کارگردان :James Cameron
نویسنده : James Cameron
بازیگران: Sigourney Weaver, Michael Biehn ,Carrie Henn
جوایز :
برنده اسکار:
بهترین صدا گذاری، بهترین جلوه های ویژه
نامزد اسکار:
بهترین بازیگر زن نقش اصلی، بهترین طراحی صحنه، بهترین تدوین، بهترین موسیقی متن، بهترین صدابرداری
خلاصه داستان :
بیگانگان سیاره را به مستعمره خود تبدیل کرده اند و راه های ارتباطی نیز قطع شده است.گروه نجات میخواهند با قدرت آتش سیاره را نجات دهند ، ولی آیا این کافی است؟
فیلم جذاب و دیدنی "بیگانگان فضایی" (Aliens) دنبالهای ست بر فیلم "بیگانه فضایی" (Alien) محصول سال 1979 به كارگردانی رایدلی اسكات (Ridley Scott). همانطور كه احتمالا بسیاری از دوستداران هنر هفتم مطلعند فیلم "بیگانه فضایی" در دورانی ساخته شد كه فیلمها و سریالهای خوب و دلچسبی (همراه با پایانهای خوش یا به اصطلاح Happy End) روی اكران سینما و تلویزیون بود. فیلم مشهور "جنگ ستارگان" (Star Wars) و سریالهای "فضا : 1999" (Space: 1999) ، "پیشتازان فضا" (Star Trek) و "گمشده در فضا" (Lost in Space) از آن جمله میباشند. این میان سازندگان فیلم "بیگانه فضایی" به سراغ مضمونی دلهرهآور و تفكر برانگیز رفتند كه با مضامین عرف آن روزگار (سرگرم كننده و هیجانانگیز) تفاوت داشت. سروان ریپلی (با بازی سیگورنی ویور جوان) و سایر خدمه سفینه فضایی "نوسترامو" بعد از انجام یك مأموریت تجاری-فضایی به خواب مصنوعی رفته و در مجاورت سیاره ناشناختهای توسط دستگاههای خودكار سفینه بیدار میشوند. پس از دریافت سیگنالی از سوی سیاره (كه در نظر ایشان درخواست كمك تعبیر میگردد) بخشی از خدمه برای تفحص و بررسی وضعیت همراه با یك سفینه كوچك از نوسترامو جدا شده و بر این سیارهی طوفانخیز مینشینند. در این سیاره هیچچیز نیست جز صخرههای بزرگ و باد شدیدی كه یك لحظه متوقف نمیشود. در جستجوهای گروه تفحص لاشه یك ابر-سفینه مشاهده میگردد و تعدادی از گروه فضانوردان وارد لاشهی سفینه مذكور شده و با سالنی پر از تخمهای غولآسا مواجه میگردند. فضانوردان با حیرت شروع به تماشای تخمها مینمایند كه ناگهان یكی از تخمها بازشده و و موجودی شبیه به ستارهی دریایی به صورت یكی از اعضای گروه تفحص پریده و میچسبد. این موجود شفیرهای را درون بدن قربانی كاشته و خود از بین میرود. سپس طی یك صحنهی تكاندهنده (كه یكی از معروفترین صحنههای مشمئزكننده در تاریخ سینماست) این شفیره در قالب نوزاد یك بیگانه فضایی از شكم قربانی نگونبخت خارج شده و در گوشه و كنار سفینه غولآسای "نوسترامو" پنهان میشود. از این پس روند پیشبرد داستان بگونهای است كه به مرور به فاجعه بزرگ و مرگآور نهایی نزدیك و نزدیكتر میشویم. این میان تنها ریپلی جوان است كه موفق میشود سفینه نوسترامو را منهدم كرده و با یك سفینه كوچك نجات یابد. البته در پایان تماشاچی درمییابد بیگانه نیز همراه ریپلی سوار بر سفینهی نجات (بر وزن قایق نجات) از سفینهی مادر گریخته است. سكانس پایانی با توجه به امكانات جلوههای ویژه در سال 1979 تكاندهنده از كار درآمده و رضایت تماشاچی را حاصل مینماید. در ابتدای دهه 1980 میلادی و پیدایش بیماری جدید و مرگبار "ایدز" منتقدان فیلم "بیگانه فضایی" را پیشگویی بروز این بیماری دانستند و حتی در كنفرانسهایی كه در این رابطه برگزار میشد فیلم یادشده را نمایش میدادند.
