطار اسب‌بازی" در اختیار جوان نابغه قرار داشت و او باید آن را به یک ایستگاه می‌رساند. بدین خاطر، سینمای قبلاز خود را مرور کرد. هر آن‌چه آموخت و هنری را که ختم کننده هنرها بود "ترتیب" داد. اما داستان انتخابی از ابتدا جنجال برانگیخت. ویلیام راندولف هرست، سلطان مطبوعات آمریکا، شباهت‌هائی میان قهرمان داستان، "کین"، و خودش می‌دید. سعی کرد جلوی نمایش فیلم را بگیرد. نتوانست. زندگی هرست، زندگی "کین" نبود. زندگی "کین"، زندگیهرست نشد. بلکه زندگی معروف‌ترین شخصیت‌ سینمائی گردید. اگرچه، همشهری کین کلام آخرین در سینما شد. چون تماشاگران عادی، به نمایش نرفتند و این فیلم‌سازان آینده بودند که نقش دائمی پرستندگان معبدش را به عهده گرفتند پرستندگانی که به‌زودی در معابد خودشان، الهه‌های خودشان را ساختند. همشهری کین نمایش تنهائی انسا بود. یعنی دست مایه اصلی هنری معاصر که در فیلم، یگانه شاهدش دوربین عینی ولز است. شخصیت‌های دور و بر "کین"، راهی به دورن او ندارند. شاهد عینی (تماشاگر؟) نیز تا حدی می‌تواند جلو برود. فراموش نکرده‌ایم که آغاز و انجام فیلم با اخطار نصب شده بر دروازه قصر "کین" شناخته می‌شوند: تعدی ممنوع! همشهری کین، از طرفی نمایانگر دقیق شکست رویای آمریکائی نیز هست. "کین" فردی است که بدون "اراده آزاد" مادیات را به دست می‌آورد و احساسات را از دست می‌دهد. ظهور و سقوط او، پوچی جاه‌طلبی‌ها را تصویر می‌کند. جاه‌طلبی‌های آدم‌های بزرگ یا نوابغ که خود ولز، بدون تردید از آنان بود! در حالی که ولز، آدم بزرگی، نابغه‌ای از نوع دیوید وارک گریفیث یا سرگئی ایزنشتاین نبود. مبدغ نبود. سینمای قبل از خود را ترتیب داده بود. اما فقط قواعدش را مرتب کرده بود و فکرهای جدید را با آن‌ەا آراسته بود. مثل استفاده از فن "وضوح در عمق صحنه" که درخشان‌ترین نمونه‌اش در صحنه‌ای از همشری کین است که می‌خواهند "چارلز" کوچک را از پدر و مادرش و "رزباد" جدا کنند: "چارلز" در انتهای تصویر سرخوشی می‌کند، در وسط پدر مردد و نگران قرار دارد و در جلو، مادر مصمم به تغییر در زندگی فرزند. سه ماجرا و سه شخصیت، طی یک تصویر تعریف می‌شوند. "سینما" دیگر از ولز چه می‌خواست؟ اما نه، از او همچنین می‌خواست که زمان را بکشد. همان‌طور که اینستاین در علم و جیمز جویس و مارسل پروست در ادبیات گشته بودند…. می‌ماند نکته آخر (یا اول؟) فیلم که معمای "رزباد" باشد. "رزباد" را نمی‌بایست زیاد جدی گرفت. بدون تردید، "رزباد" کنایه‌ای ناشی از سرک کشیدن در حال و هوای داستان‌های دست چندم ادبی است یا به قول خود ولز، یک ترفند فرویدی. همشهری کین نمی‌خواهد تمام زندگی یک انسان را با یک کلمه توضیح دهد. یا برعکس می‌خواهد ثابت کند که چنین کاری چقدر احمقانه است. کلمه، کلمه است و هیچ وقت تصویر نمی‌شود. و دعای معبد همشهری کین/ اورسن‌ولز / سینما را نیز درست با همین ورد می‌خوانند! با این همه در وقت مرگ "کین"، کسی در اتاقش نیست که زمزمه "رزباد" را بشنود. آیا این هم یک شعبده دیگر از نابغه جوان بود؟ منبع: مقالات سایت آفتابشاهكار به یاد ماندنی اورسن ولز سرگشتگی شهروندی را نشان می دهد كه به مردم زمانه اش عشق می ورزید و حاضر بود همه دارایی و حتی شهرتش را به خاطر آنها بدهد اما چرخ روزگار به گونه ای دیگر چرخید و او را با همه آرمان هایش به زمین زد. كین كه در اثر بازی زمانه ثروت هنگفتی را از همان اوان كودكی به دست آورده بود و خود هم خبر نداشت در مسیری قرار گرفت كه قیم او تاچر باید برایش تعیین می كرد اما روح جسور و عصیانگر كین از همان ابتدا تاب چارچوب های بسته او را نیاورد و با كوفتن سورتمه اش كه آن را غنچه رز می نامید بر او، وی را نقش بر زمین ساخت و این آغاز دورانی ناخواسته بود كه بعد ها طی هفتاد سال هیچ گاه طبق میل تاچر درنیامد و راهی را كه خود می خواست برگزید، هر چند حسرت كودكی نیمه كاره در تمام عمر در او ماند. چارلز فاستر كین از آن شخصیت های عجیبی بود كه كمتر پیدا می شوند كه بخواهند ثروت عظیم خود را در راهی كه بدان اعتقاد دارند هزینه كنند. كین برخلاف ادعای برخی كه تصور می كردند او اصلاً به دارایی خود آگاه نیست و این اعمال را ناآگاهانه انجام می دهد و شاید با برچسب نوعی مریضی می خواستند وضعیت به وجود آمده موجود را توجیه نمایند، اتفاقاً به میزان دارایی خود واقف بود و در جایی از فیلم هم بدان تكیه می كند.   كین بدون اینكه مایل باشد به خاطر صلاحدید بزرگتر ها از دنیای شیرین كودكی جدا می شود و در شهر تحت مراقبت ها و چارچوب های خاصی بزرگ می شود تا به اصطلاح خوشبخت شود اما با مروری بر زندگی او تصویری از رضایت خاطر و آرامش در آن نمی بینیم.كین مجبور می شود تمامی خاطرات و دلخوشی هایش را در همان روستا بگذارد و در هوایی برفی كه یادآور سورتمه سواری است و در اوج خوشی دنیای خاص خود به محیط جدی آدم های بزرگ پا نهد تا بلكه به سعادتی كه برایش رقم زده اند دست یابد. فاستر كین همان طور كه خود می گوید دارای چند شخصیت متضاد می شود. یكی كین سرمایه دار بزرگ كه یك امپراتوری اقتصادی را باید اداره كند و دیگری كینی كه علاقه ای به این امور ندارد و ترجیح می دهد در اوج پست و مقام و تقدیر و ستایش اطرافیان، خبری معمولی را كه از مشكلات مردم در زمینه اجتماعی تهیه كرده به دست چاپ بسپرد و بعد طوری از معركه در برود و به معشوق خود بپردازد، نظیر صحنه ای كه از سفر برمی گردد و بی اعتنا به مراسمی كه برای او تدارك دیده اند سریع قافیه را ترك می كند. ورود كین در دنیای سیاست هم كاملاً اتفاقی است، چرا كه او اصلاً سیاستمدار نیست. نگاه او به سیاست نگاهی انسانی است در حالی كه ماهیت واقعی امر سیاست اخلاق را برنمی تابد، در نتیجه آخر و پایان این راه برای او جز محو شدن و شكست چیزی در پی ندارد. كین در مقطعی تصور می كند كه حالا كه از خواسته های شخصی اش محروم مانده و در موقعیتی خاص قرار گرفته می تواند دینش را به همشهریانش با رسوا كردن فاسدان و سیاستمداران در روزنامه اش و یا در مقام فرمانداری ادا كند، بعد از تمام فراز و نشیب ها پی می برد كه همه آنها خواب و خیالی بیش نبوده و كلاً ساختارهای اجتماعی و سیاسی به گونه ای بنا شده كه افرادی چون او كه دارای معیار های اخلاقی اند، در آن دوام نمی آورند، مگر آنكه بخواهد با ساختار های فاسد به نوعی كنار بیاید و همزیستی كند كه آن هم كار او نیست. كین در اوج محبوبیت و زمانی كه می خواهد برای مردم كاری كند، به بهانه ای كه سرپوش جنایات و فساد رقیبش می شود از صحنه حذف می شود و مردمی كه همواره ظاهر را می پسندند بلافاصله از او روی برمی گردانند و به رقیب فاسدش رای می دهند.