loading...
دانلود و نقد فیلم | اخبار سینمای جهان
admin بازدید : 888 شنبه 20 خرداد 1391 نظرات (0)

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/3/52-Amelie/52-Amelie/24-Amelie.jpg

کارگردان :Jean-Pierre Jeunet 

نویسنده : Guillaume Laurant

 

 

 

 

بازیگران: Audrey Tautou, Mathieu Kassovitz ,Rufus

جوایز :

برنده اسکار:

-

نامزد اسکار:

بهترین فیلم خارجی، فیلم‌برداری، صدابرداری، بهترین فیلم‌نامۀ غیر اقتباسی، بهترین طراحی صحنه

خلاصه داستان :

آملی پولــن دختر جوان تنهایی ست کــه بیشتر عمرش را در رویا سپری می کند. در کودکی به خاطر داشـــتن مادری عصبی و پدری بی اعتنا از داشتن دوست ناامید می شــود. در بزرگ سالگی به عنوان پیشخدمت در کافه ای کار می کند. و همــواره در تنهایی زندگی می کند و هدفی را دنبال نمی کند ، اما یافتن یک جعبه قدیمی که متعلق به ساکن قبلی بود او رابــــــه تلاش برای برگرداندن ان به صاحبش وا میدارد.شادی حاصل از این کـار او را به کمک کردن به مردم علاقه مند می کند...

DOWNLOAD FILM

آملی یکی از آن موارد غافل گیر کننده ای ست که نتیجه اش بسیار فراتر از نیت اولیه رفت. یک شمایل ملی / فرهنگی خلق شد که می توانست مدعی باشد به نیاز ناگفته ی فرانسوی ها- و از جمله صفت دمدمی مزاج و متزلزل سینمای فرانسه - به یک «ژاندارک» امروزی پاسخ داده است. «آملی»، نقش طلایی تاتو - با صورت، نگاه و لبخندی که انگار از دنیای کارتون آمده است- شد.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/3/52-Amelie/52-Amelie/19-Amelie.jpgداستان فیلم را یک راوی روایت می کند که تا پایان فیلم همراه ماست و ما در آخر هم متوجه نمی شویم که او که بوده.داستان زندگی آملی در این فیلم از پیش از تولدش به نمایش گذاشته می شود یعنی با نمایش پروسه لقاح و پس از آن تشکیل یک جنین تا تولد آملی.پدر و مادر آملی نسبت به او کم توجه اند و حتی او را در آغوش نمی گیرند.او با همین تنهایی بزرگ می شود و خانه را ترک میکند و به پاریس می رود.

آملی از همان ابتدا روایت ساختارشکنانه ای دارد و به نوعی به هالیوود دهن کجی می کند. به راحتی می توان با فیلم ارتباط بر قرار کرد و به دنیای درونی آملی راه یافت. موسیقی فیلم در این راه همراه بسیار خوبی است که در طول فیلم ما را تنها نمی گذارد و ما را تا پایان همراهی میکند. ویژگی دیگر فیلم به نورپردازی و ترکیب رنگ بسیار زیبای آن بر می گردد که باعث شده فضای شهر پاریس فانتزی نمایان شود. فیلمنامه که توسط ژنه و گالوم لورن به تحریر در آمده نمایی ایده آلیستی و خیال انگیز از زندگی معاصر مردم پاریس است و داستان یک پیشخدمت خجالتی رستوران را توصیف می کند که تصمیم می گیرد زندگی اطرافیانش را به گونه ای بهتر تغییر دهد در حالیکه در درون خود، با تنهایی اش در مبارزه است.

ادری تاتو در نقش آملی اینقدر جذاب ، با نشاط و سر زنده است که نمی توان کسی دیگر را بجای او متصور شد، او آملی را انچنان که همه دوست دارند نمایش می دهد، دختری با زندگی تفننی، شاد،در عین حال با نیشخندهای شیطنت امیز روی لبهایش .

در تفسیر فیلم (نسخهٔ اصلی dvd)، ژان‌پیر ژنه شرح می‌دهد که قصد داشت در ابتدا از بازیگر بریتانیایی، آملی واتسن برای نقش آملی استفاده کند .در پیشنویس ابتدائی فیلم، پدر آملی مردی انگلیسی است که در لندن زندگی می‌کند. اما فرانسوی واتسون خوب نبود و هنگامی که او درگیر فیلبرداری فیلم پارک گوسفارد شد، ژنه تصمیم گرفت تا فیلنامه‌ای برای یک بازیگر فرانسوی بنویسد. آدری تاتو اولین بازیگری بود که او پذیرفت.