شهرت فیلم "بیگانه فضایی" (ALIEN) تهیهكنندگان را بر آن داشت تا دنبالهای بر این فیلم بسازند. رایدلی اسكات كه كارگردانی فیلم اصلی را برعهده داشت حاضر به كارگردانی قسمت دوم نشد و در عوض در سال 1982 فیلم علمی-تخیلی و اینك كلاسیك "بلید رانر" (Blade Runner) را كارگردانی نمود. فیلمنامههای گوناگونی تحت عنوان دنبالهی فیلم بیگانه فضایی به دست تهیهكنندگان میرسید اما هیچكدام آن چیزی نبودند كه تماشاچیان را راضی از سالن به بیرون بفرستند. در این میان جوان آمریكایی با استعدادی كه به تازگی یكی دو فیلم را ساخته و آخرین فیلمش با شركت هنرپیشه غولپیكر سینما ، آرنولد شوارتزینگر موفقیت زیادی در ویدئو كلوپها بدست آورده بود وارد صحنه شد. فیلمنامهای كه "جیمز كامرون" (James Cameron) برای تهیهكنندگان فرستاد بسیار جذاب و با چفت و بست داستانی محكم بود ولی مسئله این بود كه آیا میتوان این فیلمنامه را به خوبی به تصویر كشید؟ جیمز كامرون یكسال پس از ساخت فیلم "ترمیناتور" (The Terminator) و یازده سال پیش از ساخت فیلم مشهور "تایتانیک" (Titanic) بعنوان كارگردان این فیلم انتخاب شد. ساخت فیلم نیز مشكلات خاص خود را داشت. در درجه اول مطابق با توافقنامهای فیلم دوم نیز همچون فیلم نخست میبایست در یكی از استودیوهای كشور انگلستان فیلمبرداری میشد. این مورد در رابطه با فیلمی با مضمون هالیوودی و بازیگرانی كه باید لهجه آمریكایی غلیظی میداشتند مشكلات بسیاری را در پی داشت. در داستان قسمت دوم ، جیمز كامرون یك هنگ از پیادهنظام ارتش آمریكا را به جنگ انبوهی از بیگانگان فضایی میفرستاد. گویی سربازان آمریكایی به جای جنگ با ویتنامیهای كمونیست در حال مبارزه با بیگانگان فضایی بودند. به همین جهت نام فیلم از "بیگانه فضایی : قسمت دوم" به "بیگانگان" (ALIENS) تغییر یافت. سن كم جیمز كامرون سبب گردیده بود تهیهكنندگان با شك و تردید نسبت به لیاقت وی در كارگردانی این فیلم برخورد نمایند و هر لحظه آماده جابهجایی این كارگردان جوان آمریكایی با یك كارگردان انگلیسی (همچون رایدلی اسكات) باشند. اما جیمز كامرون قصد كرده بود به هر بهایی كه شده خود این فیلم را به اتمام برساند. با توجه به اینكه تهیهكنندگان با انتقال دراز مدت انبوهی بازیگر آمریكایی از هالیوود به انگلستان موافقت نمیكردند لذا جیمز كامرون تنها چهار بازیگر را با خود به انگلستان آورد. "سیگورنی ویور" (Sigourney Weaver) به نقش ریپلی (كه در فیلم اول هم نقش نخست را ایفا مینمود) ، "مایكل بین" (Michael Biehn) به نقش سروان هیکس ، یكی از افسران زبدهی نیروی ضربت (وی یكسال پیش در فیلم "ترمیناتور" نقش مثبت "جان کانر" را بازی كرده بود و سه سال بعد نیز در فیلم "ژرفنا" (The Abyss) نفش منفی را بخوبی بازی كرد) ، "لنس هنریكسن" (Lance Henriksen) به نقش بیشاپ ، روبات متفكر انساننمای گروه ضربت (او نیز در فیلم "ترمیناتور" نقش یكی از افسران شجاع اداره پلیس را بازی كرد و نهایتا توسط آرنولد كشته میشد) و "بیل پکستن" (Bill Paxton) به نقش هادسن (سرباز مردد گروه ضربت) كه بعدها در فیلم "تایتانیك" نیز نقش رهبر گروه مكتشفین لاشهی كشتی تایتانیك را بازی كرد. كامرون بقیه بازیگران گروه ضربت را با بهرهگیری از دانشجویان آمریكایی دانشكدههای هنرپیشگی در كل انگلستان انتخاب نمود و پس از تماشای فیلم درمییابیم كه این افراد چه خوب از پس ایفای نقش خود برآمده بودند. از آنجائیكه فضاسازی این فیلم از اهمیت شایانی برخوردار بود جیمز كامرون سعی در كم نورتر كردن غالب صحنهها داشت و این امر برای فیلمبردار اولیه كه انگلیسیالاصل بود بسیار ثقیل مینمود (" اگر بخوای همه جا را تاریك كنی كه دیگه چیزی برای فیلمبرداری پیدا نمیشه! "). بدین ترتیب فیلمبردار با كارگردان به توافق نرسید و با قهر صحنه را ترك گفت. تهیهكنندگان جیمز كامرون را تهدید كردند كه درصورتیكه فیلمبرداری حتی یكروز متوقف گردد وی را از سمت خود خلع خواهند نمود. اما فیلمبرداری قطع نشده و جیمز كامرون از فردا صبح شخصا وظیفهی فیلمبرداری فیلم را نیز عهدهدار شد! نظام انگلیسی جاری در صحنه فیلمبرداری این فیلم برای كادر آمریكایی بسیار عجیب و غریب و غیرمنطقی به نظر میرسید. "لنس هنریكسن" تعریف میكند: " داشتیم یكی از اون صحنههای مهیج رو از كار در میآوردیم و همه تو حس بودیم كه یكهو دیدم كات داده شد و ملت دارن میرن پی كارشون. با تعجب گفتم دارین چیكار میكنین؟ پس فیلمبرداری چی شد؟ جواب دادن: موقع چای ساعت 10 صبح شده! داشتم دیوونه میشدم. یكی از این انگلیسیها زد به شونهام و گفت سخت نگیر. بهش گفتم اگه میخوای دستت سالم بمونه بزن به چاك! " موسیقی متن فیلم را "جیمز هورنر" (James Horner) ساخت. او میگوید: " موسیقی متن فیلم اول را جری گلداسمیت (Jerry Goldsmith) ساخته بود و من با توصیه جیمز سعی داشتم چیزی مابین تم گلداسمیت و مارش نظامی را حاصل كنم. تنش كاری بسیار بالا بود و من و جیمز بارها و بارها با هم درگیر شدیم. جیمز حق داشت چون تهیهكنندهها از بابت تأخیرات بوجود آمده او را تحت فشار شدیدی گذاشته بودند. اما من هم اگر فرصت بیشتری داشتم قادر بودم اثر بهتری بسازم. بهرحال نتیجه چندان بد نشد اما میتوانست بهتر از این باشد. " جیمز هورنر سالها بعد موسیقی متن فیلم "تایتانیك" را برای كامرون ساخت و جایزه اسكار بهترین موزیك متن را به خود اختصاص داد.
