كلینت ایستوود در سالهای اخیر كمتر به بازیگری پرداخته است و همین رویكرد باعث ایجاد سوالاتی برای عموم منتقدان و سینمادوستان شده است و حالا خیلیها میخواهند بدانند او چه زمانی و با چه نوع فیلمی دوباره به دیدار تماشاگران سینما میآید.
آخرین فیلم او روی پرده سینماها «گران تورینو» بود كه خودش كارگردانی آن را به عهده داشت. حالا هم خبر میرسد كه وی بازی در نقش اصلی فیلم جدید دستیار قدیمی خود رابرت لورنز به نام «مشكل با منحنی» را تمام كرده و این فیلم تا قبل از پایان امسال روی پرده سینماها خواهد رفت.
در این فیلم، او یك مربی پیر و بازنشسته ورزشی است كه همراه با دختر جوان خود راهی سفری میشود كه طی آن، دختر جوان سرپرستی یك تیم بسكتبال را به عهده دارد.
ایستوود سال قبل «جی ادگار» را با بازی لئوناردو دی كاپریو روی پرده سینماها داشت.
این خیلی خوب است كه ما تقریبا هر سال یك فیلم سینمایی از شما در مقام كارگردان میبینیم. در عین حال، برای همه دوستداران سینما، شنیدن این خبر باعث خوشحالی است كه میخواهید یك بار دیگر به عنوان بازیگر جلوی دوربین ظاهر شوید. برای خودتان این نكته كه شانس و فرصت دوبارهای دارید تا به عنوان بازیگر نقشی را بازی كنید، چه معنایی میدهد؟
همین چند روز قبل بود كه ضمن صحبت با یكی از دوستانم، گفتم قصد دارم بازنشسته شوم و چند سالی به خودم استراحت بدهم. سالهاست چنین چیزی را به خودم میگویم، ولی خبری از عملی كردن آن نیست. در دهه 70، وقتی برای اولین بار پشت دوربین رفتم و كارگردانی كردم، به خودم گفتم دیگر حرفه بازیگری را رها میكنم. احساس میكردم میخواهم برای همیشه پشت دوربین فیلمبرداری بمانم و در جلوی آن به ایفای نقش نپردازم، اما هیچ وقت نتوانستم چنین كاری كنم، نمیتوانم؛ یكی از علتهای مهمش هم این است كه همیشه كسی هست كه با یك پیشنهاد خوب و وسوسهكننده از راه میرسد و براحتی وادارتان میكند قولی را كه به خودتان دادهاید، بشكنید.
و شما همیشه در مقابل این شرایط تسلیم شدهاید؟
بله، تسلیم شدن خوبی است و به هیچوجه احساس بدی هم به شما دست نمیدهد! هر چند وقت یكبار یكی از آنها با فیلمنامهای كه یك كاراكتر پیر غرغرو را در نقش اصلی دارد، از راه میرسد و میگوید: «خب، بیا از ایستوود برای این نقش استفاده كنیم.» میدانید، نقش خوب برای آدمی در سن و سال من خیلی كم است و قصه و مواد اولیه آن باید آنقدر خوب و محكم باشد كه بتواند مرا جذب خودش كند.
بعضی وقتها وقتی فیلمنامه را خواندید، متوجه میشوید خوب و محكم است، ولی به درد بازیگری مثل شما نمیخورد و بهتر است كس دیگری آن را بازی كند. شما باید به تنهایی در این باره قضاوت كنید و تصمیم درست را بگیرید. اگر حال و روز درست و حسابی داشته باشید، آن را بازی میكنید!