آملی یک رویاست، آملی یک نقاشی فرانسوی زیباست که پاریس را بوم خود کرده و نقاش آن تاتو است. ما با آملی می خندیم، با آملی ناراحت میشویم و حتی او را تایید می کنیم.

آملی فیلمی بر مبنای شخصیت هاست، ما با تمامی شخصیت ها روبرو می شویم، صحنه ها به شکل خاصی تعیین شده اند که بسیار با استودیوهای آمریکایی متفاوت است و اما هیچ کاراکتری در فیلم سطحی و گذرا نیست. فیلم را به خاطر دلایلی این چنین، جزیی از سینمایی هنری می دانند. در طول فیلم ما در برابر فلسفه ی هستی قرار می گیریم. اینکه به عنوان یک شخص باید از آنچه انجام می دهیم شاد باشیم و دیگران را نیز به اینکار تشویق کنیم و قبل از ورود به یک رابطه اخترام و اعتماد به نفس خود را بیابیم.

این شیوه از فلسفه فیلم های آمریکایی بسیار به دور است زیرا در آن سینما شما باید بر شخص دیگری غلبه کنید. آملی پولن طوری زندگی می کند که از آنچه که هست، شاد می شود و با کمک به دیگران، بدون خودپسندی، در طول داستان فیلم تبدیل به شخصیت قوی تری می شود. پیام فیلم " قبول کردن آنچه هستیم بدون توقع از دیگران برای پذیرفتن ما" است. فیلم را متعلق به سینمای شاعرانه فرانسه نیز می دانند.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/3/52-Amelie/52-Amelie/15-Amelie.jpgعناصر فیلم در کنار هم می توانند بیانگر شعری فرانسوی به نام Le Cancre باشند که در آن دانش آموزی به سوی تخته سیاه می رود تا تخته را از چیزهای منفی پاک کند و به جای آن شادی را بکشد.

آملی فیلمی ساده و با نشاط است. آملی در دنیای خیــــال و تصورات خود زندگی می کند، عکس ها به او در رسیدن به هدف کمک می کنند و نمایش های تلویزیونی چیزی جز داستان او را نقل نمــی کنند.دنیای آملی ممکن است واقعی نباشد ولی انقدر با طراوت هست که به غیر واقعی بودن ان توجه نکنیم،زیرا ما به دنیا، همراه بـا آملی نگاه می کنیم.

ژنه می گوید"آملی فیلمی ساده و پر خطر است زیرا می خواهد از انسانیت حرف بزند و این یک خطر است ،این روزها حرف زدن از خشونت مد شده است".

طبق گفته بسیاری از منتقدین، ساخته ژان پیر ژنه سینمای فرانسه را نجات داد، اما با وجود فروش بسیار بالایش برای نمایش در فستیوال کن آن سال انتخاب نشد.

بعضی از منتقدین به فیلم بخاطر حالت رویایی و بسیار ایده آلی که از فرانسه نشان داده خرده گرفتند و حتی انتقاداتی مبنی بر نژادپرستی و عدم استفاده از بازیگران سیاه پوست به فیلم نیز وارد شده است.

با اینهمه یک بار دیدن این فیلم بسیار مهم است تا فارغ از هیاهوی دنیای مدرن بسیاری از مفاهیم انسانی را که فراموش کرده ایم، به یاد بیاوریم.

فیلم با جمله زیبایی که بر روی دیوار حک شده است به پایان میرسد "بدون تو احساسات امروز مانند برف دیروز ناپدید میشود!"

