loading...
دانلود و نقد فیلم | اخبار سینمای جهان
admin بازدید : 1768 شنبه 20 خرداد 1391 نظرات (0)

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/4/50-M/50-M/4-M.jpg

کارگردان :Fritz Lang

نویسنده : Thea von Harbou

 

 

 

 

بازیگران: Peter Lorre, Ellen Widmann ,Inge Landgut

جوایز :

برنده اسکار:

-

نامزد اسکار:

بهترین فیلم ، بهترین بازیگر زن ، بهترین فیلمبرداری سیاه و سفید ، بهترین کارگردانی ، بهترین موزیک متن ، بهترین ضبط صدا و بهترین فیلمنامه

خلاصه داستان:

خلاصه داستان :

فیلیس دیتریچسون،فروشنده بیمه والتر نف را اغفال می کند تا او را درکشتن شوهر ثروتمندش یاری کند و مرگ او را یک تصادف جلوه دهد تا بتوانند از طریق ماده غرامت مضاعف بیمه عمرش را مطالبه کنند. اما رئیس و دوست صمیمی نف و تحلیلگربیمه بارتون کییس به این ماجرا شک می کند..

خلاصه داستان: برلین در هراس از قاتلى ( لوره ) است كه دختران كوچك را بى‏رحمانه مى‏كشد و پلیس هیچ سرنخى از او ندارد.

نخستین فیلم ناطق لانگ، یكى از شاهكارهاى او و شاید تكان‏دهنده‏ترین و برانگیزنده‏ترین اثر استاد است. لوره بهترین نقش عمرش را ایفا مى‏كند: قاتل روان‏پریشى كه ناگزیر از جنایت است و مثل یك كودك، بى‏اراده و ترسان از عواقب كارش. شخصیتى كه « پدر » تمام قاتلان زنجیره‏اى پرشمار سینما است.

نقد فیلم M

"شما برای پول آدم می کشید! اما من می کشم چون نمیتوانم جلوی خودم را بگیرم . میکشم چون مجبورم بکشم!"

این دفاع جانی منحرف M از معروفترین دفاعیاتی است که سینما به خود دیده است.

بدون اینکه مشخص شود بالاخره لانگ دفاع را موجه میداند یا نه ؟ او در مصاحبه ای با نشریه کایه دو سینما میگوید :

"چند سال پیش بود که یک نفر به من گفت قادر است افکاری را که هنگام ساختن ام داشتم بازگو کند و حتی بگوید به چه دلیل اقدام به ساختن این فیلم کردم . وقتی او حدسیاتش را گفت جواب دادم هر چه در این باره اظهار داشتید البته از روی حسن نیت بود ولی میبایست بگویم که کاملاً دچار اشتباه شده اید . چون من به این دلیل M را ساختم که فیلمهای وحشتناک در آن موقع مورد پسند مردم بود." با اینهمه همین لانگ بارها M را بهترین فیلمش خوانده است . اگر چه بسیاری اعتقاد دارند فیلم از شاهکارهای او نیست اما بدون تردید به دلیل داشتن مایه های تاثیر محیط بر فرد ونقش فرد در انتخاب راه سالم و همگونی هردو اینها با چگونگی قدرت گرفتن نازیها از کاملترین آثارش است .

نقش پتر لوره در فیلم شباهتهائی به نقش قهرمانان تراژدیهای یونان باستان دارد . او بیشتر از اینکه خود برای جامعه دردسر به بار بیاورد گرفتار خشونتهای محیط است خشونتهائی که برای فیلمساز وسیله ای است برای آوردن تماشاگر به جهانی ورای جهان روابط اجتماعی فیلم. بدین ترتیب دلیل بی پاسخ ماندن سئوالهای انتهائی فیلم در مورد مقصر بودن قاتل و صلاحیت دادرسان (پلیس یا جنایتکاران ) روشن میشود : قاتل قربانی و قاضی همه به یک اندازه مجرم هستند مجرم دیگری در کار نیست فیلم نشان میدهد که قاتل قادر به کنترل شیطان درونی خود نبوده است.لانگ در این فیلم که اولین فیلم ناطقش بود تصاویر اکسپرسیونیستی ( مثل تصویر پناه گرفتن در پشت دیواری نیمه تاریک ) و صداهای پرداخته شده ( مثل سوت زدن قاتل ) را بکار میگیرد ودنیائی پر تضاد را میسازد و انعکاس میدهد انعکاس بر روی پرده سینما تا جامعه و فرد دیده وشناخته شوند درست نظیر پتر لوره که در آینه ها دیده ( در شیشه مغازه اسباب بازی فروشی ) و شناخته میشد فیلمهای لانگ داغی است که بر پیشانی تاریخ سینما نقش بسته شده است اگر لوره توانست داغی را که گدای کور بر پشتش کوبید در نظر نیاورد ما نیز میتوانیم داغ فیلمهای لانگ را در نظر نگیریم .!

این نوشته از یکسری منابع داخلی از مجلات بامداد و آیندگان سال 1358 که متون دست نوشته آقای بهزاد رحیمیان بوده و همچنین کتاب سینمای اکسپرسیونیسم و یکسری هم ترجمه متون خارجی گرد آوری شده است.