از نكات جالب فیلم قضاوت های پارادوكسیكال مردم در مورد كین بعد از مرگ او است. عده ای او را طرفدار طبقه كارگر و عده ای هم او را ضد این طبقه می دانند. برخی او را كمونیست، عده ای او را فاشیست و به هر حال هر برچسبی كه می خواهند به او وارد می كنند، فارغ از اینكه افكار واقعی كین و اینكه او نگران وضعیت آنان بود، برایشان مهم باشد. از نكات دیگر شخصیت كین اثرگذاری او به ویژه در مقطعی در افكار عمومی بوده است. و اینكه بلافاصله بعد از چاپ عكس های خصوصی اش به یكباره از فرشته نجات تبدیل به دیوی نزد مردم می شود و سقوط می كند. فاستر كین از این همه تغییر ناگهانی در افكار عمومی حیرت زده می شود، چرا كه فكر می كرد پشتیبانی مردم را در رسوا نمودن خیانت ها به دنبال دارد و البته به همین خاطر حاضر به باج دادن به رقیب نمی شود، اما جریان به نفع رقیبی كه دنیای سیاست را بهتر می شناسد و موج سواری و هدایت افكار عمومی را به وسیله پروپاگاندیسم بهتر بلد است، دگرگون می شود و كین كه قصد رعایت صداقت و خبر رسانی صحیح به مردم را دارد مغلوب شرایط می شود. كین بسیار زیرك و هوشیار بود اما این صفات در كنار اخلاق در جوامع پر هیاهوی امروزین كارایی ندارد، به همین سبب برای او جایی جز در خاطرها نمی ماند. فیلم نشان می دهد كه همان طور كه تصور ایجاد عدالت، وهمی بیش نیست، ماندگاری افرادی چون او با دیدی معصومانه در عرصه سیاست هم خواب و خیالی بیشتر نمی تواند باشد. خود كین هم در جایی به كنایه می گوید: «من همیشه با نعمت بازی كرده ام، اگر پولدار نبودم ممكن بود شخصیت بزرگی شوم و با توجه به زیركی و هوشم وضعم بهتر می شد.» واقعیت آن است كه كین با آن همه درایت و تیزهوشی اگر فقط كمی به قوانین ضداخلاقی عرصه اجتماع و سیاست پایبند بود، می توانست بسیار در این مقوله رشد كند و سال ها سكان قدرت را به دست گیرد. همشهری چارلز فاستر كین شخصیتی استثنایی و منحصر به فرد بود. او توانست علاوه بر قدرت اقتصادی كه داشت، قدرت معنوی خاصی نزد افكار مردم پیدا كند و این امر به واسطه علاقه اش به آنها ایجاد شده بود. او به جای گسترش امپراتوری عظیم اقتصادی اش رو به سوی ایجاد روزنامه با هدف آگاهی رسانی به مردم می آورد. كم كم اثرگذاری اش به قدری می گردد كه نظراتش در مخالفت با جنگ جهانی برای همه مهم می شود. او طرفدار صلح است و در مصاحبه اش سران دیگر كشور ها را عاقل تر از آن می خواند كه علاقه به جنگ داشته باشند غافل از اینكه در همان زمان سیاستمداران در حال كشیدن نقشه جنگ بودند. ورود او به عرصه سیاست به جهت رسوایی برای رقبا خطرناك است پس هر طور شده او باید كنار برود. روزنامه هایش بسته می شوند تا ارتباط او با مردم قطع شود و در فرصتی مناسب كه كین با ناشی گری به آنها می دهد، او را به پایین پرتاب می كنند. تقابل او با قیم خود تاچر جالب است. او كسی است كه دوران كودكی را برایش ناكام كرد و همواره سعی داشت او را گرگی برای دریدن مردم تربیت كند اما خود ناكام ماند.