اگر ریدلی اسکات می خواست قسمت بعدی بیگانه را خودش بسازد ، قطعا نتیجه ی کار شبیه ساخته ی جیمز کامرون نمی شد . کامرون فضای فیلم قبلی بیگانه را آنقدر تغییر داد که قسمت دوم عملا به یک فیلم اکشن تبدیل شد . با این حال هرچند بیگانه (1979) طرفداران خودش را دارد اما خیلی ها فیلم جیمز کامرون را ترجیح می دهند.
و اما داستان فیلم چیست؟ البته من قصد ندارم از جذابیت این فیلم كم كنم و تنها بذكر كلیاتی اكتفا خواهم نمود. 57 سال بعد از ماجرای فیلم نخست ، سفینهی كوچك ریپلی در حالیكه وی در آن به خواب مصنوعی عمیقی فرو رفته توسط یك مركز تحقیقات فضایی پیدا میشود. دانشمندان با ناباوری به شنیدن داستان ریپلی پرداخته و وی را متهم به ناراحتی روحی روانی ناشی از تنهایی در فضا میكنند. او همچنین متهم است بدون علت خاصی یك سفینه تجاری گرانقیمت (نوسترامو) را نابود ساخته است. دانشمندان اضافه میكنند سیاره مورد نظر ریپلی بعلت مناسب بودن آن برای سكونت انسان تحت پروژه "بیایید زندگی بسازیم" قرار گرفته و با احداث یك واحد پیشرفتهی تولیدكننده اكسیژن ، دارای جو قابل تنفس گردیده است. همچنین تا به این لحظه حدود 157 خانوار به این سیاره منتقل شدهاند و براحتی در حال زندگی میباشند. ریپلی هشدار میدهد كه سیاره مذكور بسیار خطرناك بوده و درصورتیكه افراد ساكن در این سیاره به محدوده تخمهای بیگانگان فضایی نزدیك شوند احتمال آسیب دیدن آنها بسیار بالا خواهد بود. وی همچنین هشدار میدهد كه با توجه به انگلگونه بودن رشد این موجودات ، این احتمال نیز وجود دارد كه كلیه سكنه فعلی قربانی شده و بدن ایشان بعنوان میزبان شفیرهها استفاده شود. مسئوولین ایستگاه فضایی به هشدارهای ریپلی وقعی ننهاده تنها عنوان افسر پرواز بودن وی را پس گرفته و او را تا اطلاع ثانوی از هرگونه مسافرت فضایی نهی میكنند. چندی بعد همگان در پایگاه فضایی درمییابند مدتی است هیچگونه تماسی از ایستگاه فضایی سیارهی مرگ با پایگاه گرفته نشده و این امر عادی نیست. چند نفری به سراغ ریپلی می آیند تا در صورت تمایل در سفر تجسسی گروهی افسران و سربازان زبده به این سیاره آنها را تحت عنوان مشاور گروه همراهی نماید. ریپلی كه وحشتزده است در ابتدا حاضر به شركت در این مأموریت نمیشود اما نهایتا با این گروه به سمت سیاره مرگ عازم میگردد. گروه ضربت را دستهای از بهترین سربازان و افسران زن و مرد همراهی مینمایند كه تجربهی شركت در مأموریتهای خطیر فضایی را دارند. تجهیزات و تسلیحات ایشان كاملا مدرن و پیشرفته بوده و احتمال بروز هرگونه حادثهای كه منجر به شكست این تیم بشود بسیار نامحتمل به نظر میرسد. این میان ریپلی تنها كسی است كه از این بابت خاطرجمع نیست... و حق نیز با ریپلی است. این تراژدی كه با لحظات احساسی نابی همراه میباشد تماشاچیان را تا پایان فیلم میخكوب كرده و خاطرهی تماشای آن را تا مدتها در ذهن حك مینماید. این بار دیگر از صحنههای مشمئزكننده و آزاردهنده ترسناك فیلم قبلی كمتر نشانی دیده شده و درعوض هیجان و دلهره جایگزین گردیده است. جو حاكم در فیلم بیشتر مردانه است اما بارقههایی از احساسات لطیف زنانه نیز در آن دیده میشود. زنان گروه ضربت اغلب زمخت و بیروح مینمایند اما به مرور در مییابیم كه مثلا هر كدام با یكی از مردان زمخت گروه دوستی دارند.