حسین یوسفی

منبع: Cinema Comment

فریتس لانگ زمانی که ام را در سال 1931 ساخت، در اوج خلاقیت و توانایی قرار داشت. پس از ساختن شاهکارهایی چون دکتر مابوزه ی قمارباز، نیبلونگن و گل سرسبد دوران صامت سینمای لانگ، یعنی متروپلیس، او با ساخت ام خود را به عنوان یکی از مهم ترین کارگردانان سیاسی و اجتماعی جهان تثبیت کرد. ام، به عنوان یکی از اولین شاهکارهای ناطق سینمای آلمان، به شدت وامدار سنت های اکسپرسیونیستی دهه ی 20 است. سنت هایی که خود فریتس لانگ (به خصوص با متروپلیسش)، شاید بیش از هر کس دیگری وابستگی اش را به آن نشان داده بود. از نورپردازی و فیلمبرداری و طراحی صحنه و لباس و بازی بازیگران که بگذریم و وارد بحث مضمونی فیلم شویم، باز هم شباهت های آن را با شاهکارهای اکسپرسیونیسم (از مطب دکتر کالیگاری و نوسفراتو گرفته تا متروپلیس) درخواهیم یافت. ام، برخلاف اصولی که از یک فیلم کلاسیک انتظار داریم، خیلی سریع ما را وارد ماجرا می کند. دنیای فیلم از همان سکانس اول به طور کامل و جامع به تماشاگر ارائه می شود. صحنه ی ابتدایی فیلم اصلاً بیانگر دنیای فیلم (و چه بسا جامعه ی آن روز آلمان) است. یک بازی بچگانه که در آن یک نفر دارد همه را به نوبت از دور بازی خارج می کند و دیگران هم ایستاده اند و نگاه می کنند تا نوبتشان برسد. لانگ با ام، مرثیه ای برای تمام آن اهداف و آرمان هایی می خواند که جامعه ی آلمان در دهه ی 20 به دنبال آن ها بود. امنیت، آرامش، قدرت و غرور ملی. نوک پیکان انتقاد لانگ هم مطابق انتظار به سمت نهادهای قدرت است. پلیس (به عنوان نمادی از یک نهاد دولتی) در این فیلم تنها یک نیروی بی خاصیت و خنثی است که بیهوده دارد دست و پا می زند و کاری هم انجام نمی دهد. در سکانسی از فیلم، رئیس پلیس به وزیر توضیح می دهد که افرادش در این هفته اصلاً استراحت نکرده اند و بلافاصله تصویری از عده ای پلیس را می بینیم که در حال چرت زدنند. همه ی مشکلات از همین جا نشأت می گیرد: "عدم نظارت صحیح بالادستی ها". اقدامات پلیس برای دستگیری قاتل از دید لانگ چیزی جز یک تلاش بیهوده و بی ثمر نیست. نگاه کنید به سکانس بی نظیری که در آن، دخترک (الزی برکمن) توپش را به اعلامیه ای می کوبد که درباره ی یافتن قاتل کودکان است. در همین لحظه سایه ی قاتل بر روی اعلامیه می افتد. تمام دنیای ام در این سکانس جمع است: تلاش "کودکانه" ی پلیس ها برای یافتن قاتل و قاتلی که بر همه ی آن ها احاطه دارد و سایه اش را خیلی جدی تر از این حرف ها روی شهر انداخته است. انتهای این سکانس هم حسابی نفس گیر از آب درآمده و به خوبی بیانگر حال جامعه ای است که سادگی و معصومیت در آن دارد از بین می رود. توپ الزا به زمین می افتد و بادکنکش به آسمان می رود، بدون این که کسی جلوی آن ها را بگیرد...از این دست سکانس ها در فیلم کم نیست. صحنه ی مهم دیگری را به یاد بیاورید که در آن، مردی دارد نتیجه ی خط نگاری نامه ی قاتل را می خواند و روی صدای این فرد، تصویر قطع می شود به نمایی از چهره ی قاتل که به آینه نگریسته و پوزخند می زند! لانگ در این فیلم، تلاش پلیس ها برای دستگیری قاتل را با فعالیت های سندیکای جنایتکاران که اقدامات قاتل را باعث ناامنی بیشتر کارشان می دانند، به طور موازی نشان داده و در واقع آن ها را به هم پیوند می زند تا در نهایت به ما نشان دهد که نیروی پلیس و جنایتکاران عملاً با هم فرقی ندارند. چرا که همه ی آن ها به خاطر یک سری دلایل شخصی به دنبال قاتلند. اگر جنایتکاران به خاطر ترس از محدودیت کارشان در پی قاتل هستند، اقدامات پلیس هم چیزی به جز یک سری فعالیت پوپولیستی نیست. چرا که به وضوح می بینیم گروه های جنایتکار بدون آن که کسی مزاحم آن ها شود، به دنبال قاتل می گردند. در ضمن به طرز کنایه آمیزی دار و دسته ی خلافکاران کارآمدتر از پلیس هستند. چرا که سرانجام آن ها هستند که قاتل را دستگیر می کنند و نه پلیس. اما پلیس و خلافکاران به همراه یک ضلع دیگر تکمیل می شوند: مطبوعات. روزنامه ها در این فیلم هیچ نقشی بر عهده ندارند، مگر این که مردم را علیه همدیگر تحریک کنند و در واقع از آب گل آلود ماهی بگیرند. تیتر یکی از روزنامه ها در فیلم این است: "هر کس که کنارتان نشسته، می تواند قاتل باشد". مطبوعات، نیروی پلیس و سندیکای جنایتکاران در این شاهکار لانگ، همگی جزئی از "یک" سیستم به شمار می آیند. پیامی که لانگ تلاش می کند با این فیلم به تماشاگرش منتقل کند کاملاً واضح است. از نگاه او فرقی بین این ور و یا آن سوی خط بودن، طرف قانون بودن یا مخالف آن بودن، وجود ندارد. ام نمایانگر تقابل گروه های شر است. با این تفاوت که یکی دارد با نام قانون کارهایش را انجام می دهد و دیگری خارج از محدوده ی قانون. از همه کنایه آمیزتر، سکانس پایانی فیلم است. دادگاهی تشکیل می شود که در آن همه، از قاضی گرفته تا اعضای هیئت منصفه و حتی وکیل مدافع متهم، همه جنایتکارند و تحت تعقیب. دادگاهی که حکم آن از قبل صادر شده و زمانی که متهم درخواست می کند تا او را به دست پلیس بسپارند، همه به او می خندند. اینجاست که می فهمیم خطر اصلی، متهم نیست. نگرانی اصلی از جانب کسانی است که در جایگاه قضاوت نشسته اند و انسانیت متهم را زیر پا می گذارند. آن هم زمانی که متهم بیش از هر زمان دیگری به یک انسان، یا بهتر بگوییم یک قربانی، شباهت دارد. انتهای فیلم که پلیس ها فرا می رسند و قاتل را از چنگ دادگاه نجات (نجات؟!) می دهند، پایان راه نیست. بلکه تازه آغاز آن است. از چاهی به چاه دیگر!