جی ادگار آخرین فیلم شما در مقام كارگردان، حال و هوای خاصی دارد. طبیعت غیرخطی قصهگویی فیلم برای تماشاچی آن تازگی دارد. این قصه، زمانهای مختلفی را درهم ادغام و یكی میكند. چرا فكر میكنید این نوع درهم ریختن زمانهای مختلف میتوانست كمك كند تا قصه را بهتر تعریف كنید؟ اهمیت این كار در چیست؟
به نظر خودم این شیوه قصهگویی و تعریف داستان، جالب و سرگرمكننده بود. شما در زمان حركت كرده و مدام به جلو یا عقب میروید. با این كار، رفتار كاراكتر اصلی در گذشته و حال را به نمایش میگذارید و تناقضهای مربوط به رفتار او را راحتتر كشف میكنید. این فرمول در قصه فیلم خیلی خوب عمل كرد و جواب مناسبی هم داد.
با نگاهی به كارنامه كاریتان میبینیم با گذشت زمان، علاقهمند آدمها و كاراكترهایی شدهاید كه به قدرتهای ویژهای در حوزه خود دست پیدا میكنند. آیا این مساله، ارتباطی هم به تجربههای شخصی خودتان دارد؟
خب، با گذشت زمان حس و حال و تفكر آدمها عوض و دگرگون میشود. وقتی كسی به قدرت مطلق دست پیدا میكند، به ناگزیر فساد را با خودش میآورد. سابقه فعالیت هنریام در تمام سالها، این نكته را به من آموخته است. فكر میكنم تماشاگران سینما هم مثل من دوست دارند این آدمهای قدرتمند و فسادی را كه از قدرت آنها نشأت میگیرد، در فیلمهای سینمایی ببینند. قصه جیادگار هوور هم در همین ارتباط است. قصه فیلمهایم میخواهد بگوید حتی امروز هم میتوان به واسطه در دست گرفتن كامل قدرت در هر جایی (كارخانه، شركت فیلمسازی، روزنامه، سازمانهای اجتماعی و منصبهای سیاسی) به مرحله فساد رسید.
وقتی وارد فعالیتهای سینمایی شدید، نگران نبودید مورد قبول واقع نشوید و شما را پس بزنند؟
همیشه جملهای از پدرم آویزه گوشم بود كه كمكم میكرد راهم را ادامه دهم. او عادت داشت بگوید: به او نشان بده چه كارهایی میتوانی انجام دهی و نگران آن نباش كه چه اتفاقی میافتد و چه چیزی ممكن است به دست بیاوری. همیشه به این فكر كن كه كار را درست انجام بدهی.
همیشه از دیدگاههای آزادیخواهانه دفاع كردهاید و قصه فیلمهایتان هم بر این مساله تاكید دارند.
این دیدگاه را دوست دارم و مخالف دیكتاتوری هستم. حتی وقتی بچه بودم، از این كه آدمهایی را میدیدم كه میخواستند برای دیگران تكلیف تعیینكننده و بگویند چگونه زندگی كنند، آزرده خاطر میشدم. به همین دلیل احساس میكردم این موضوع را در فیلمهایم باید كاملا روشن و مشخص كنم.
دوست دارید پشت دوربین چگونه كارگردانی كنید؟
رابطه بین بازیگر و كارگردان، ارتباطی دوطرفه است. دوست دارم فیلمهایم و بازیگرانم را به همان صورتی كارگردانی كنم كه مایل هستم كارگردانان فیلمهایم در رابطه با خود من انجام دهند. درباره كارگردانی نكتهای را باید بگویم؛ اكثر آدمها جذب جادوی پنهان این كار میشوند و میخواهند خودشان را آدم متفاوتی نشان دهند، اما من فقط دوست دارم این كار را انجام دهم و به جلو بروم. به بازیگرانم كمك میكنم تا راه درست خودشان را پیدا كنند. همیشه وقتی سر صحنه فیلمبرداری حاضر میشوم، این حس را دارم كه به خانهام برگشتهام و دارم كار مفیدی انجام میدهم. هنوز هم به پیشرفت كارم و یادگیری چیزهای تازه فكر میكنم. كار با بچهها را دوست دارم، چون به طور فطری و غریزی بازیگر هستند. آنها اگر اسباب بازی نداشته باشند، یك تكه چوب برمیدارند و وانمود میكنند كه اسباببازی است. شما هم این مساله را كاملا قبول میكنید، چون خود آنها به كاری كه انجام میدهند، اعتقاد دارند.