یكی از صحنههایی كه به آن علاقمندم مربوط میشود به اواخر فیلم كه طی آن "سرجوخه واسکوئز" (Pvt. Vasquez) كه زنی با عضلات در هم پیچیده و استفادهكننده از آتشبارهای سنگین است با فرمانده جوان و كمتجربهی گروه ، "سروان گورمن" (Lt. Gorman) از باقیمانده گروه ضربت جا میمانند. از ابتدای فیلم شاهدیم كه واسکوئز زنی با موهای کوتاه ، سردمزاج و بیاحساس است و در میان گفتار خود از واژههای ركیك مردانه استفاده میكند. او كه یا در حال انجام ورزشهای سنگین بوده و یا قطار فشنگ را بدور خود میپیچد تا با اسلحهی غولپیكر خود در مغز بیگانگان فضایی خالی کند هیچگونه نشانی از زنانگی نمایش نمیدهد. اعضای مرد گروه تقریبا او را نیز یك مرد میپندارند و تنها جرقهای كه از احساسات در وی میبینیم بهنگام از دست دادن دوستش در اولین مرحله از عملیات نجات است. واسكوئز بیبرنامگی و از دست دادن احاطهی گورمن بر فضای نبرد را سبب كشته شدن سربازان دانسته و با زبانی نیشدار به سرزنش او میپردازد. این میان گورمن نیز با سكوت كردن و در خود فرو رفتن زخم زبانهای این سرباز خشن را تحمل میكند. البته تماشاچی بیطرف دریافته كه گورمن در بسیاری از صحنهها بدشانسی آورده و ذاتا مردی بیقابلیت نیست. در این سكانس ریپلی ، نیوت (دختر بچه خردسالی كه تنها بازماندهی ساكنین سیاره مرگ است) ، سروان هیكس ، سروان گورمن و واسكوئز به ترتیب در حال فرار از راهروهای پیچ در پیچ ایستگاه فضایی میباشند و انبوهی از بیگانگان فضایی در پی ایشان روان هستند. واسكوئز با دلیری سعی در عقب نشاندن بیگانگان دارد تا اینكه تیرهای اسلحه تمام شده و با اسلحه كمری شروع به شلیك میكند. بیگانگان كه به جای خون در بدنشان اسید جریان دارد پس از كشته شدن محیط اطراف را آلوده به اسید مینمایند و واسكوئز نیز از ناحیه پا دچار زخم اسیدی میشود. او نالان بر زمین میافتد و گورمن با رویت این صحنه ایستاده و برمیگردد تا برای نجات جان او به بیگانگانی كه نزدیك و نزدیكتر میشوند شلیك نماید. تیرهای گورمن نیز تمام میشوند و واسكوئز با زبان تلخی معمول خود رو به او میگوید: " آه... گورمن لعنتی ، همیشه مایه دردسر من میشی. حالا دیگه واینستا و بزن به چاك! " گورمن بدون كلام خاصی زیر بغل واسكوئز را گرفته و سعی در بلند كردن و همراه بردن او دارد. اما این همه تلاشی بیحاصل است. بیگانگان به ایندو بسیار نزدیك شدهاند. گورمن فرصت فرار دارد و واسكوئز زمینگیر شده. گورمن نگاهی به واسكوئز اخمو میاندازد و از میان مشتش ابر-نارنجكی را بیرون میكشد. ضامن را آزاد میكند و نارنجك بدست نگاهی در سكوت به واسكوئز میاندازد. واسكوئز با دیدن شجاعت گورمن برای اولین بار چهره مهربان یك زن را مییابد و با هر دو دستش دست نارنجك بدست او را در بر میگیرد. گویی ایندو همدیگر را در آغوش كشیدهاند. نارنجك منفجر میشود و انبوهی از بیگانگان از بین میروند تا فرصت بیشتری برای ریپلی ، نیوت و سروان هیكس باقی باشد تا خود را به سفینه نجات و بیشاپ برسانند...
در این فیلم به وفور از جلوههای ویژه استودیویی و کاراکترهای مکانیکی و غیر رایانهای استفاده شد. سیگورنی ویور در نقش آفرینی سنگ تمام گذاشت (هرچند یک سر و گردن از بازیاش در مرگ و دوشیزه پولانسکی پایینتر بود) و یک اکشن تخیلی زیبا بر پرده نقش بست. موجوداتی که به جای خون اسید دارند و در بدن انسان تکثیر میشوند و بعد با پاره کردن شکم آدمی متولد میشوند. از این سری دو فیلم دیگر ساخته شد که اتفاقا سومی را دیوید فینچر کارگردانی کرد. سیگورنی ویور در این قسمت موهایش را کاملا تراشیده بود. بیگانگان بیشک از برترین آثار تخیلی هالیوود است.