نویسنده: سید آریا قریشی

منبع: وبلاگ عشق سینما

در فیلم ام، پیتر لوره قاتل روانی است كه دختر بچه های معصوم را فریب می دهد و بعد آنها را می كشد. با توجه به زمان ساخت فیلم كه سال 1931 است لانگ خطر شكل گیری نازیسم را به خوبی حس كرده بود.

ام اولین فیلم صدادار اكسپرسیونیستی فریتز لانگ است. اكسپرسیونیسم نهضتی است در هنرهای تجسمی از جمله سینما كه هدف آن نمایش دنیای درونی انسان اروپایی و به ویژه آلمانی دهه های نخستین قرن بیستم است. علل مختلفی در موجد شدن این هنر كه طبعا یك مولفه روبنایی است نقش داشته اند. یكی از این عوامل جنگ جهانی اول و پیامدهای فاجعه بار آن برای آلمان بود كه در آن جنگ شكست خورد.

از مشخصات اكسپرسیونیسم برای ترسیم دنیای مورد نظر خود، دستكاری در واقعیت، دكورهای عجیب و غیرواقعی، سایه های كج و اغراق آمیز است و همه این عناصر موجب ترسیم فضای هراس انگیزی می شود كه به نوعی تجلی دهنده درونیات آدم هایی است كه در چنین فضایی زندگی و یا فی الواقع دست و پا می زنند. در فیلم ام، پیتر لوره قاتل روانی است كه دختر بچه های معصوم را فریب می دهد و بعد آنها را می كشد. با توجه به زمان ساخت فیلم كه سال 1931 است لانگ خطر شكل گیری نازیسم را به خوبی حس كرده بود.

شكل و سبك روایی لانگ از یك سو متاثر از پیامدهای شكست آلمان در جنگ جهانی اول است و از سوی دیگر تكوین تدریجی نازیسم بوده است. در همان سال ها گوبلز كه از سران بزرگ حزب نازیسم بود به فریتز لانگ پیشنهاد همكاری داد كه در صورت پذیرش، سمت بزرگی به وی تفویض می شد. اما هنرمندی بزرگ چون لانگ كه احساس و اندیشه اش یا چنین شرایطی در تعارضی انتاگونیستی قرار داشت، پیشنهاد گوبلز را نپذیرفت و راهی آمریكا شد. پیتر لوره پس از دستگیری در دادگاه می گوید كه آنچه انجام داده است غیرارادی بوده است.

وكیل تسخیری وی نیز همسو با این مدعا به حضار اظهار می دارد كه او قبل از اینكه قاتل باشد، یك بیمار است. وكیل تسخیری پیشنهاد می كند به جای این كه او را به دست جلاد بسپارید، تحویل بیمارستان دهید. سخن وكیل جای تامل دارد، زیرا این قاتل قربانی شرایط شده است. این شرایط همان بستر اجتماعی است كه او در آن پرورش یافته است.