نویسنده: مجتبی عبداللهیمنبع: روزنامه شرقهمشهری کین؛ همشهری کین؛ همشهری کین! شصت و هفت سال از اولین اکران شاخص‌ترین فیلم اورسن ولز می‌گذرد، اما جاه‌طلبی‌های چارلز فاستر کین هنوز ادامه دارد و ظاهراً قرار نیست از شدتش کاسته شود. فرقی نمی‌کند سینمادوستی نوآموز باشیم یا سینماپرستی دلباخته یا حتی سینماگری چیره‌دست؛ چرا که در کوچه پس کوچه‌های تاریخ سینما نام هیچ فیلمی به اندازة «همشهری کین» تکرار نشده است و هیچ فیلمی به اندازه این فیلم در فهرست‌های سینمایی برترین‌های تاریخ سینما صدرنشین نبوده است. از همان اولین فهرست معتبر سایت اند ساوند در سال 1962 گرفته تا فهرست اخیری که چند روز پیش از سوی نشریه کایه دو سینما منتشر شد فیلم شکیل و خوش ساخت اورسن ولز صاحب مقام و منصبی رفیع بوده و با تبختری مثال زدنی درست مانند ولز در همین عکس از عمق دالان تاریخ سنیما به دیگر رقبای متغیر خود نگریسته است. بارها از خود پرسیده‌ایم ولز چه افسونی به اثر خود تزریق کرده است که در طول همه این سال‌ هوش از سر منتقدان و بعضا مخاطبان عادی سینما ربوده است؟ هر بار با جواب و پاسخی تکراری خود را قانع کرده‌ایم با استمداد از کارگردانی و بازی هوشمندانه ولز، روایت مدرن، فیلمبرداری خلاقانه گِرِگ تولند و مضمون نسبتاً اسطوره‌ای فیلم چنین اقبال شگفت انگیزی را توجیه کرده‌ایم اما باز هم وقتی نام «همشهری کین» را بر پیشانی فهرست‌های ریز و درشت آمریکایی، اروپایی و حتی وطنی می‌بینیم انگشت حیرت به دهان می‌بریم. اورسن ولز در سال ۱۹۴۱ با ساخت اولین فیلم بلند خود بر اوج قله شهرت ایستاداورسن ولز متولد ششم می ۱۹۱۵ در ویسکونسین در خانواده ای متمول و صاحب نفوذ بود که در چهار سالگی شاهد جدایی پدر و مادرش بود و در ۹ سالگی مادرش را از دست داد. پس از مرگ پدر، وی به اروپا و شهر دوبلین مهاجرت کرد و به عنوان بازیگر تئاتر مشغول به فعالیت شد.موفقیت او تا آنجا ادامه یافت که به آمریکا رفت و هم زمان با اجرای تئاتر، در رادیو شروع به کار کرد. اولین جرقه های شهرت «ولز» در سال ۱۹۳۸ رقم خورد؛ زمانی که کارگردانی و روایت داستان رادیویی اقتباس از رمان «نبرد دنیاها» را به عهده گرفت. اولین فعالیت اورسن ولز در هالیوود، گویندگی نمایش نامه رادیویی «خانواده رابینسون» در سال ۱۹۴۰برای رادیو RKO بود؛ هرچند پیش از آن وی در تلاش برای ساخت اقتباس سینمایی از رمان «قلب تاریکی» جوزف کونراد بود. به لطف شخصیت و صدای جذاب اش و نیز ساخته های خلاقانه، یکی از مستعد ترین هنرمندان قرن بیستم محسوب می شود. سبک خاص فیلم سازی، استفاده خلاقانه از نور، بهره گیری بی نظیر از زاویه های دوربین، تکنیک های صدابرداری و برداشت های بلند ازجمله شاخصه های فیلم سازی اورسن ولز بودند. اما در سال ۱۹۴۱ بود که اورسن ولز سومین پیشنهاد ساخت فیلم را به کمپانی RKO ارائه کرد و مورد قبول قرار گرفت که نتیجه آن ساخت شاهکار سینمای جهان یعنی «همشهری کین» بود و او ۱۹۴۱ با ساخت اولین فیلم بلند خود بر اوج قله شهرت ایستاد و یک فیلم کالت تمام عیار به تاریخ سینما هدیه کرد که هنوز در صدر فهرست بهترین های تاریخ سینما مکانی ثابت دارد. وی با این که فقط ۲۵ سال داشت، اما کارگردانی، تهیه کنندگی، نگارش فیلم نامه و نقش آفرینی در این فیلم را به عهده گرفت. . «همشهری کین» که خود وی در آن نقش «چارلز فاستر ولز» را ایفا کرد، امروزه به عقیده بسیاری از منتقدین بهترین فیلم تاریخ سینمای جهان است. این فیلم که ساخت آن ۱۰ هفته به طول انجامید، با حضور معروف ترین عوامل فیلم هالیوود، از جمله «گرگ تولند» ساخته شد که اورسن ولز او را سریع ترین فیلم بردار هالیوود می دانست. «همشهری کین» در ۹ بخش نامزد جوایز اسکار بود که فقط در رشته بهترین فیلم نامه اصلی