منابع: سایت فریا، سینما سنتر

فیلم فرانسوی آمِلی (Amelie) یا با اسم کاملش، سرگذشت شگفت‌انگیز آمِلی پولَن یا با اسم اصلی‌اش به زبان فرانسه، آملی پولن از محله مون مار (ژان پی‌یر ژونه، 2001)، را هر آدم زنده قرن ما باید تماشا کند؛ و علت اصرارم نه به سینما و سطح متعالی فیلم مربوط است، نه به اهمیت حیرت‌انگیزی که در احیا و ارتقای پخش جهانی سینمای فرانسه و حتی کل اروپای غربی داشت و نه به کیفیات بصری استثنایی و الگوی روایی سرزنده و خوش آب و رنگ، و بازی‌های درخشان و موسیقی دل‌آشوب‌کُنش که به همین سرعت مدارج جاودانگی را طی کرده است. موضوع این نیست که بگویم هر سینمادوست و سینماشناسی باید این فیلم را ببیند، بلکه دارم ضرورت مشاهده و درک احساس‌های سرزنده و زندگی‌بخش جاری در این فیلم را به همه بشریت، حتی به یک پیرمرد فرضی و فقیر آسیای جنوب شرقی یا افریقای مرکزی یا امریکای لاتین که شاید حتی سواد نداشته باشد و از سال‌ها پیش تابه‌حال فیلم ندیده باشد، تعمیم می‌دهم.

فکر می‌کنید چرا این نیاز را به این میزان جدی می‌دانم؟ بگذارید همین اول بحث اقرار کنم که جواب این سؤال را به‌طور کامل فقط خود تجربه بی‌همتای تماشای آملی می‌تواند بدهد و من در این یادداشت، فقط تلاش نابسنده‌ای در مسیر توضیح آن حس رمزآمیز و وجدآور ناشی از درک حسی این فیلم به خرج خواهم داد. اما در حد همین تلاش و اشاره عرض می‌کنم که آملی آن داستان کهن افسوس و افسردگی آدم‌ها را بازمی‌گوید که گره‌اش جز به دست خودشان باز نمی‌شود. ولی اولاً، این داستان را به شیوه‌ای بی‌نهایت تازه و تجربه‌نشده روایت می‌کند؛ ثانیاً، آدمی که سرچشمه جوشان این گشودن گره‌ها و سرایت امید به دیگران می‌شود، یعنی خود آملی، نه حرف می‌زند و نه از امید می‌گوید و نه پند می‌دهد و نه حکمت و علم و روان‌شناسی و فلسفه را چاشنی امیدبخشی‌اش می‌کند و نه اصلاً از زندگی، چیزی عمیق و اساسی و فراتر از بقیه سرش می‌شود که بخواهد فیلم را به هر نمونه مکرر دیگری از این کپسول‌های عامه‌پسند سینمایی و ادبی ضدیأس شبیه کند؛ و ثالثاً، خود این آدم باید برای عزیمت به سمت عشق و در آغازِ راهِ یافتنِ آن، کلی رنج تنهایی و تردید و ترس و تقویت اراده ته‌کشیده‌اش را از سر بگذراند تا باز و به‌زیبایی به یادمان بیاورد که کمک به سایرین الزاماً و مطلقاً به معنای سرحالی و سرزندگی و بی‌معضلی خود آدم نیست.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/3/52-Amelie/52-Amelie/14-Amelie.jpgاین که آدم ساده و کوچک فیلم، برای قرار گرفتن در جایگاه این منجی نیازمند به نجات با عشق، زنی جوان و در آستانه زندگی است، اهمیت ویژه‌ای در ساختار و درونمایه‌های آملی دارد. نه می‌شد او مذکر باشد و نه زنی میانسال یا مسن‌تر. آملی در کودکی به شکلی بسیار غریب و ـ مثل بقیه فیلم ـ هم مضحک و هم دردناک مادرش را از دست‌ داده. کم‌حرف و بی‌همبازی و در انزوا بزرگ شده. آن‌قدر به محبت پدر پزشک و جدی‌اش نیازمند و از آن بی‌بهره بوده که وقتی در همان بچگی، یک بار بالاخره پدر بهش نزدیک شده تا ضربان قلبش را بشنود و معاینه‌ای کلی بکند، از فرط هیجان قلبش به تاپ‌تاپ افتاده و همین باعث شده که پدر فکر کند آملی نارسایی قلبی دارد و سال‌ها او را با مراقبت‌های ویژه بزرگ کند! مجموعه این مسیرها و ده‌ها اتفاق ریز و درشت همسو با همین جریان از آملی دختری تنها و خاص خودش ساخته که نمی‌شود گفت گوشه‌گیر است، ولی به روش‌های مرسوم با آدم‌های تازه و پرشمار نسبتی برقرار نمی‌کند. با پیرمرد نقاش همسایه‌اش که به نرمی استخوان مادرزادی دچار است و آملی او را به اسم «مرد شیشه‌ای» می‌شناسد، خیلی راحت‌تر صحبت و درددل می‌کند تا با جوانان هم‌سن‌وسال خودش. بیشتر نگران پسرک شیرین‌عقل و لکنتی شاگرد میوه‌فروشی پایین خانه‌اش است تا ارتباط زورکی و بی‌حس‌وحال با جنس مخالف.