مونتسكیو در روح القوانین می گوید: تخطی از هنجارهای یك جامعه در ماهیت همان جامعه است. مخاطب بعد از گذشت حدود 45 دقیقه از شروع فیلم، چهره قاتل را مشاهده می كند و این امر در ایجاد تعلیق بسیار موثر واقع می شود. فیلم به رغم این كه مصوت است، اما لانگ از حجم صدای چندانی بهره نمی گیرد و این نشان از دلبستگی او به سینمای صامت دارد. مثلا می بینیم پیتر لوره كه شخصیت اصلی فیلم است در طول فیلم خیلی حرف نمی زند. روایت ماجرا قبل از اینكه به صدا متكی باشد، به تصویر گرایش دارد و به زیباترین و موجزترین شكل ممكن با زبان تصویر قصه فیلم را بیان می كند.

وقتی قاتل اولین دختربچه را فریب می دهد و برای او شیرینی و بادكنك می خرد، مخاطب بدون این كه شاهد كشته شدن دختربچه به دست قاتل باشد، مشاهده می كند توپ او به گودالی سقوط می كند و بادكنكی را كه قاتل برای او خریده است به سیم برق گیر می كند و بدین ترتیب مخاطب به خوبی حس می كند كه این دختربچه معصوم به قتل رسیده است.

در ارتباط با این واقعه بدون این كه صحنه خشونت بار و مشمیزكننده ای كه این روزها در فیلم های مختلف بسیار شاهد آن هستیم، دیده شود، ثقل و سنگینی این جنایت چون بختكی سنگین بر سرتاسر فضای فیلم سایه می گستراند و همذات پنداری موثری را بین ماجرای محقق شده و مخاطب فیلم رقم می زند. فیلم با توجه به زمان ساخت آن بی شك یكی از آثار كلاسیك و ماندگار تاریخ سینما محسوب می شود. نكته جالب دیگری كه در فیلم وجود دارد و اشاره به آن ضروری می نماید، موضوع قاچاقچیان و خلافكاران شهر هستند.

آنها چون می بینند كه كنش این قاتل موجب بسیج پلیس برای دستگیری او شده است و این بسیج پلیس در سطح شهر مانع از انجام اعمال خلاف آنها می شود، لذا آنان نیز برای دستگیری قاتل اقدام می كنند و او را به دام می اندازند و به اعدام محكوم می كنند، اما پلیس سر می رسد و از اجرای حكم اعدام جلوگیری می كند. فریتز لانگ نمونه یك هنرمند حرمت برانگیز است.

او می توانست در سیستم آلمان نازی از جایگاه درخور اعتنایی برخوردار باشد، هر چند كه با توجه به سرانجام جنگ جهانی دوم، پادافره شومی در انتظارش بود. نمونه مقابل فریتز لانگ، لنی ریفنشتال بود كه در بست سر سپرده هیتلر و نازیسم شد. لانگ بعد از اینكه به آمریكا مهاجرت كرد در محكومیت و تقبیح نازیسم فیلم های فراوانی ساخت كه یكی از مهم ترین آنها جلادها هم می میرند نام داشت.

نویسنده: عبدالحسین حسام زاده

منبع: روزنامه شرق

ام اولین فیلم ناطق فریتس لانگ فیلمساز بزرگ آلمانی است. لانگ تا پیش از ام فیلم های مهم دیگری در سینمای آلمان و تحت مكتب اكسپرسیونیسم ساخته بود كه متروپولیس و دكتر مابوزه قمار باز از آن جمله اند. بعد از ورود تكنولوژی صدا به سینما و ناطق شدن فیلم ها، لانگ نیز مانند بسیاری از فیلمسازان مجبور شد كه صدا را به خدمت بگیرد اما در ام وی هنوز بخشی از خواص سینمای صامت را همچون میزانسن بندی های دقیق و بیان تصویری حفظ كرده. این امر باعث شده كه فیلم علیرغم ناطق بودن هنوز به سینمای صامت وابسته باشد و به جرات می توان آن را فیلمی صامت دانست كه دیالوگ نیز دارد. ( احتمالا از این عبارت خنده تان گرفته!). ام همچنین آشكارا به سنت سینمای اكسپرسیونیسمی كه لانگ خود یكی از سردمدارانش بود پایبند مانده. سایه های تند و نور پردازی با سایه روشن باعث شده كه وجوهی روانشناختی به فیلم افزوده شود كه از سینمای اكسپرسیونیسم صامت وام گرفته شده.

امروزه فیلم های زیادی با موضوع قاتل های زنجیره ای، با خون و خونریزی بالا و جلوه های ویژه فراوان در سینمای هالیوود ساخته می شود كه همه فرزندان ناخلف فیلم لانگ هستند. لانگ در فیلمش برای اولین بار قاتلی زنجیره ای را به تصویر می كشد كه مشكلات روحی و اخلاقی فراوانی را نیز به همراه دارد. پیتر لوره كه بهترین بازی اش را در همین فیلم ارایه داد و هیچگاه نیز نتوانست از سایه سنگین این نقش خلاص شود، به بهترین نحو توانسته وجوه چندگانه شخصیت قاتل را به نمایش بگذارد و شمایلی ماندگار از قاتل زنجیره ای خلق كند. او بازیگری بود كه بعد ها نقش های فرعی بسیاری در سینما بازی كرد اما هیچگاه به قدرتمندی نقشش در ام ظاهر نشد. فیلم بدون بازی لوره قطعا چیزی كم داشت و این پیتر لوره بود كه وحشت جامعه تصویر شده در فیلم را به تماشاچی القا می كرد.