موفق به دریافت جایزه شد. اگرچه آکادمی اسکار توجه لازم را به این فیلم نداشت، اما «همشهری کین» توانست در طول سال ها به عنوان بهترین فیلم تاریخ سینما شناخته شود. هرچند به تاخیر افتادن زمان اکران و توزیع نامناسب فیلم موجب شد تا میزان فروش آن چندان چشم گیر نباشد. در دهه ۶۰ دانشکده های فیلم سازی از «همشهری کین» به عنوان واحد درسی استفاده می کردند و تعدادی از بزرگان سینمای فرانسه چون «ژان لوک گدار» و «فرانسوا تروفو» از این فیلم الهام گرفتند. فیلم "همشهری کین" در آستانه هفتاد سالگی موفقیتی جدید به دست آورده و از سوی منتقدان مجله معتبر فرانسوی کایه دو سینما در صدر فهرست ۱۰۰ فیلم برتر تاریخ سینما قرار گرفته است. این اولین و آخرین عنوانی نیست که شاهکار ولز طی این سالها به خود اختصاص داده که از آنها می توان به صدرنشینی در فهرست نظرسنجی موسسه فیلم آمریکا به عنوان بهترین فیلم تاریخ سینمای آمریکا در سال ۲۰۰۷ و قرار گرفتن در فهرست ۱۰۰ کارگردان برتر تاریخ سینما به انتخاب نشریه سینمایی "توتال فیلم" بریتانیا در سال ۲۰۰۷ و همچنین فهرست ۱۰ فیلمنامه برتر تاریخ سینما از سوی صنف نویسندگان آمریکا در سال ۲۰۰۶ اشاره کرد.اورسن ولز در ۲۵ سالگی "همشهری کین" را به عنوان اولین بلند سینمایی خود ساخت. او که با ساخت فیلم کوتاه "قلب پیر" در سال ۱۹۳۴ با زمان چهار دقیقه آغاز کرده بود، فیلم نیمه بلند "خیلی زیاد جانسون" را در سال ۱۹۳۸ ساخت. بالاخره ولز در سال ۱۹۴۱ با ساخت "همشهری کین" یک فیلم کالت تمام عیار به تاریخ سینما هدیه کرد. حاشیه های پررنگ فیلم، شباهت های قهرمان فیلم (چارلز فاستر کین) به یک شخصیت واقعی، ساختار نوین فیلم در داستانگویی و حتی حضور برجسته خود ولز در نقش اصلی، تنها دلایلی نبودند که فیلم را از جریان عمومی فیلمسازی هالیوود جدا می کردند. نکته مهمتر در مورد "همشهری کین" این بود که سازنده اش تنها ۲۵ سال داشت و فیلم تنها بخشی از بلندپروازی و جاه طلبی او را به رخ می کشید. این حاشیه های پررنگتر از متن موجب شد تا فیلم با وجود نامزد شدن در ۹ رشته از آکادمی اسکار تنها جایزه بهترین فیلمنامه را به دست آورد که هنوز هم سوال برانگیز جلوه می کند. "همشهری کین" همراه با بسیاری از"اولین ها" که برای ولز به همراه داشت، اولین فیلم او هم محسوب می شود که به نمایش عمومی درآمد. همه اینها در ۲۵ سالگی همان اوجی است که کاراکتر چارلز فاستر کین هم به نوعی دچارش شد و عجیب اینکه پایان اسطوره ولز هم متأثر از همین کاراکتر و نقش آفرینی است. یک ستاره خلاق در نقطه اوج که فرودش در تنهایی و توهم رقم می خورد. "همشهری کین" با یدک کشیدن نام ولز به عنوان کارگردان، نویسنده، تهیه کننده و بازیگر اصلی، اثری منحصر به فرد و شخصی در کارنامه او محسوب می شود. فیلمی که حاشیه های پررنگ آن نمی تواند بر ارزش های ذاتی اثر سایه بیندازد. فیلم علاوه بر تثبیت چهره خلاقانه ولز، یک وجه مهم را نیز در او تثبیت کرد. ولز هنرمندی بود که از زمان خود بسیار جلوتر بود و همین تقدم و تأخر زمانی بود که او را به عنوان یک جاه طلب اصیل معرفی کرد. هنرمندی که با جاه طلبی هایش، چیزی بیشتر از سینمای متعارف آن زمان طلب می کرد و همین وجه را در فیلم انعکاس داد."