منبع: یادداشتهای یك ذهن شلوغ
کامرون در سال 1986 سومین اثر خود را با عنوان "بیگانه ها" با بازی "سیگورنی ویور"،"کاری هن"و "مایکل بین" ساخت. بیگانه ها دنباله اثریست که قسمت اول آنرا "ریدلی اسکات" ساخته بود و داستانش درباره نبرد زمینیها با موجودات دهشتناک فضائیست و کاملا دارای فضاهایست که کامرون آنها را دوست دارد. او در فیلم بیگانهها، ریپلی (سیگورنی ویور) را در موقعیتی وحشتناكتر از بیگانه (ریدلی اسکات) قرار داد و تعداد انبوهی از بیگانگان فضایی را در طول داستان در جبهه مقابلش گذاشت.
بیگانهها بیش از آنکه دنبالهای بر فیلم بیگانه (ریدلی اسکات، 1979) باشد یا اثری صرفاً محدود در قالب ژانر به شمار آید، بازتاب مضامین مورد علاقه و سبک خاص کار خود کامرون است. در اینجا مثل رمبو: اولین خون قسمت 2 (جرج پان کاسماتوس، 1985) یا نابودگرها، شاهد شور و شوقی آئینی نسبت به سلاح هستیم. این ستایش تعمیم پیدا میکند و استفاده کنندگان از سلاح را نیز دربرمیگیرد. در حالی که در بیگانه شخصیتها مأیوسانه و بدون مقاومت یکی پس از دیگری از پا در میآیند، در بیگانهها تفنگداران پیش از آنکه هلاک شوند، قهرمانانه مبارزه میکنند. کامرون که به هنگام کارگردانی این فیلم، تازه از نگارش فیلمنامه رمبو... فارغ شده بود، با ارجاعهای متعدد به شکست آمریکا در ویتنام در گفتوگوی شخصیتهای فیلم، به «بیگانهها» بهعنوان شمار بیپایانی از عناصر شیطانی همان نقشی را میدهد که ویتنامیها در رمبو داشتند. بیگانهها در قیاس با بیگانه از دیدگاه سیاسی متفاوتی نیز بهرهمند است. برخلاف آن فیلم که تباهی در وجود «شرکت» تجلی مییافت، در اینجا فساد در وجود «برک»، مدیر فاسدی مجسم میشود که قوانین را به نفع خود زیرپا میگذارد. او درست همتای مقام شریر آمریکائی فیلم رمبو است: فرد فاسدی که جایگزین سیستم فاسد میشود. همچنین با قیاس نحوه پرداخت شخصیت روباتها، «اش و بیشاپ» در دو فیلم، میبینیم که دیدگاه بدبینانه فیلم نخست در مورد تکنولوژی تا حد زیادی تلطیف و بیشتر معطوف به نحوه استفاده از آن شده است. با بیگانه 3 (دیوید فینچر، 1992) و رستاخیز بیگانه (ژان پییر ژونه، 1997) دنبال شد.
بیگانه یکی از ترسناکترین فیلمهای ژانر علمی تخیلی تاریخ سینما است که برخلاف فیلمهای این ژانر که معمولا سرگرمکننده صرف هستند، تفکر برانگیز و جدی و فلسفی است. یکی از امتیازهای بارز فیلمهای «بیگانه» طراحی صحنههای بینظیر آن است. متخصصان طراحی صحنه دنیایی سراسر ترس و وحشت را خلق کردهاند. تصویرسازی محلهایی ناشناخته و بیگانه در آن سوی کهکشانها. تصاویر آن قدر زنده هستند که بیننده بدون نیاز به سیستمهای جدید و پیشرفته نمایش سهبعدی و...، خود را در آن فضا میبیند، گویی خود جزیی از آن مکان بیانتها است.
«بیگانه» هشداری برای آینده انسانها است. حمله موجودات بیگانه شاید بتواند حمله و گسترش ناگهانی ایدز باشد. بیماری لاعلاجی که به تازگی در آن سالها کشف شده بود. بیماری که حاصل از بیبند و باری اخلاقی انسانها است. اما از نگاهی دیگر شاید ترس از غلبه نیرویی برتر نیز باشد. دومین بیگانه در سال 1986 اکران شد. استفاده از تکنیک غافلگیری شاخصه مهم سری فیلمهای «بیگانه» است. فرمولی که در بسیاری از فیلمهای علمی و تخیلی هالیوودی اجرا میشود. به گونهای که احتمال هرگونه اتفاق و حادثه غیرمنتظرهای وجود دارد. در فیلم اول بیگانه، نخستین قربانی کین (جان هارت) است که به طرز فجیعی کشته میشود. سپس مرگها یکییکی از راه میرسند و در پایان الن ریپلی (سیگورنی ویور) به سلامت از آن همه بیگانه به همراه گربهاش نجات پیدا میکند. در پایان فیلم ریپلی با گربهاش به خواب فرو میروند کاری که در اول فیلم هم شاهد هستیم. خواب اول فیلم در آرامش و راحتی بود، اما خواب پایانی با هراس و نگرانی از آینده اتفاق میافتد. دلیل جذابیت و ماندگاری فیلمهای بیگانه به دلیل همین نگاه متفکرانه و عمیقی است که در روح آن جاری است.