فیلم محصول سال 1931 آلمان است. یعنی درست دو سال پیش از به قدرت رسیدن هیتلر. بسیاری فیلم را یك پیش بینی از به قدرت رسیدن هیتلر و نازی ها می دانستند و بسیاری نیز آن را نمایشی از آمادگی جامعه آلمان برای پذیرش یك دیكتاتوری خواندند. فیلم نمایش دهنده مردمی است كه از همه چیز و همه كس می ترسند. حضور قاتل زنجیره ای در شهر ( جامعه ) چنان آنان را به وحشت انداخته ( وحشت جمعی ) كه مدام به یكدیگر تهمت می زنند و در واقع هر چند غیر مستقیم اما دست به دامان قطب شر می شوند تا آنان را از این وحشت خلاصی دهد . در ام دو دسته به دنبال قاتل می گردند و به غیر از مردم كه به طور نا محسوس قاتل را دنبال می كنند ، پلیس ( نماینده قانون ) و دار و دسته تبهكاران نیز قاتل را دنبال می كنند. نكته مهم همین جاست كه نه پلیس ، بلكه این تبهكارانند كه قاتل را می یابند و گرچه در پایان همه به دست پلیس و (( به نام قانون )) دستگیر می شوند، اما در واقع تبهكاران چندین قدم از پلیس كه قطعا باید نماینده قانون باشد جلو افتاده اند. تبهكاران خود قطب شر بزرگی هستند كه وجود یك شر كوچكتر را بر نمی تابند. در واقع تبهكاران هر كدام صد ها بار از قاتل فیلم خطرناك ترند. قاضی محكمه بر پا شده چنانكه خود وكیل می گوید تا به حال سه نفر را كشته و اكنون فراری است. و جامعه وحشتناكی كه لانگ در شاهكارش می آفریند از این جاست كه نمایشگر استعداد جمعی برای پذیرش فاشیسم است. دادگاهی كه قاضی آن و اعضای هیئت منصفه اش خود مجرمانی سابقه دارند چطور می توانند عدالت را برقرار كنند. شاید حتی قاتل ما ، جرمش از سایرین سبك تر باشد!

شخصیت قاتل فیلم ام ، كه همانطور كه ذكر شد حالا یكی از معروفترین قاتلان سریالی سینماست، در حقیقت كودكی بیش نیست. برای اثبات این مدعا كافیست به حركات دست و بدن او ، طرز خاص حرف زدنش و حتی دیالوگ هایش دقت كنید. قاتل فیلم ما در واقع بیشتر از سایرین دلسوزی بر می انگیزد. او كودكی تنهاست كه از همه سو مورد تعقیب قرار گرفته و در سكانس پایانی چنان ضجه های بچه گانه ای سر می دهد كه گاهی فراموش می كنیم چندین كودك ( همچون خودش؟ ) را به قتل رسانده. لانگ نیز با هوشمندی تمام هیچگاه صحنه ای از قتل های قاتلش را نمایش نمی دهد و ما در واقع فقط از صحبت های سایرین است كه متوجه می شویم او كس دیگری را نیز به قتل رسانده. قاتل چنانچه خود می گوید هنگام قتل از خود اختیاری نداشته و صدایی است كه او را به انجام قتل فرا می خواند. فیلم تا حدی این سئوال را نیز مطرح می كند كه آیا قاتلانی كه دچار روان پریشی و مشكلات روانی هستند ، مستحق اعدامند یا بهتر است به عنوان یك بیمار با آنان برخورد كرد و سعی در درمان شان نمود . گرچه در فیلم این نظر چندان موشكافی نمی شود اما وكیل قاتل در دفاعیاتش اعلام می كند كه موكلش در واقع یك بیمار و نه یك قاتل است. آیا با این نگاه تمام قاتلان زنجیره ای به نوعی دچار بیماری روانی نیستند؟ هر پاسخی به این سوال عواقب وپیامد هایی در پی دارد كه خود می تواند موضوع بحثی حقوقی و روانشناسی باشد.

سال هاست كه از ساخت ام می گذرد. فیلم تاثیرات فراوانی بر تاریخ سینما نهاد و حتی فیلم معروفی همچون همشهری كین ، تاثیرات آشكاری به خصوص در فضاسازی و نورپردازی از آن گرفته. لانگ بعد از ساخت ام یك فیلم دیگر نیز در آلمان ساخت و آلمان هیتلری را ترك كرد. خود لانگ فیلم ام را بهترین فیلم خویش می دانست و به برای ساخت آن به خود می بالید. ام هنوز فیلمی معتبر در تاریخ سینماست و هنوز در رای گیری های فیلم های برتر عمر ، در رده های بالای جدول می نشیند.