آملی الگوی خاص و بی‌مانندی از زنانگی است که نه می‌شود گفت در مرحله کودکی و رویاپروری آن دوران متوقف مانده (چون چه در کافه محل کارش، چه در مسیر پیدا کردن صاحب آن بسته/صندوقچه خاطرات کودکی و چه در ادب کردن میوه‌فروش که توی سر شاگردش می‌زند، بسیار عالمانه و مدبرانه رفتار می‌کند) و نه می‌شود گفت زنی کامل و بزرگسال است. (در این مورد حتی لازم نیست مثلاً به دغدغه‌های کودکانه‌اش در شمردن یا در واقع تجسم تعداد روابط جنسی به‌اوج‌رسیده در آن نمای «جیغ شهر» ارجاع دهیم؛ پیش از اینها، دیدن نگاه و لبخند و چشم‌های کودک‌وار آملی با صورت بچگانه و بامزه و انگار بالغ‌نشده بازیگر بزرگش، آدری تاتو، کافی است).

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/3/52-Amelie/52-Amelie/12-Amelie.jpgخوب که دقت کنیم، آملی جلوه تمام‌عیاری از رسوخ و رسوب خودآگاهی‌های جهان و دوران پست‌مدرن در وجود دختری جوان و امروزی است. بر روابط و مناسبات انسانی، عشق، نامه‌نگاری‌های عاشقانه قدیم، حساسیت‌ها و حسادت‌های افراطی جاری در روابط جدید و همه گیر و گرفت‌ها یا شور و شوق‌های دیگر این حوالی، اشراف و وقوف کامل دارد. ولی به این پدیده‌ها، در مورد دیگران، خونسردانه نگاه می‌کند و وقتی نوبت به خودش می‌رسد، طوری خجالتی و مردگریز و غیرحرفه‌ای با آن مواجه می‌شود که انگارنه‌انگار این همان دختر است. ناگفته پیداست که اینْ شکل بدیع و دیده‌نشده‌ای از آگاهی‌های انسان عصر پست‌مدرن است: ما عادت کرده‌ایم که اگر چنین شخصیتی در فیلمی داریم، با آنچه از گذشته‌ها و افسانه‌ها و دوروبری‌ها می‌داند، درخصوص تکرار همان روابط و عادات مألوف برای خودش، هیچ‌ جا نخورد و هیچ ذوق‌زده نشود و خیلی خونسرد و راحت و ساده و بی‌تشویش و حتی بی‌طراوت با آن روبه‌رو شود. چون همه قصه‌ها را از پیش می‌داند، همه حرف‌ها و فریب‌ها و بازی‌ها و خرکردن‌ها و خرشدن‌ها را از بر است و چیزی برایش تکان‌دهنده و غافلگیرکننده نیست. ولی آملی با آمدن پسر جوان (با بازی ماتیو کاسوویتس) به کافه، هول برش می‌دارد. نمی‌تواند حرفش را بزند یا حسش را بروز دهد. انبوهی مسیر انحرافی می‌چیند و بازی موش و گربه راه می‌اندازد تا بالاخره پسر پیدایش می‌کند.