همشهری کین" بر پایه نوعی روایت چرخشی پیش می رود که امروز عنوان روایت مدرن با شکست زمان را به آن اطلاق می کنیم. قصه با حرکت در زمان و مکان و تکیه بر نریشنی که مربوط به فیلم مستند زندگی چارلز فاستر کین است، محل زندگی، حاشیه های زندگی او و ... را معرفی می کند و نهایتاً به روایت دوستان و نزدیکان از کین می رسد. هر چند روایت های تصویری دیگران به گونه ای چیده شده که مقاطع زندگی ولز از کودکی تا جوانی، بزرگسالی و پیری به ترتیب دنبال هم باشد، ولی این توالی زمانی نمی تواند ارزش های بدیع ساختار روایتی فیلم را بخصوص در آن زمان کمرنگ کند. زمانی که نه "ممنتو" ساخته شده بود نه "۲۱ گرم" و ... که شکستن قالب های قصه گویی کلاسیک کاری متعارف محسوب شود. نقاط اوج و فرود زندگی پرماجرای کین با تکیه بر جزئیاتی پیش می رود که برجسته ترین آن همان رزباد است که اساس جستجوی فیلم مستندی از زندگی کین می شود. به این ترتیب نخ تسبیح نمادین که گروه سازنده مستند را به گفتگو با نزدیکان و آشنایان او وامی دارد علاوه بر اینکه سازنده داستان فیلم است، با یک مولفه عینی هم منطقی جلوه می کند. از ورای این جستجو به تدریج پازل شخصیتی کین کامل می شود و در انتها همان کلمه رزباد که کین موقع مرگ ادا کرده، مفهوم بازگشت به ریشه ها و رویاهای کودکی را برای رستگاری بشر تداعی می کند. کین هنگام مرگ و در اوج تنهایی نه به عشق های گذشته، نه به موفقیت های کاری و ... بلکه به یک چیز فکر می کرده: سورتمه برفی که با مهاجرت او به شهر و مهد تمدن، در انباری خانه خاک خورد. "رزباد" کودکی فراموش شده کین است که در جاه طلبی او سوخت. از میان فیلم هایی که ولز کارگردانی کرده می توان به "نشانی از شر"، "امبرسون های باشکوه"، "غریبه"، "بانویی از شانگهای"، "مکبث"، "اتللو"، "گزارش محرمانه"، "تماس زشت"، "محاکمه"، "قصه جاویدان" و "برای تقلید" نام برد. این آثار در مقابل فیلم هایی که در آنها نقش آفرینی کرده سهمی کمتر دارند که از میان آنها می توان به "جین ایر"، "دوئل در خورشید"، "مرد سوم"، "رز سیاه"، "ناپلئون"، "موبی دیک"، "تابستان گرم و طولانی"، "پاریس می سوزد؟"، "مردی برای تمام فصول"، "جزیره گنج" و ... اشاره کرد. اورسن ولز که به شکلی بی نقص نمایشنامه های شکسپیر را به فیلم برگرداند و با نمایش رادیویی بسیار معروف "جنگ دنیاها" یک ملت را به وحشت انداخت، کارنامه کاری خود را با حرف زدن به جای شخصیتی به نام یونیکرون، یک سیاره اهریمنی قادر به تغییر شکل در انیمیشن "ترانسفورماتورها: فیلم" به پایان برد.منبع:  نشریه فیروزه و خبرگزاری مهرنویسنده: مهناز نظری« این فیلم حیثیت زیادی برای سینمای آمریکا کسب کرد » - فرانسوا تروفو داستان فیلم: همشهری کین با یک علامت ممنوع بر روی زنجیری که با آن در یک عمارت بزرگ ( زانادو ) را بسته اند شروع می شود ، سپس با تمهیدات بصری زیبایی وارد یک اتاق می شویم ، چالز فاستر کین را می یابیم که روی تخت خوابیده و آخرین لحظه های عمر خود را می گذراند، گوی کوچک بلورینی به دست دارد و در حالی که زیر لب کلمه « رزباد » را زمزمه می کند می میرد، کلمه ای که کلید اصلی ادامه فیلم است و تا آخرین قاب تصویر طنین انداز است. مرگ کین به شعاری که به شکل اریب بر پرده افکنده شده برش می خورد و نوار صدا عنوان آن را با صدای بلند اعلام می کند : « اخبار جاری » ، درباره زندگی و مرگ کین. از طریق حلقه های خبری می فهمیم که کین شخصیتی