 

نویسنده: فرهاد پدوین

انجمن فرهنگی هنری سایه

M شاهکار فریتس لانگ اولین فیلم ناطق او به سال ۱۹۳۱ با بازی پتر لوره (M)، اوتو ورنیکه، گوستاو گروندگنس و تئودور لوس است. نمره ی من به این فیلم، از میان " شاهکار " ، " خوب " ، " متوسط " و " ضعیف " ؛ بی هیچ شک و شبهه ای " شاهکار " است.

الزی، دختر بچه ای که در راه بازگشت از مدرسه به خانه توسط شخصی مرموز، که تنها سایه اش روی یکی از ستون های پیاده روی شهر افتاده و در حال سوت زدن می باشد، دزدیده و به قتل می رسد. این، اولین برخورد ما با قاتل مرموز است که جزئیات قتل های پیشینش را از آگهی نصب شده بر همان ستون پیاده رو درمی یابیم. قاتلی که می تواند بی آنکه چهره اش را ببینیم، در تصور ما به مثابه مردی میانسال با چشمان درشت و تیز وَق زده جلوه کند. قاتلی که خباثت و پلیدی و بیم و رعب از وجناتش لبریز است. چنان که در شروع فیلم نیز، می شود این برداشت را از تصنیف کودکانه ای که بچه ها در حال خواندنش هستند استنباط کرد: بزودی مرد سیاه نزد تو می آید/ با گرز کوچکش/ از تو گوشت کوبیده درست می کند/

اما در ادامه و با پرده برداشتن از چهره ی قاتل، این صورت سنگی معصوم و کودک نما همه چیز عیان می شود. او نه تنها در چهره ی ظاهری، هراسناک و خشن نیست بلکه بسیار آرام و دوست داشتنی جلوه می کند. میمیک معصوم او، پیش از قطعیت داوری در جانب او، ما را به تأمل وا می دارد.

M، قاتل زنجیره ای معروف فیلم که به " پدر " تمام قاتلان زنجیره ای سینما معروف است، فارغ از مرموز بودنش، هیچ شباهت دیگری با قاتلان سینما ندارد. و در نمونه ی شاخص و بارز متفاوت بودن او با دیگر قاتلان می شود واکنشش را در قبال کودکان قربانی فیلم سنجید. برخورد M با بچه ها، برخوردی مهربانانه و تحسین برانگیز است که تا لحظه و پیش از به قتل رساندن آن ها هیچ عقده و انزجاری در رفتارش نیست. چنان که برای الزی - دختر بچه ای که در ابتدای فیلم به قتل می رسد - بادکنک می خرد و برای دختربچه ی دیگر در انتهای فیلم - که البته در قتل او ناکام می ماند - از یک سوپر مارکت، چیزهایی دیگر که با مختصات سن و سال آن دختر بچه جور است. او حتا در لحظه ای - به زعم من - در نقش پدر معنوی این دختر جا می گیرد، هنگام که با چاقوی دستی اش برای دختر پرتقالی پوست می گیرد.

M از دو جبهه متهم است و آزار می رساند. اولی پلیس ها که در یافتن او برای برگرداندن امنیت به شهر و جامعه دست و پا می زنند و به جایی نمی رسند و دوم، از سوی گروهی جنایتکار و دزد حرفه ای که هر کدام سر دسته ی یک تشکیلات هستند. این گروه معتقد است که وجود M و قتل هایش که منجر شده به تفتیش و تفحص پیاپی پلیس از نوانخانه ها و کافه ها و هتل ها و .. کار را برای نقشه ها و اعمال آن ها دشوار ساخته. بنابراین آن ها نیز در پی حذف M بر می آیند. مونتاژ ده دقیقه از این فیلم 137 دقیقه ای چنان حیرت انگیز و شاهکار است که همیشه در یادها باقی می ماند و آن ده دقیقه، همان مونتاژ موازی صحنه های جلسه ی پلیس ها و تشکیلاتی ها با هم صنفان خودشان در جهت مشورت برای به دام انداختن M است. و نتیجه ی این جلسه برای هر دو گروه مشترک است: تلاش برای یافتن M.

و یک نکته ی بسیار قابل تأمل در پایان جلسه ی تشکیلاتی های خلافکار، نتیجه گیری آن هاست. نتیجه ای که منجر می شود به بسیج کردن مردم فقیر در کوچه و خیابان برای کشیک دادن و یافتن M. و این نتیجه درست وقتی حاصل می شود که قاب فریتس لانگ روی دیوار اتاق است و سایه های آن ها را در حال شور و نتیجه گیری به نمایش می گذارد. سایه هایی که بی شباهت با سایه ی M بر روی ستون پیاده رو در ابتدای فیلم به هنگام دزدیدن الزی نیست. برآیند چنین شباهتی آن است که تفاوتی میان M و تشکیلاتی ها و حتا فقرایی که از سوی تشکیلاتی ها مأموریت می یابند، نیست.