کلید درک و دریافت نوع خاص زنانگی پست‌مدرن آملی در همین‌جا نهفته است: او از فرط خودآگاهی نسبت به عادات و وجوه مرسوم روابط زن و مرد (یا دختر و پسر) در دنیای اطرافش و در زمانه امروز، اداها و تکرارها و کلیشه‌هایش را پس‌می‌زند و شاید، بی‌آنکه خود بداند، با به تعویق انداختن مرحله مهم شروع و شکل‌گیری رابطه، آن را از ملال و عادت شدن و عام شدن (به لحاظ شباهت به هر رابطه علی‌السویه دیگر) دور می‌کند. آملی بازی‌ها و تعقیب و گریز و چیستان‌واره‌هایی در باب هویت و نشانی خود طراحی می‌کند تا پسر، در جریان گشتن به دنبال سرچشمه یا پاسخ هرکدام از اینها، شکلی از جست‌وجوی دختر مورد نظر را تجربه کند که پیش‌تر نه دیده و نه تصورش را می‌کرده. آملی همه بازی‌های کسالت‌بار حسادت‌ها و لوس‌کردن‌ها و گیردادن‌های دیگران را آن‌قدر خوب دیده و خوب می‌شناسد که خودش را به شکل کودکانه و ماجراجویانه و شیطنت‌آمیزی از آنها می‌رهاند تا رابطه‌اش از آغاز مثل آنها نشود، بلکه با دوز قابل توجهی از دیوانه‌بازی و کنجکاوی و غیرمستقیم‌گویی و طراحی مراحل پیچ‌درپیچ و جالب و عجیب همراه باشد.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/3/52-Amelie/52-Amelie/11-Amelie.jpgانگار آملی با همه کوششی که برای جوش خوردن و سلامت ماندن و پیش رفتن یکایک روابط عاطفی یا انسانی دوروبرش نشان می‌دهد، در بخشی از همان آگاهی‌ها و تاریخچه‌نگری پست‌مدرنیستی‌اش، از این نکته دلگیر می‌شود که اغلب آدم‌ها دستیابی به پیوندی احساسی یا تدوام و حفظ چنین پیوندی را، به‌دلیل همه‌گیری روابط با غیرهم‌جنس، بیش از حد ساده و دم‌دست پنداشته‌اند. و برای همین است که خودش نمی‌خواهد آن را ساده به‌دست بیاورد. حتی الکی و خودخواسته هم که شده، در مسیر آن، پیچ و ناهمواری ایجاد می‌کند؛ برای خودش و طرف، بی‌آنکه سخنی به میان آورد، شرط و شروط و مانع و معما می‌تراشد. حتی در این مسیر دچار تردیدهایی می‌شود که در نهایت با آن صحبت‌های تمثیلی و بازخودآگاهانه‌اش با مرد شیشه‌ای، در زمینه یکی از تابلوهای نقاشی، به‌سختی بر آنها غلبه می‌کند و عزم حرکت به سمت شروع رابطه را در خود می‌بیند.

در نتیجه همین رویکرد خاص در پرداخت شخصیت عجیب و منحصربه‌فرد آملی است که بیننده فیلم نمی‌تواند تعیین و تبیین کند که بالاخره آملی آدم خوشبینی است یا بدبین؟ به آتیه آدم‌های ظاهراً اصلاح‌شده و ادب‌شده و به آرامش‌رسیده پیرامونش امیدوار است یا نه؟ تداوم رابطه‌های اطرافیانش را، كه اغلب خودش به شکلی نامرئی برقرارشان کرده، ممکن می‌داند یا نه؟ از سیری که در ابتدا با پیدا کردن گنجینه خاطرات بچگی مردی میانسال (با بازی موریس بنیشو، همان بازیگر فهیم و حدشناس نقش مجید در فیلم پنهان میشائیل هانکه) شروع شد و در فاصله‌ای کوتاه، به شروع پیوندی عاطفی در زندگی خالی و خاموش او انجامید، خشنود و خرسند است یا نه؟ آدمی مثل آملی که، مثل شمایلی از خونسردی‌های دنیای پست‌مدرن، به ورطه ذوق‌زدگی از مسیرها و معابر تازه زندگی‌اش نمی‌افتد و درعین‌حال، اشتیاق و گرما و شاخک‌های احساسی‌اش را به‌هیچ‌وجه از دست نداده و آن خونسردی به بی‌رمقی و بی‌اعتنایی‌اش نسبت به انسان‌ها و عواطف منجر نشده، می‌تواند آن‌قدر مهربان باشد که طی آن پروسه پیچیده و شیطنت‌آمیز، از مجسمه محبوب پدرش در کنار آثار دیدنی شهرهای مهم دنیا عکاسی کند و پدر را به تکان خوردن و سفر رفتن و دیدن دنیا وادارد؛ ولی آیا آن‌قدر در این مهربانی پیش می‌رود و همه‌جا و همه‌وقت، ازجمله در مسیر پیوند تازه‌برقرارشده خودش با پسر جوان، به کارش می‌گیرد؟