بسیار جنجالی بوده ، میلیون ها آمریکایی او را دوست داشته و یا از او متنفر بوده اند ، در جوانی ثروت عظیمی را به ارث می برد اما از بین آن همه ثروت تنها یک روزنامه ورشکسته را می خواهد ... او در نهایت ثروت بی کران و قدرت عظیم خود را که زمانی حد و اندازه نداشته به باد می دهد . پس از شکست های پی در پی در زندگی شخصی و کاری اش سرانجام خود را به خلوت و تنهایی زانادو ( قصری که زمانی آن را برای همسرش ساخته بود ) تبعید می کند و در آن جا پس از سال ها عزلت در سال 1941 می میرد. حلقه خبری به پایان می رسد و خبرنگاران و روزنامه نگارانی که این فیلم خبری را تهیه کرده اند، آن را به بحث می گذارند. یکی از حاضران به کلماتی که کین در هنگام مرگ ادا می کند اعتراض دارد ، در نتیجه پخش فیلم به تعویق می افتد. روزنامه نگاری را مأ مور می کنند تا با همه اشخاصی که به کین نزدیک بوده اند مصاحبه کند و تحقیق کند که رزباد به چه معنی است تا به این ترتیب شاید خود کین را بهتر بشناسند... باقی فیلم در پنج روایت سلسله وار گنجانده شده است که به شیوه رجعت به گذشته ( Play Back ) از زبان هر یک از شخصیت ها تعریف می شوند. این روایت ها به یکدیگر و گاه با حلقه خبری « اخبار جاری » تداخل می کنند و به این ترتیب زندگی کین در طول فیلم از نقطه نظرهای گوناگون بررسی می شود. درباره فیلم اورسن ولز یکی از فیلم سازان مطرح تاریخ سینما و از نوابغ این حرفه بوده است ، که متاسفانه قربانی سیستم سلطه گر هالیوود و نظام استودیویی شد.  همشهری کین اولین فیلم بلند استودیویی ولز بود که از همان روزهای ساختش و طی سال هایی که از ساخت آن می گذرد همواره بحث انگیز بوده است. یا ساخته شدن فیلم ، ویلیام راندولف هرست ، روزنامه نگار قدرتمند آمریکایی ، چارلز فاستر کین را بازسازی عمدی شخصیت خود بزرگ بین خود پنداشت و تهدید کرد که علیه فیلم به قانون متوسل خواهد شد. هرست که هنوز زنده بود کوشید دست اندر کاران فیلم را که چهره او را چنین ناخوشایند طراحی کرده بودند سرکوب کند. هرست نتوانست از پخش فیلم جلوگیری کند ، اما با استفاده از قدرتی که در عرصه مطبوعات داشت به تبلیغات منفی علیه فیلم پرداخت و مانع از انعکاس نقدهای متعدد در حمایت از فیلم شد. نتیجه اینکه خارج از نیویورک فیلم توفیقی به دست نیاورد و تا اواسط دهه پنجاه از جریان پخش کنار گذاشته شد. ساختار روایی فیلم ولز( به همراه منکیه ویچ ) طرح همشهری کین را بر پایه تکنیک رجعت مکرر به گذشته استوار کرد. طرحی که در آن شخصیت های فیلم ، یک به یک ، ارتباط خود را با مردی بزرگ پس از مرگش به خاطر می آوردند. در این فیلم ولز بر آن بود تا داستان را به صورتی شاعرانه از تصویری به تصویر دیگر ، شبیه به فرایند تداعی در انسان روایت کند. این شیوه روایت پیچیده که تا آن زمان کسی آن را به این شکل تجربه نکرده بود ، نوعی ساختار شکنی به نظر می رسید که برای تماشاگران آن زمان سینما کمی عجیب و غیر قابل درک بود ، در حالی که این گونه ساختارهای روایی برای سینمای امروزکه شیوه های متنوع و متعدد آن را از سر گذرانده آن چنان عجیب نیست. برخی از منتقدان در کنار کارشکنی ها و دست اندازی های هرست ، ساختارشکنی روایی فیلم و استفاده از تکنیک های جدید فیلم برداری را نیز از دیگر علل شکست فیلم در زمان خودش می دانند. فیلم برداری گرگ تولند ، احتمالا مهم ترین فیلم بردار دوران کلاسیک هالیوود و از مبتکرترین و تاثیرگذارترین فیلم برداران آن دوران بود. سبک برجسته فیلم برداری تولند در فیلم همشهری کین به نظام مندترین و کاراترین وجه به کار گرفته شد و به گفته خودش « در همشهری کین قواعد را شکستم. » . در واقع ولز و تولند که توجه داشتند درکشان ازجلوه فیلم و رویکرد روایی آن چقدر نا متعارف است در همشهری کین دست به تجربه های بزرگی زدند و ابتکارات و نوآوری های بسیاری به خرج دادند، به قول رابرت ال کالینگر ( از منتقدین مطرح که بررسی های عمیقی را پیرامون همشهری کین و ارسن ولز انجام داد ) « ولز و تولند همراه یکدیگر با شوقی انقلابی به این فیلم روی آوردند.». موسیقی ولز به آهنگ سازانی گرایش داشت که مانند خودش آماده بودند خطر کنند و با سبک های رایج در بیفتند. به همین خاطر ولز، برنارد هرمن را که از آهنگ سازان موفق تأتر نیویورک بود به استودیوی آر.کو.او آورد تا برای فیلم همشهری کین موسیقی متن بسازد. موسیقی متنی که مانند خود فیلم پر است از ایده های درخشان و برای کسی که نخستین بار بوده برای یک فیلم سینمایی آهنگ می ساخته تحسین برانگیز. اهمیت و تاثیرات همشهری کین در سینما بسیار فراوان و فراگیر بوده است. دستاوردهای این فیلم در تحول شکل روایی سینما ، سال ها از زمان خود جلوتر بود و بر بیشتر فیلم های مهم پس از خود تاثیر گذاشت. همشهری کین همواره از فیلم های محبوب منتقدین بوده تا جایی که آن ها این فیلم را به عنوان یکی از ده فیلم برتر قرن بیستم انتخاب کردند. اما با وجود ستایش هایی که از همشهری کین می شود ، شکست تجاری فیلم در زمان خودش نام ولز را به عنوان یک بازنده بر سر زبان ها انداخت و دیگر در هالیوود به او فرصت داده نشد تا با دست باز فیلم بسازد و شاهکارهای دیگری را به عالم سینما تقدیم کند. لازم به ذکر است که همشهری کین در سال 1942 در مراسم اسکار نامزد دریافت 9 جایزه اسکار شد : بهترین فیلم نامه ارجینال ، بهترین کارگردان ، بهترین هنرپیشه نقش اول مرد ، بهترین کارگردان هنری ، بهترین فیلم برداری سیاه و سفید ، بهترین موسیقی ، بهترین تدوین ، بهترین عکس . ولی تنها در رشته بهترین فیلم نامه موفق به دریافت جایزه اسکار شد ( رقیب اصلی همشهری کین در سال 1942 فیلم چه سرسبز بود دره من (How Green Was My Valley ) ساخته جان فرد بود ). همچنین در همان سال برنده جایزه انجمن منتقدین فیلم نیویورک به عنوان بهترین فیلم شد. نویسنده: مهناز نظری منبع: دانشنامه رشد

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
درصورت بروز هرگونه مشکل و یا ارائه پیشنهاد و انتقاد، ما را از طریق لینک زیر در جریان بگذارید. باتشکر
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 621
  • کل نظرات : 54
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 410
  • آی پی امروز : 91
  • آی پی دیروز : 126
  • بازدید امروز : 444
  • باردید دیروز : 233
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 1,280
  • بازدید ماه : 4,127
  • بازدید سال : 27,917
  • بازدید کلی : 1,138,622
  • کدهای اختصاصی
    جدول فروش فیلم ها
    فیلم (هفتــــــــگی) فروش
    Think Like a Man Too$29.2 M
    22 Jump Street$27.5 M
    Dragon 2 $24.7 M
    Jersey Boys$13.3 M