منبع: مجله سینما رسانه
بیگانه ساختهء ریدلی اسکات،همتای آثار هاورد هاکس و آلفرد هیچکاک که از سوی موج نوی منتقدان،بهعنوان آثاری مبین مضامین شخصی از طریق ژانرهای پرطرفدار تحسین شدهاند،پیام موردنظر فیلمساز را با قدرت و اقتدار هرچه تمامتر،از طریق تصاویر و ساختار درونی خود،با تماشاگر در میان میگذارد.اسکات همپای تولید یک اثر پرهیجان و تکاندهنده،بیانیهای سیاسی نیز مطرح میکند.بیگانه(1979)او انتقادی تند و مستدل علیه سلطهء شرکتها و نهادهای مقتدر و دادن نقشی ضعیف و تسلیمپذیر به زنان است.
بیهوده نیست که برخی از هواداران این فیلم از آینده ساخت قسمت دومی از آن بیمناک بودند،و بهویژه وقتی مطلع شدند که قرار است چنین فیلمی را جیمز کامرون،همهکارهء ترمیناتور بسازد،نگرانی ایشان فزونی گرفت. اما باتوجه به اینکه در بیگانهها پسزمینه فمینیستی فیلم نمود بیشتری نسبت به فیلم اول پیدا میکند،باید سابقهء فیلمنامهنویسی کامرون را تا حد زیادی به دست فراموشی سپرد.ابتدا نگاهی به دو فیلم میتوان کار ما را در ارزیابی فیلم دوم آسانتر کند.
هردو بیگانه با یک خواب شروع و با خوابی دیگر پایان میپذیرند،گویی شاهد رویایی در فاصله این دو صحنه هستیم.و البته بیگانهها ملغمهای است از کابوسهایی که رهایی از دست آنها بهسادگی امکانپذیر نیست، این کابوسها چونان مهاجمانی از عرصه ضمیر ناخودآگاه جلوهگر میشوند.
در فیلم اول،تمام اشکال متنوع هیولا-که چیزی شبیه هشتپا-خرچنگ،با دندانهای تیز و مهلک بود-به نحو بارزی از مردانگی آن هیولا حکایت میکرد.در فیلم دوم چنین پسزمینهای ذهنی وجود دارد و وقتی مسئله بررسی برای یافتن سرچشمهء تخمهای به جا مانده از موجود بیگانه مطرح میشود،یکی از شخصیتهای فیلم میگوید.«منشاء آن باید چیزی باشد که تاکنون قادر به مشاهدهء آن نبودهایم.»در بیگانه موجود موردنظر باید مذکر باشد،چون مضمون تلویحی فیلم به مسئله تجاوز جنسی عنایت دارد.
این استفاده بهسادگی تعمیمپذیر است و حتی سفینهء فضایی مورد تهاجم از سوی موجود بیگانه را نیز در برمیگیرد.این سفینه که شکلی خاص دارد،با تخمهای به جا مانده از هیولا، آبستن شده است و محل استقرار فضانوردان، که تونلهای متعدد و پیچدرپیچ است به اندامهای درونی زنان شباهت دارد.کل مجموعه را کامپیوتری موسوم به«مادر»کنترل میکند.حال آنکه اولین چیزیکه در بیگانهها جلب توجه میکند،شکل خاص سفینهء فضایی حامل قهرمانان فیلم است،که با تمام آن تجهیزات تسلیحاتی خود،به اندامی از بدن مردان شباهت دارد.
اما تفاوت مهمتر دو فیلم،در جنس دشمن ریشه دارد.البته در فیلم کوشش شده تا از شخصیتهای مرد فیلم،تصویری قهرمانانه عرضه گردد،اما اصلیترین عامل هراس در فیلم کامرون،«ملکه هیولا»است.او با آن هیکل عظیم،متورم و پهن خود،طنز غریبی از «مادر بودگی»را ارائه میدهد.وانگهی،هدف اصلی موجود(برخلاف فیلم اول)بهرهبرداری تغذیهای یا احتمال کسب لذتی جنسی نیست، بلکه میخواهد از پیکر انسان بهعنوان ماوایی برای رشد بچههای خود استفاده کند.در واقع عامل اصلی ایجاد هراس در این فیلم،مادر بودن است.
اما درعینحال،بیگانهها به مادر بودن حرمت و تقدس خاصی میبخشند.ریپلی، قهرمان هردو فیلم،اساس زنی بسیار مستقل و حرفهای است.فیلمساز به جای آنکه چهره مرسوم و رایج فمینیستی به او بدهد،شخصیتی منطقی،پرخاشجو و حتی بیرحم به او میبخشد.برای مثال،او میخواهد فردی را که بدنش آلوده شده است از بین ببرد،تا جان بقیه اعضای گروه در خطر نیفتد،این درست که او جان خود را برای نجات گربهای به خطر میاندازد،اما این استدلال هم قابل طرح است که او این گربه را موجودی تنها میبیند،و در غریزه صیانت نفس او شریک میشود و در واقع همین عامل است که او را حفظ میکند و عملا او تنها کسی است که نجات مییابد.
اما برعکس در فیلم دوم،او یک رابطه عمیق مادرانه با دختربچه یتیمی به نام«نیوت» برقرار میسازد.او جان همه را به خطر میاندازد و تا مانع از آن شود که تخم هیولا در پیکر او لانه کند،هرچند در فیلم میبینیم در برخورد با انسانهای دیگری که این بلا بر سر ایشان آمده است،همه را از بین میبرند، ظاهرا«غریزهء مادرانه»ریپلی باید بر تمام ملاحظات جانبی فایق آید.
