loading...
دانلود و نقد فیلم | اخبار سینمای جهان
admin بازدید : 1084 شنبه 20 خرداد 1391 نظرات (0)

 

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/2-The-Godfather/6-The-Godfather.jpg

کارگردان :Francis Ford Coppola

نویسنده : Mario Puzo, Francis Ford Coppola

بازیگران: Marlon Brando, Al Pacino ,James Caan

جوایز :

برنده اسکار: بهترین بازیگر مرد نقش اصلی برای مارلون براندو، بهترین فیلم، فیمنامه اقتباسی،

نامزد اسکار: بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای آل پاچینو، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای رابرت دووال، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای جیمز کان، هترین کارگردانی برای فرانسیس فورد کاپولا، بهترین طراحی صحنه برای آنا هیل جانستون، بهترین تدوین برای ویلیام رینولدز و پیتر زینر، هترین موسیقی متن برای نینو روتا، بهترین موسیقی متن برای نینو روتا، هترین صدابرداری

خلاصه داستان :

فیلم، در اواخر دهه 40 و در "نیویورك" جریان دارد و "دون كورلئونه"  رئیس یك خانواده مافیایی است.  "مایكل"، كه مدت‌ها پیش، از قبول شغل خانوادگی سر باز زده است، به همراه دوست دختر غیر ایتالیایی‌اش،  كه برای اولین بار سر از شغل خانوادگی "مایكل" درمی‌آورد، در مراسم ازدواج خواهرش، حاضر می‌شود. چند ماه بعد ، "دون"، هدف گلوله مرد مسلحی قرار می‌گیرد كه در استخدام قاچاقچی مواد رقیبی است كه پیش از این، درخواست كمكش از "دون" با توجه به روابط سیاسی‌ای كه داشت رد شده بود، و به زحمت از مرگ نجات می‌یابد. "مایكل"، بعد از نجات پدرش از دومین اقدام به ترور، برادر بزرگ و تندخوی خانواده، "سانی"  و مشاوران خانواده، "تام هگن" و "سال تسیو" را متقاعد می‌كند كه بهتر است او كسی باشد كه از مسئولین این حوادث عیناً انتقام بگیرد...

DOWNLOAD FILM

 

ماریو پوزو و منظومه سه گانه پدرخوانده

ماریو پوزو متولد 15 اکتبر 1920 در شهر نیویورک و محله مشهور آشپزخانه دوزخ به دنیا آمد. خانواده پوزو مانند هزاران خانواده ایتالیایی دیگر از ناپل به ایالات متحده مهاجرت کرده بودند و دورانی کودکی ماریو در همان محلی گذشت که بعدها در پدرخوانده به ترسیمش پرداخت, آشپزخانه دوزخ (Hell’s Kitchen) .
ماریو در دورانی بزرگ شد که توانست شاهد روزمره تمام اتفاقاتی باشد که در عصر ممنوعیت معاملات مشروبات الکلی در برانکس, بروکلین, هارلم و هلز کیچن رخ داد. بنابراین آشنایی او با رهبران آن روزگار مافیای نیویورک امری طبیعی محسوب میشد. رهبرانی که در آن دوران در طلایی ترین دوران تبهکاری آمریکا روزگار میگذراندند.
روزگار ماریو به گونه ای میگذشت که او را در سالهای بعد از حضورش در ارتش مشغول امور نویسندگی و ویراستاری دیدیم، دورانی که او برای نشریه مارتین گودمن کار میکرد. آن زمان اوج فعالیتهای سناتورهایی نظیر کی فور و جوزف مک کارتی بود، در گرماگرم تشکیل کمیسیونهای ویژه فعالیتهای ضد آمریکایی که به طور عمومی به افشای سران مافیا میپرداخت.
برای ماریو پوزو تمام این اتفاقات دارای جذابیتهای خاصی بود. زیرا او با خیلی از این شخصیتها از دوران نوجوانی اش آشنا بود.
در همین اثنا بود که کمیته فعالیتهای ضد آمریکایی به احضار رهبران ارشد مافیا به کمیته ویژه تحقیقات سنا دست زد.
محاکمه رهبران مافیایی در سالهای 1957 تا 1959 آنچنان بازتاب وسیعی داشت که مبدل به یک موضوع جذاب برای مردمی شد که حتی از وجود چنین سازمانی مطلع نبودند. با این که پس از تشکیل کمیته های شنوایی و تحقیقاتی سنا, ترکیب یک به یک سازمانهای مافیایی مشخص شده بود, اما اقدام پوزو در نگارش داستان پدرخوانده یک تفاوت اساسی داشت.