نمی‌شود به این سؤال جواب داد. نمی‌شود مطمئن بود که دختر استثنایی و غریبی مثل آملی تا همیشه ویژگی‌های خاص خودش و پیوند احساسی‌اش را نگه خواهد داشت یا دچار رخوت عادت خواهد شد. همین که نمی‌دانیم ولی امیدی به ادامه‌اش داریم، یعنی اینکه فیلم پرشور ژان پی‌یر ژونه توانسته کاری را که می‌خواسته به سرانجام برساند: با نشان دادن زنی در آستانه درک دنیایی تازه، ما را به درک تازه‌ای از دنیا رهنمون شود

منبع: مجله زنان

رسیدن یک دختر و پسر درونگرا در عمل، (امر) اتفاق غیرممکن یا محالی به نظر می رسد. آدم های درونگرا، معمولاً کسی را وارد دنیای ذهنی خودشان نمی کنند. یا طوری رفتار نمی کنند که وارد خودآگاه ذهن کسی بشوند. آنها برای خودشان خوشند و در رویاهای خودشان، قصر می سازند. فیلم «آملی»، یک فیلم به زبان فرانسوی به کارگردانی (Jean-Pierre Jeunet) ژان پیر ژانه و بازی Audrey Tautou آدری تاتو است.

نمی توانم مطمئن باشم بحثی که این جا می گذارم بدون دانستن انواع درون گرایی کامل باشد. پس ابتدا انواع درونگرایی را اندکی توضیح می دهم.

انواع درون گرایی

درون گراها براساس چهار ابزار مواجهه شان با دنیا تقسیم بندی می‌شود. یا حسی هستند یا احساسی یا شهودی یا متفکر.

درون گرای متفکر

درون گراهای متفکر، بیشتر تمایل به گوشه نشینی و تفکر دارند. با دیگران خوب کنار نمی آیند، در انتقال باورهایشان به دیگران ناتوانند و در مورد قضاوت، http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/3/52-Amelie/52-Amelie/1-Amelie.jpgبسیار ضعیفند. نکته مهم در مورد این درونگرایی، تآکید بر فکر به جای احساس است. یعنی خیلی دیر احساساتی می شوند و بیشتر برای تفکرشان اهمیت قائلند. از دور یک دنده، منزوی، خودخواه و بی ملاحظه به نظر می رسند. چون درونشان پر از فکر است و برای تمرکزشان اهمیت زیادی قائلند. کانت و سقراط از نوع درونگرای متفکر بوده اند.

درون گرای شهودی

خیال پردازی و کناره گیری و بی اعتنایی به مسائل عملی ویژگی های شخصیتی آنها است. دیگران را خوب درک نمی کنند. و دیگران هم آنها را موجوداتی عجیب و غریب و نامتعارف تصور می کنند. اساساً در زندگیشان با روزمرگی و برنامه ریزی مشکل دارند. اهلی نمی شوند و ساعت های دقیق را دوست ندارند.

درون گرای احساسی

از منطق بیزارند و سرکوبش می کنند. هیجان عمیقی دارند اما در ابراز خودشان را کنترل می کنند. آنها مرموز و دست نیافتنی به نظر می رسند. ساکتند، فروتن به نظر می رسند و مثل بچه ها رفتار می کنند. احساسات و افکار دیگران برایشان مهم نیست. می توانند ساعت ها به صورت دختری خیره شوند بدون این که مثل یک برونگرا هیجانی در آنها زنده شود. منزوی، سرد و با اعتماد به نفس بالا به نظر می رسند. نکته وحشیانه آنها هم، توداری دست نیافتنی آنها است.

درون گرای حسی

سکونت در جزیره رابینسون کروزوئه. با این حال خوشبین و خوش فکر هستند. برای آنها همه چیز «الخیر فی ما وقع» به حساب می آید. از لحاظ زیبایی شناسی بسیار حساسند و خودشان را در اثر هنری نشان می دهند. این که خیلی از هنرمندها می گویند: « من حرفم را با اثرم زده ام» از درونگرایی آنها است، نه چیز دیگری. موتزارت نشانه کامل یه درونگرای حسی به حساب می آید.

درباره آملی

آملی، مجموعه ای از درونگراها

آملی یک درونگرای احساسی است. او از بچگی همبازی نداشته است. به تنهایی عادت کرده است. و برای خودش قصر ساخته. پنج سال توی کافه ای به نام بار اسیاب 2، گارسونی می کند. اما یکی از همین روزها ناگهان با مردی روبرو می شود که دارد از زیر یک دستگاه عکاسی خودکار، عکس های خرد شده را در می آورد. پسر را هم یک درونگرا حس می کند. در دیدار اول، این احساس به او دست نمی دهد. دیدارهای دوباره و دوباره آنها باعث شکل گیری عشقی می شود که در حالت عادی شدنی نیست.

لوسین، شاگرد مغازه میوه فروشی

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/3/52-Amelie/52-Amelie/10-Amelie.jpgبا این که فیلم بلژیکی است، اما در پاریس اتفاق می افتد. آملی از لوسین، شاگرد میوه فروشی سر کوچه شان، خوشش می آید. چون لوسین حس عاشقانه ای با میوه های توی جعبه و چیده شده دارد. و این کار او صاحبکار برونگرایش را به شدت اذیت می کند. لوسین یک درونگرای احساسی است. صحنه هایی که آملی سعی می کند انتقام لوسین را از صاحبکارش بگیرد، جزو صحنه هایی است که با آن گریه کردم. تمام عمر دوست داشتم از برونگراهایی که درونگراها را مسخره می کنند انتقام بگیرم!

دومینیک برودوتی، صاحب جعبه اسباب بازی

یکی از سنگ های پایین دیوار خانه آملی، با برخورد در گرد عطر بیرون می آید و آملی یک جعبه اسباب بازی در محفظه پشت سنگ پیدا می کند. سعی می کند که آن را به صاحبش برگرداند. این موضوع را با پدرش در میان می گذارد. پدرش هم که یک درونگرا است از ابراز احساسات در مورد سؤال دخترش طفره می رود. با این حال وقتی از یک تمثال بابانوئل که در فیلم به آن می گویند «جن» و مربوط به کودکی اش هست صحبت می کند، غیر مستقیم به آملی می فهماند که نوستالژی همیشه زیباست. املی، جعبه اسباب بازی را با تمام محتویاتش با شیوه خاص خودش به صاحبش برمی گرداند. این کار باعث می شود که مرد 50 ساله ای که از پیدا شدن اسباب بازی اش در یک کیوسک تلفن که اتفاقی زنگ خورده و جعبه اسباب بازی اش را پس داده، به شدت خوشحال شود و به دختر و نوه اش بعد از سال ها سر بزند.

نینو، صاحب آلبوم عکس های سه در چهار به هم چسبیده و دافائل، پیرمرد نقاش

از آن جا که آملی درونگراست، نمی تواند احساسش را به طور واضح به نینو، مردی که خرده عکس ها را از زیر دستگاه بیرون می کشد، نشان بدهد. اولین بار که سعی می کند این کار را بکند، ناگهان نینو دنبال چیزی می دود و سوار موتورش می شود تا به شخص خاصی برسد. اما یکی از خورجین های موتورش می افتد و آملی را با دنیای کسی که با او احساس همذات پنداری کرده آشناتر می کند. جمع کردن خرده عکس ها و چسباندن آنها به همدیگر، اتفاقی نیست که برای یک انسان برونگرا جذاب باشد. پس تا حدودی حدس آملی درست از آب درآمده. آملی عکس ها را به پیرمرد نقاش چند طبقه پایین تر نشان می دهد. پیرمرد نقاش، به بهانه نقاشی حالت چشمان دختر تابلو اش، با آملی حرف می زند. نقاش بدون این که مستقیماً چیزی را به آملی بگوید، سعی می کند او را ترغیب کند تا دست از عشقش نکشد. نقاش آدم های درونگرا را خوب می شناسد. خودش هم یک درونگرای شهودی است که با اثرش خودش را نشان می دهد. آملی با یک نقشه عجیب، بدون این که سعی کند دستش رو بشود و راحت به دست بیاید، آلبوم را به نینو پس می دهد و از او تقاضای ملاقات می کند. او را به بار دعوت می کند اما توان روبرو شدن با نینو را ندارد. از طریق یکی از دوستانش، کاغذی را توی جیب نینو می گذارد. دوباره با او قرار می گذارد و باز هم همان اتفاق می افتد. او درونگرا است. نمی تواند احساسش را علنی کند.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/3/52-Amelie/52-Amelie/23-Amelie.jpgنینو آدرس خانه آملی را از همکارش می گیرد. تا دم خانه آملی می آید و از پشت در صدایش می کند. آملی در را باز نمی کند. از زیر در کاغذی را رد می کند که رویش نوشته: «برمی گردم». پیرمرد به آملی زنگ می زند و از او می خواهد که ویدیوی توی اتاق خوابش را ببیند. پیرمرد با ویدیوی خانگی اش که خواهرزنش به او هدیه داده نواری ضبط می کند و باز هم غیرمستقیم و به شیوه انسان های درونگرا، به آملی می گوید که دست از عشقش نکشد. جمله ای که در فیلم خیلی دوستش داشتم این بود. پیرمرد نقاش توی ویدئو می گوید: «من از بچگی استخوان بندی محکمی نداشتم. و همیشه مثل یک کریستال قابل شکستن بودم. تو برعکس من استخوان بندی درستی داری و می تونی حساب روزگار رو برسی. اما اگه از دستش بدی، قلبت مثل استخوان های من شیشه ای می شه.»