اما خود ریپلی هم نسبت به مادر شدگی احساسات نفی نشان میدهد.او همواره از کابوسهایی در مورد هیولایی که میخواهد از درون قفسهء سینهاش بیرون بجهد در عذاب است و ترجیح میدهد بمیرد،اما عامل پرورشدهندهء تخم این هیولا نباشد.به لحاظ مضمونی این را میتوان مترادف ترس از حاملگی دانست.لحظهای که او نیوت را از شر«ملکه»نجات میدهد،از نظر احساسی یکی از نقاط اوج فیلم به حساب میآید. تماشاگران نسبت به ندای«از او دور شو، ماده سگ!»احساسات زیادی نشان میدهند.
همین نکته،شالودهء معمای بیگانههاست. چگونگی فیلمی میتواند هم حامی مادر بودن باشد و هم متضمن ترسها و نگرانیهای آن؛ برای تفسیر فیلمی که تا این اندازه در تخیلات فرویدی ریشهدار،باید به تئوریهای روانکاوی مراجعه کرد.وقتی زنان بیشترین توجه به کودک را نشان میدهند،در واقع«مادر»به«دیگر» اصلی بچه بدل میشود،به عبات دیگر مادر الوین فردی است که بچه درمییابد خود او نیست-«بیگانه»است.در این صورت کودک در عین ناتوانی خود،این رابطه را به یک رخداد ناگوار تعیین میکند،و این امر سبب میشود، تا رابطهء بین مادر و کودک دوپهلو و مبهم باشد.
کامرون آگاهانه این جنبهء تهدیدکننده مادری را جدا میکند،و فقط جنبهء گرم و مهربانانهء آن را نگه میدارد.اما درست همین جنبهء مثبت مادر بودن،مراقبت مستمر و همهجانبه و حمایت دائمی از طفل است که سبب میشود تا مادر به چهرهای قدرتمند،و گاه رعباور بدل شود.فیلم تصویر مشاهبی از ریپلی و ملکه ارائه میدهد.ریپلی با نیاز ملکه برای حفاظت از فرزندان خود همذاتپنداری میکند،اما بلافاصله تصمیم میگیرد با سلاح مرگبار خود به ملکه و تخمهای به جا مانده،از او حملهور شود.باید بیگانه را نابود کرد،بهویژه وقتی که درمییابیم چقدر به ما نزدیک است.
مادر تنها یکی از«بیگانهها»ی مورد اشاره در عنوان فیلم است.برای یافتن موارد دیگر باید به فضای سیاسی خاصی که دو فیلم منبعث از آنها بوده است،نگاه کنیم،در فیلم اسکات، یک شخصیت بیرونی نادیدنی موسوم به «شرکت»معرف هویتی یکپارچه است که بخشهای خصوصی و دولتی را زیر بالوپر دارد.شکل حکومت،خودکامهگرای اشتراکی است؛فقط از طریق خریدن سهام میتوان عنوان«شهروند»را بهدست آورد. کمپانی که از طریق عامل خود-کامپیوتری به نام«مادر»-و یک انسان ماشینی به نام«اش» اقدام میکند،موجود بیگانه را به داخل سفینه میآورد و هرگونه کوشش برای انهدام آن را عقیم میگذارد.هدف بازگرداندن سالم بیگانه است،چون بخش تسلیحاتسازی«شرکت» نیازمند ارگانیسمهای غریب و بیگانه است تا بازی تازهای پیدا کند.اش حتی میکوشد با فرو کردن مجلهای لوله شده در حلق ریپلی،او را بکشد.در بیگانه استثمار افراد توسط شرکت با تجاوز نمادگرایانه متجلی میشود.
در ابتدای فیلم دوم چنین گفته میشود که از ماجرای اول 57 سال گذشته است،و در طی این مدت اتفاقاتی رخ داده و سبب شده است تا اوضاع شبیه به امروز شود.ایالات متحد آمریکا هنوز وجود دارد،و در واقع به رهبر بلامنازع جهان بدل شده است و نیرویی مرسوم به «تفنگداران استعماری ایالات متحد آمریکا»این اقتدار را حفظ میکنند.«شرکت»هم چیزی در حد یک شرکت،البته با امکانات،و اقتداری زیاد است.
در حالی که ریدلی اسکلت مسلئه فساد «شرکت»را بهعنوان انتقادی از سرمایهداری مطرح میکند،در بیگانههای کامرون،فساد در وجود شخصی به نام کارتر برک مجسم میشود که از مدیران«شرکت»است و قوانین را برای بهرهگیری به نفع خود،زیر پا میگذارد.برک در به کشتن دادن گروهی از تفنگداران،مستقلانه عمل میکند و حتی در ورود مخفیانه موجودات از طریق یک حکم دولتی این مشی را مدنظر قرار میدهد.او درست همتای فرمانده شریر آمریکایی در فیلم رمبو است،فرد بد و فاسدی که در واقع جای سیستم فاسد در بیگانه را اشغال میکند.