داستان پدرخوانده در میان سرگذشتهایی که به طور روزمره از رهبران مشهور مافیا منتشر میشد, دارای جاذبه و حسی بود که به سرعت توانست جایگاه ویژه و منحصر به فردی برای خود در ادبیات آنروز ایالات متحده بدست بیاورد.

مرحوم علیرضا وزل شمیرانی در مقدمه ای بر کتاب پدرخوانده میگوید : داستان پدرخوانده ماریو پوزو, برای حضور در فهرست پر فروشترین آثار تاریخ نشر کتاب, در میان صدها کتاب واقعی و افسانه ای درباره زندگی و سرنوشت بزرگان نام آشنای مافیا, از جوهری برخوردار بود که میتواند مشخص کننده فاصله بس ناچیز میان هنر و صنعت باشد.

کتاب پدرخوانده به مدت 67 هفته در راس پرفروشترین کتابهای روز آمریکا قرار داشت و باعث شد که هنوز هم این کتاب دارای رتبه خوبی در این رده بندی باشد.
داستان سه گانه پدرخوانده دارای سه نوع پرداخت جدا از یکدیگر و در عین حال از حیث محتوی به هم پیوسته است. داستان در پدر خوانده یک دارای آمیختگی کمتری با واقعیتهای سالهای 1945 تا 1959 (پایان بخش اول) است. به همین دلیل است که بخش اول پدرخوانده را میتوان اساطیری ترین بخش از این تاریخچه غیر قابل تائید مافیا دانست.
ماجراها در این بخش حول و محور شخصیت دن ویتو شکل میگیرد که میتوان او را ترکیبی از چند شخصیت برجسته دوران نبرد بزرگ کاستلاماره (جنگ بزرگ گنگها در 1929 تا 1931) در نیویورک, قانون ممنوعیت معاملات مشروبات الکلی (ولستید) در آمریکا, شکل گیری دولت فاشیستی موسیلینی در ایتالیا و آغاز جنگ جهانی دوم دانست.
اما داستان در بخش اول کمتر به سراغ مقایسه قهرمانان داستان با شخصیتهای واقعی میرود. در فیلم بنا به محدودیتهایی که عناصر مافیای واقعی برای سازندگان ایجاد کردند کلماتی مانند مافیا, کوزانوسترا, جهان مادون از متنها حذف گردید, در حالی که در کتاب به دفعات به این اسامی بر میخوریم. به همین نسبت اسم بردن از شخصیتهای واقعی نیز ممنوع است.
داستان در بخش اول به دلیل همین عدم تطبیق با حوادث واقعی کاملا بر اساس اسطوره پردازی ماریو پوزو از شخصیتهای مورد علاقه اش "دن ویتو کورلئونه" و جانشینش "دن مایکل کورلئونه" پیش میرود و در نهایت نیز با مرگ دن ویتو دوران اسطوره ای را به پایان میبرد.
جذابیت دن ویتو کورلئونه با بازی مارلون براندو آنقدر استثنایی است که میتوان گفت که داستان تا حد زیادی وامدار حضور این بازیگر یگانه سینما در قالب این نقش است.
ماجرا در پدرخوانده 2 کاملا متفاوت است. داستان این بخش منطبق ترین داستان با اتفاقات واقعی آن دوران مافیاست که با اوج اتفاقات در انقلاب کوبا به رهبری فیدل کاسترو آغاز و به سراغ ماجرای کازینو داری مافیا در ایلات متحده, هاوائی و باهاما میرود و در ادامه پرداخت دقیقی دارد به شخصیت پشت پرده مافیای آن دوران (که در تحلیل بخش دوم به آن خواهم پرداخت) و همچنین تشکیل کمیته های مبارزه با فعالیتهای ضد آمریکایی (کی فور) و درنهایت با یک قتل عام آشنای دیگر در آن دوران و ماجرای آپالاچین و رسوایی دیگری برای مافیا, پایان میپذیرد.
پدر خوانده در بخش سوم داستانی پیچیده تر اما ناموفق تر است. پرداخت بی پرده بخش سوم به روابط خانواده های سابق مافیا و تبدیل آنها به بنیادهای مالی در سال 1979 و همچنین پرده برداشتن از روابط مافیای ایتالیایی با کلیسای کاتولیک باعث شد که در سطح سیاسی تلاش شود تا داستان را یک پرداخت نازل از مفهوم هایی که گفته شد نشان دهند.
در بخش سوم دیگر درآمد مافیا از مواد مخدر و یا کازینو داری نیست. دخالت در سیاست و بازارهای جدیدی مانند نفت و اسلحه است که میتواند باعث کسب درآمدهای میلیاردی برای مافیای چند ملیتی آمریکا شود، هر چند که میبینیم که مافیا از هیچ یک از درآمدهای گذشته خود صرف نظر نکرده است, اما افراد دیگری و در سطوح پایین تر مشغول انجام آن هستند.