تعداد زیادی از مردم کوچه و خیابان در جست و جوی M تلاش می کنند که خیلی زود تلاششان ثمر می نشیند و M دستگیر می شود. او را به یک کارخانه ی قدیمی می برند و دادگاهی برایش برپا می کنند. دادگاهی به قضاوت سر دسته ی تشکیلاتی ها. دادگاهی که حاضران آن، همه ی آن فقرایی هستند که در جست و جوی M بوده اند، مردمان عادی. M در اعترافات خود، پرده از روان رنجور و پریشانش بر می دارد. او از نیرویی توقف ناپذیر در درونش منباب انجام قتل ها می گوید. اینکه بی ارداه می شود در هنگام ارتکاب قتل. آنچه که M به آن اعتراف می کند، پتانسیل این را دارد تا در یک دادگاه منصفانه با استدلال " بیمار روانی " بودن، حکم تبرئه یا حبس در تیمارستان را برایش به ارمغان بیاورد اما در " دادگاه خود ساخته " ی خلافکارها و مردم هیچ نتیجه ای جز حکم مرگ برایش صادر نمی شود. حکمی که با سر رسیدن پلیس متوقف می ماند.

هیچ شک و شبهه ای نیست که علاوه بر قاتل و مجرم بودن M، تمام مردم حاضر در جلسه ی " دادگاه خود ساخته " نیز، مجرم و قاتل هستند. M کودکان را کشته و مردم در صدد کشتن M هستند. بی آنکه هیچ کدام از هر دو، به عواقب کار بیندیشد و تأملی کند. بی آنکه کسی بخواهد ریشه و اساس را بهبود و درمان کند، تنه ی ریشه دار را قطع می کند. از کنکاش در حالات و خصوصیات و روان M و نوع قتل ها و سن وسال قربانیان و البته اعترافاتش در " دادگاه خود ساخته " می شود به چنین برداشتی رسید که این قاتل صورت سنگی مهربان و سرد فیلم، کودکی رنجوری داشته که شاید از سوی پدر و مادر و اطرافیان دچار بی توجهی شده، نیازهایش کشف نشده و به شکوفایی نرسیده، به محبتی نیاز داشته که نثارش نشده و در اثر چنین اهرم هایی، عقده ای بس عظیم وخطرناک در درونش رشد کرده که در تصور اولیه به قتل کودکان منجر شده، اما در لایه های پنهان، او حین ارتکاب قتل کودکان، به قتل کودکی از یاد نرفته ی خودش مبادرت می ورزد. قتل دورانی که می توانسته در آن آرام و آسوده خاطر باشد اما نبوده. همین است که تا لحظه ی قتل کودکان به آن ها محبت می کند و در نهایت می کشد.

M کودکی است نمادین. M نماینده ی تمام مردم شهر است که در جست و جوی او برمی آیند و دستگیرش می کنند و محاکمه. تمام مردم شهر، همان M هستند که در اثر بی توجهی و عدم محبت، دچار عقده ای درونی – خواه کم یا زیاد – می شوند و این عقده را به طریقی عیان می سازند. M و همه ی مردم شهر، مجرمان خطرناکی هستند که می بایست در حق آن ها دلسوزی کرد. مجرمانی که در کنار هم، در برابر پلیس در آن صحنه ی شگفت انگیز و نمادین تسلیم می شوند؛ صحنه ی دادگاه خود ساخته که با ورود پلیس، همه ی مجرمان – اعم از مردم و تشکیلاتی ها و M – دست هایشان را به نشانه ی تسلیم بالا می برند.

و هشداری که در پایان فیلم داده می شود به شدت تأمل انگیز و هراسناک است. جایی که زن رنجوری با چشمان گریان و ناباور از مرگ کودکش، تنها پس از سه کلمه ی " به نام ملت " که قاضی دادگاه عادلانه ای آن را ابراز می کند، رو به قاضی، به دوربین، به ما، به والدین و به جامعه می گوید: " با این عمل دیگه بچه های ما زنده نمی شن. آدم باید .. بیشتر از این ها .. از بچه ها محافظت کنه .. با شما هستم .. ". هشداری که در ابتدای فیلم به وضوح در صحنه ای که مادر الزی از بالای راه پله های طولانی و زنجیروار به پایین مجتمع مسکونی نگاه می کند و الزی را صدا می کند، دیده می شود. فاصله ای بس طولانی و پُر خطر میان والدین و کودکان. تلنگری که مستدل بر استنتاج است.

نویسنده: امین خجسته

منبع: وبلاگ پاپیون

نویسنده: سیدامیررضاهاشمی

 