بازیگران فیلمهایتان را سر صحنه فیلمبرداری چگونه راهنمایی میكنید؟
واقعیتش را بخواهید هیچ راه و روشی وجود ندارد كه بتواند به بازیگرتان یاد بدهید چگونه بازی كند. اما یك راه وجود دارد كه به خودتان یاد بدهید چگونه باید یك نقش را بازی كرد! وقتی یكسری حقهها را یاد گرفتید كه میبینید به كمك شما میآید و جواب مثبت میدهد، پس از مدتی متوجه میشوید چه باید بكنید و راهتان را چگونه بروید.
این روزها فیلمهای زیادی به یك مجموعه فیلم دنبالهدارتبدیل شدهاند. نظرتان در اینباره چیست؟
سیستم استودیویی حساب ویژهای برای تولید قسمتهای جدید فیلمهای موفق یا دوبارهسازی آثار قدیمی باز كرده است. واقعا نمیدانم چه ضرورتی برای این كار وجود دارد و چرا باید مجموعههای قدیمی تلویزیونی را به صورت نسخههای جدید و دوبارهسازی شده سینمایی تولید كرد. میدانستید به من پیشنهاد دادهاند «روهاید» (1959) را دوبارهسازی كنم؟ اما من به عنوان یك فیلمساز دوست دارم فیلمهایی را كارگردانی كنم كه فیلمسازان دیگر علاقهای به ساخت آنها ندارند و شاید از كارگردانی آنها میترسند. این نكته متاسفانه بیانكننده دوره و فضایی است كه در آن زندگی میكنیم و این روزها بسیاری از فیلمسازان ترجیح میدهند سراغ كارگردانی قسمتهای دوم و سوم فیلمهای موفق بروند. ظاهرا انجام این كار خیلی راحتتر و سادهتر از ساخت یك فیلم مستقل و اصیل است. از صحبتهایم اینطور نتیجهگیری نكنید كه آدم منفیبافی هستم، اما واقعا با خودم فكر میكنم اگر روند اوضاع به همین صورتی كه هست، پیش برود، در 10 سال آینده چه اتفاقی خواهند افتاد و ما صاحب چه نوع فیلمهایی خواهیم بود؟ دوران نوجوانی من با فیلمهایی مثل «گروهبان یورك» و «سفرهای سولیوان» یك دو جین فیلمهای متنوع و جذاب دیگر سپری شد، اما حالا نگاه كنید و ببینید چه جور فیلمهایی ساخته میشود.
آیا تا به حال پیش آمده فیلمی را با سختی و مرارت كار كنید و با مشكلات زیادی در حین تولید آن روبهرو شوید؟
چنین اتفاقی برای من كمتر میافتد، به هر حال احترام موی سفیدم را نگه میدارند! من فیلمنامه «بچه میلیون دلاری» را خیلی دوست داشتم. شركت برادران وارنر اعلام كرد علاقهای به این پروژه ندارد و فیلمنامه نتوانسته آنها را درگیر و جذب خود كند. به مسوولان شركت گفتم به این فیلمنامه علاقهمندم. نظر آنها این بود كه یك فیلمنامه ورزشی درباره مشتزنی نمیتواند جذابیت زیادی برای تماشاچی امروزی داشته باشد. برعكس به آنها گفتم به نظر من این فیلمنامه درباره ورزش و مشتزنی نیست و احساسات و عواطف انسانی را در دل روابط بین دختر و پدر مورد بحث و بررسی قرار میدهد. دست آخر، آنها گفتند اگر خودم كارگردانی آن را به عهده بگیرم، حاضرند پخش داخلی آن در آمریكا را به عهده بگیرند. فیلمنامه را به چند شركت فیلمسازی دیگر بردم. آنها هم آن را رد كردند. این همان بلایی بود كه سر «رود مرموز»
------------
منبع: جام جم آنلاین