ماریو پوزو در این سه گانه توانسته رشد و ترقی گروههای پنجه سیاه و باج گیر ابتدای قرن بیستم و تبدیل آنها به مافیای بین المللی و فراگیر در انتهای دهه هفتاد را به تصویر بکشد و در میانه راه نیز تمام ساختارهای اجتماعی و رخداد های هر زمان را به نوعی ملموس در داستان داخل کند و از آن نتایج مشخصی بگیرد و از این بابت پدرخوانده را به یک اثر نمونه و خاص مبدل کند.

اما برای درک بهتر از داستان پدرخوانده باید دانست که این داستان درباره چیست. منظورم از این جمله این نیست که بفهمیم که در فیلم در حال دیدن چه چیزی هستیم, منظور این است که بتوانیم پدرخوانده را با تمام زیرو بمش و با تمام ارتباطاتش با روزگار وقوع ماجراهایش بسنجیم. به این منظور باید با چند مفهوم کلی در فیلم آشنا شد. مفاهیمی که در فیلم میبینیم و تصورمان ممکن است از آنها صرف داستان پردازی و نه حقیقت رخدادها باشد.
به همین منظور و با هدف آشنایی بیشتر خوانندگان عزیز سعی میکنم که شما را با مفاهیم کلی جاری در داستان بیشتر آشنا کنم.


((مافیا را میتوان به خداوند تشبیه کرد. یعنی چیزی که وجود دارد و آن را از پرتو ایمان میتوان شناخت. اما خداوند کجاست؟ همه جا. خداوند در هواست, در مقابل ما, در تمامی اشیاء . اما مافیا کجاست؟ خداوند کجاست؟ ما به وجود آن اعتقاد داریم, فقط به این دلیل که با ایمانیم.))

پاسکاله سورتینو (مافیوزی)

مافیای ایالات متحده آمریکا

درک پدرخوانده بدون این که درک صحیحی از مافیا و جهان مادون آن داشته باشیم میسر نیست. در این بخش از این تحلیل, قصد دارم خوانندگان را با آنچه مافیای آمریکایی نامیده میشود آشنا کنم.
شاید همه دوستان زمانی که به کلمه مافیــا برمیخورند, اولین نامی که به ذهنشان در این باره خطورکند, نام آلفونسو کاپونی (آل کاپون) ملقب به صورت زخمی باشد. اما موضوعی که قصد پرداختن به آنرا دارم سنخیتی با پیش فرض هایی که درباره مافیا در ذهن دارید ندارد.

مافیای آمریـکا خیلی سال پیش از ورود اولین مهاجران ایتالیایی و یا سیسیلی به ایالات متحده شکل گرفت. شاید به کار بردن لفظ جنایت سازمان یافته در این جا مناسب تر باشد. گروههای ایرلندی و هلندی مهاجر یا تبعیدی و در ادامه آلمانی های یهودی, تشکیل دهنده این دسته های تبهکاری در آمریکا بودند.
اما با ورود نسل اول ایتالیایی های مهاجر در پایان قرن نوزدهم, بزهکاری خیابانی وارد دوران جدیدی شد. ایتالیایی های فقیر و در راس آنها سیسیلی ها با ورود به آمریکا، آن الگوی مافیای سیسیلی را که در ذهن داشتند در ایالات متحده پایه ریزی کردند.
هر چند که زمان زیادی گذشت تا این قوانین جا افتاده و مبدل به قوانین تبهکاری آمریکا شود, اما برداشتهای آمریکایی از قوانین سرزمین مادری (سیسیل) باعث شد که در سالهای میانه قرن بیستم شاهد ایجاد یک نسخه جدید از مافیای سیسیلی در ایالات متحده باشیم که در عین حال کاملا متفاوت از آنچه در سرزمین مادری میگذشت بود.
مافیای آمریکایی با محوریت سیسیلی ها مدرن شد و همین باعث شد تا در اواخر دهه هفتاد, در حالی که خانواده های آمریکایی را غرق در پول سیاست میبینیم, خانواده های مستقر در سیسیل، درپایین ترین سطح روزگار خود و مشغول درگیری های سطح پایین خیابانی هستند.