چنین به نظر میآید که خواب طولانی ریپلی هشیاری و آگاهی سیاسی او را زایل کرده است.وقتی از خواب بیدار میشود در فکر انهدام«شرکت»نیست،بلکه در وهلهء اول میخواهد آدمهای ماشینی فاسد را از بین ببرد. دیدگاه او نژادگرایانه جلوه میکند.اما «بیشاپ»انسان ماشینی خونگرم و صمیمی به او اطمینان میدهد که سیستم داخلی«اش»خراب شدهبود؛این توضیح ابلهانه هنگامی محقق میشود که بیشاپ چون قهرمانها عمل میکند و اقدامات او در نهایت به نفع بشریت-نه فقط «شرکت»تمام میشود.در بیگانه،تکنولوژی در خدمت کسانی است که بر آن مسلط هستند. در بیگانهها تکنولوژی بیخطر جلوه میکند، خواه انسان ماشینی باشد و خواه مسلسل نارنجکانداز.
در بیگانههای نیز همتای رمبود یا ترمیناتور آن شور و شوق آیینی نسبت به اسلحه را شاهد هستیم.مشابهترین صحنه فیلم به یک صحنه عشقبازی،آنجایی است که ریپلی از سرباز جذاب یاد میگیرد که چگونه سلاح مرگبار خود را به کار گیرد.ستایش کامرون تعمیم مییابد و تمام کسانی را که از اسلحه سود میبرند در برمیگیرد.او حتی همدردی عمیقی نسبت به سربازان،و دست کم نسبت به کسانی که به قواعد اخلاقی نظامی وفادار میمانند،نشان میدهد.در حالی که در بیگانه میدیدیم که افرادی که میخواستند سلاحهای خود را علیه هیولا به کار گیرند،یکی پس از دیگری از پا درمیآمدند،در بیگانهها شاهد آن هستیم که تفنگداران پیش از آنکه هلاک شوند،قهرمانانه مبارزه میکنند و به مرگی قهرمانانه میمیرند.
«نیوت»در یک صحنه احساسی،خطاب به ریپلی میگوید،«مادرم همیشه میگفت که هیولا وجود خارجی ندارد،آنها واقعی نیستند،اما اینطور نیست.»چه جملهء احساساتی ترحمانگیزی،فقط باید دید که به زعم کامرون هیولاهای واقعی کیستند،همان هیولاهایی که باید با«بمب اتمی»نابودشان کرد و تمام اعضای باهوش گروه اعزامی نیز معتقدند که چاره نهایی مشکل هیولای بیگانه، بمباران اتمی آنهاست.
در اینجاست که از طریق قیاس با رمبو میتوان به مقایسهای میان ساختار دو فیلم دست زد. روشن است که بیگانهها در همان نقشی ظاهر میشوند،که ویتنامیها در رمبو داشتند.آنان در واقع منابع بیپایانی از عناصر شیطانی هستند که بهراحتی میتوان قتلعامشان کرد. حتی شاهد صحنهای که در آن فرماندهای سربازان تحت امر خود را بدون سلاحهایی که موردنیاز ایشان است به کارزار نبرد میفرستد.
بیگانه اصلی چون نظام سرمایهداری بود، میخواست بر همه مسلط باشد.بیگانههای بعدی نقش جمعیت کمونیست را بازی میکنند،که در پی رفاه جمعیاند و حاضرند برای آنکه جلوههای ویژهء دیدنی و خارقالعادهای خلق شوند،جان فدا کنند.
در چارچوب«آمریکا علیه آنان»،و آمریکا در مقام سلطهگری نظامی آمریکا و تلویحا به معنای نظام سرمایهداری است.«آنان»،نیز معرف هر آن چیزی است که غیرآمریکایی، ناآشنا و بیگانه است.یکی از تفنگداران به صراحت به این نکته اشاره میکند و در صحنهای از«بیگانههای غیرقانونی پا گذاشته به قلمروی تحت سلطه تفنگداران»نام میبرد. بیگانهها در مقام نمادهای تبلیغاتی،نقش خود را به مراتب بهتر از آسیائیهای فیلم رمبو بازی میکنند،چون عنوان«بیگانهها»میتواند در صورت لزوم به هر کشور و خطمشی سیاسی خارجی اطلاق شود.
البته بهخاطر شخصیتهای قوی و استوار زنانهای که فیلم به نمایش میگذارد،میتوان این خطاها را بر فیلم بخشید.در فیلم شاهد شخصیتهای قدرتمندی در زنان هستیم،ولی البته آنان در پی آن نیستند تا حاکمیت مردانه را به مبارزه بطلبند.ریپلی رفتار قهرمانانهای-البته در حفظ«فرزند»خود-به نمایش میگذارد. واسکز زن قوی هیکلی در جمع تفنگداران است که در همهجا در صف اول قرار میگیرد و قیافه و هیکلی مردانه دارد.به اتقاد من ارائه تصویری از زنان مجهز و مسلط به سلاحهای مرگبار،کار مثبتی است که کامرون به آن مبادرت کرده است-چون به این ترتیب از این اسطورهء مردسالارانه عدول میکند که فقط مردها میتوانند به جنگ بروند و جنگیدن امری مردانه است.و این اسطوره در سراسر فیلم بیگانهها خودنمایی میکند.
منتقد: جیم نوریکاس
منبع: مجله نقد سینما » پاییز 1373 - شماره 3
سایت نورمگز