وقتی دو آدم درونگرا به هم می رسند، با سکوت به همدیگر ابراز علاقه می کنند. ابراز علاقه آملی و نینو، از آن صحنه هایی است که حسرت آن به دل همه درونگراها می ماند.

جذابیت های فیلم

زیبایی فیلم فقط برای درونگراها قابل درک است. شیوه های ابراز علاقه آملی مثل فلش کشیدن وسط پارک برای کشاندن نینو به سمت دوربین تا از درون آن آملی را از دور ببیند، قرار گذاشتن با عکس های خرد شده در زیر دستگاه عکاسی خودکار و نوشتن دستخط برای همدیگر، ابراز عشق در سکوت و کمک هایی که به دیگران می کند و حتی حاضر نیست کسی بداند که او این کارها را می کند فقط برای یک درونگرا قابل درک است.

شغل های عجیب و غریب نینو و کارهایی که می کند، مثل نقش اسکلت در تونل وحشت و سر و صدا کردن در گوش مسافران ترن، جمع کردن عکس های خرد شده توسط دستگاه عکاسی خودکار، کار کردن در یک فروشگاه فیلم های شهوت انگیز و رفتن توی لباس بابانوئل.

برای یک برونگرا که نمی تواند بدون ابراز مستقیم علاقه اش را نشان بدهد، دیدن فیلم آملی هیچ لذتی ندارد. حتی شیوه های لذت بردن در این فیلم زیبا است. آملی از دست کردن توی کیسه حبوبات، شکستن یخ روی ژله و... لذت می برد. دومینیک برودوتی از جعبه اسباب بازی اش. شاید خیلی از برون گراها حتی یادشان نمی آید در کودکی چه بازی هایی می کرده اند. لوسین با رفتار بچگانه اش زنده است. او دانشجوی هنر است. و نینو هم با کارهای عجیب و غربیش و این که در بچگی به شدت از طرف بقیه بچه ها اذیت می شده است. برونگراهای پر سر و صدایی که به ابراز علاقه مستقیم نیاز دارند نمی توانند از جزئیات این فیلم لذت ببرند. آملی فیلمی برای درونگراها است...

 

نویسنده: مصطفی مردانی

منبع: وبلاگ مصطفی مردانی

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
درصورت بروز هرگونه مشکل و یا ارائه پیشنهاد و انتقاد، ما را از طریق لینک زیر در جریان بگذارید. باتشکر
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 621
  • کل نظرات : 54
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 410
  • آی پی امروز : 85
  • آی پی دیروز : 126
  • بازدید امروز : 180
  • باردید دیروز : 233
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 1,016
  • بازدید ماه : 3,863
  • بازدید سال : 27,653
  • بازدید کلی : 1,138,358
  • کدهای اختصاصی
    جدول فروش فیلم ها
    فیلم (هفتــــــــگی) فروش
    Think Like a Man Too$29.2 M
    22 Jump Street$27.5 M
    Dragon 2 $24.7 M
    Jersey Boys$13.3 M