شاید متفاوت ترین فیلمی که در اغاز دهه سی سینما رو ها را به هراس و وحشت انداخت فیلم ام ساخته یکی از غولهای تاریخ سینما فریتز لانگ باشد . این اخرین فیلم لانگ که بعد از ان به تبعیدی خود خواسته دست زد داستان قاتلی بچه کش را تعریف می کند که با جنایت هایش هم شهروندان محترم و هم خلافکاران را به وحشت می اندازد . فیلمی که حاصل سختی هایی است که لانگ در المان پس از جنگ و ظهور ارام نازیسم در کشورش ساخت باعث شد نوع شکل اخلاقیاتی که تا به ان روز در سینما وجود داشت دچار تغییر و تحول شود . اگر نواوری و تعریف داستانهایی این گونه در ان زمان و به خصوص در المان تا به حال در غالب فضاهای اکسپرسیونیستی و به دور از واقعیت بیان می شد ، فریتز لانگ در فیلمش به قلب واقعیت حمله می کند و چنان رعب و وحشتی را در فیلمش وارد می کند که ان تاثیر دیوانه وار فیلم تا به حال نیز مانده است . زمانی از فریتز لانگ علت خشونت در فیلم هایش را پرسیده بودند و او در جواب گفته بود که مردم امروز نه از خدا می ترسند و نه بهشت و جهنم را باور دارند ولی تا دلتان بخواهد از درد فیزیکی و رنج وحشت دارند

بعد از ام فیلمی که دنیا ی سینما را تکان داد و تا به امروز نیز جزء حیرت انگیزترین تجربه های تاریخ سینما مانده است ، عجیب الخلقه ها ساخته تاد براونینگ بود . تاد براونینگ که تجربه زیادی در فیلم های صامت داشت ، با ناطق شدن سینما فرصت این را پیدا کرد که دراکولا را با بازی بلا لوگوسی و برای کمپانی همر بسازد و یک شبه ره صد ساله را برود . عجیب الخلقه ها با حمایت ایروینگ تالبرگ تهیه کننده روشنفکر مترو گلدوین مایر در سال 1932 ساخته و عرضه شد . شخصیت های اصلی فیلم را کوتوله ها و مونگول ها و یک مرد سیاه بدون دست و پا و کلی ادم عجیب و غریب در یک سیرک تشکیل می دادند . فیلمی غریب و قدرتمند که در ان اخلاقیات وارونه می شود و هر ادم عجیبی از لحاظ قیزیکی برتری اخلاقی نسبت به ادمهای سالم دارند . فیلم بعد از نمایش ان بلافاصله توسط اکثر نهادهای امریکا تکفیر شد و به بدترین شکل ممکن با ان برخورد شد . بعدها در جشنواره کن به عنوان یکی از گنجینه های تاریخ سینما از ان تقدیر شد

دهه سی سال موزیکالها و کمدی های برادران مارکس و هاوارد هاکس و لوبیچ و پرستن استرجس بود . امریکا که دوره اقتصادی سختی را پشت سر می گذاشت و با حضور هری ترومن به عنوان رئیس جمهور سعی در به وجود اوردن چیزی بودند که به ان بعدها رویایی امریکایی گفتند . استودیوهایی بزرگ نیز برای به دست اوردن پول بیشتر و تزریق روحیه به مردم بیشتر سراغ این موضوعات می رفتند تا اینکه یک پدیده در امریکا به عنوان بازیگر ظهور کرد : جیمز کاگنی

در سال 1932 ویلیام ولمن بزرگ فیلم دشمن مردم را با بازی جیمز کاگنی در نقش یک گنگستر ساخت . فیلمی خشن و پر از تیراندازی که تا ان زمان جزء در فیلم صورت زخمی هاوارد هاکس در جای دیگر کمتر دیده شد . شاید الان بیشتر به شوخی شبیه بماند ولی در ان زمان حرکات و صحنه های بعضی از کارهای گنگستری که نماد ان جیمز کاگنی بود بی نهایت متفاوت به نظر می رسید . مثلا صحنه مالیدن گریپ فروت به صورت جین هارلو در دشمن مردم به یکی از محبوب ترین و کلاسیک ترین صحنه های تاریخ سینما بدل شد . جیمز کاگنی بعدها نیز زیر نظر کارگردانان بزرگ دیگری چون مایکل کورتیز در فرشتگان الوده چهره و رائول والش در دهه پرشروشور بیست بازی کرد و حالت ستاره گونه اش را حفظ کرد

اگر مردم امریکا در ان زمان برای بالا بردن روحیه عمومی احتیاج به خنده ، کمدی ، رقص و موزیکال داشتند ، در همان حد نیز به نمادی برای بازیافت مردانگی از دست رفته شان در ان زمان احتیاج داشتند و جیمز کاگنی برای انان مردی بود که همیشه ارزویش را داشتند حال اگر یک گانگستر خشن باشد یا یک مرد نمایش و قهرمان جنگ

 

نویسنده: سیدامیررضاهاشمی

منبع:30نما

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
درصورت بروز هرگونه مشکل و یا ارائه پیشنهاد و انتقاد، ما را از طریق لینک زیر در جریان بگذارید. باتشکر
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 621
  • کل نظرات : 54
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 410
  • آی پی امروز : 88
  • آی پی دیروز : 126
  • بازدید امروز : 358
  • باردید دیروز : 233
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 1,194
  • بازدید ماه : 4,041
  • بازدید سال : 27,831
  • بازدید کلی : 1,138,536
  • کدهای اختصاصی
    جدول فروش فیلم ها
    فیلم (هفتــــــــگی) فروش
    Think Like a Man Too$29.2 M
    22 Jump Street$27.5 M
    Dragon 2 $24.7 M
    Jersey Boys$13.3 M