مافیــای ایتالیایی از قوانین بسیار محکمی پیروی میکرد که باعث میشد در میان تمام گروههای قدرتمند تبهکار موجود در آمریکا در اوایل قرن بیستم مطرح شود. قوانین سیسیلی ها برگرفته از ذات مردم سیسیل و خلق و خوی آنها بود که سرچشمه از چندین قرن زندگی تحت فشار مردم سیسیل داشت. به زودی سیسیلی ها فهمیدند که برای برتر بودن در جامعه بی رحم آمریکا نیاز به چیزی اضافه تر از آنچه هستند ندارند.
قوانین برتر سیسیلی ها به سرعت توانست آنها را به گروهی مبدل کند که هم تبهکاران دیگر و هم پلیس در برابر آنها به بن بست برخورد کنند. با آغاز قرن بیستم, این گروههای کوچک تلاش کردند تا به گروههای بزرگتری مبدل شوند. اما هنوز سیسیلی ها گروه برتر معادلات آن روزگار نبودند.
پراکندگی و عدم اتحاد هنوز نقطه ضعف آنها محسوب میشد.
نیکلا جنتیله یکی از اولین رهبران مافیای سیسیلی در سال 1903 در حالی وارد آمریکا شد که در ایتالیا هیچ فرصتی برای ترقی و رشد نداشت اما به عقیده خودش او قدرتی ناشناخته برای انجام امور غیر قانونی داشت.
گروههای پنجه سیاه (Black Hand) از اولین دسته هایی بودند که سعی کردند با باج گیری روزگار خود را بگذرانند. اما همین مسئله باعث وارد آمدن فشاری مضاعف به دیگر هموطنان آنها شد. به زودی افراد عاقل تر این گروهها به نتیجه رسیدند که برای کسب درآمد بیشتر و زندگی مناسب تر باید از ایتالیای کوچک (آشپزخانه دوزخ) بیرون رفت.

از به هم پیوستن همین بزهکاران خیابانی و ریاست افراد باهوش تر سیسیلی بود که اولین خانواده های مافیایی در حدود 1912 تا 1915 در نیویورک شکل گرفت. اما هنوز در محلات فقیرنشین نیویورک برای کسب درآمد راهی جز باج گیری و دزدی نبود.
عمده خانواده های مافیایی در این دوره با تقسیم کردن مناطق مختلف ایتالیایی نشین و باج گیری از مغازه داران, گردانندگان بارها و دلالان محبت, سرقت از خانه ها و مغازه های مناطق مرفه تر شهر روزگار میگذراندند.
مسلما با همین شرایط پلیس به زودی میتوانست راهکاری برای پایان دادن به کار آنها پیدا کند. از همه مهمتر این بود که هیچ گاه اندازه این گروهها از چیزی که بود بزرگتر نمیشد, زیرا منبعی بزرگتر برای کسب درآمد وجود نداشت.
به زودی قمار هم به این فعالیتها اضافه شد و به این ترتیب شرایط مهیاتر شد. اما پول درآوردن از قمار هم کار هر کسی نبود. آرنولد روتستین یکی از کسانی بود که توانست از راه قمار پول کلانی در نیویورک به جیب بزند. اما این برای گروههای مافیایی سیسیلی درآمد فوق العاده ای نداشت.
تا این که دولت آمریکا تصمیم ویژه ای گرفت...

اشتباه بزرگ!!! (Volstead ACT)

قانون ممنوعیت خرید و فروش مشروبات الکلی در اول ژانویه 1920 تصویب شد. خیلی از رهبران گروههای تبهکاری از مدتها پیش پیگیر اخبار سنا و دولت بودند و برای چنین روزی پیش بینی های بزرگی کرده بودند. طولی نکشید که دیگر گروهها هم متوجه گنج بزرگ نهفته در این قانون شدند.
یهودیان, ایرلندی ها و سیسیلی ها وارد میدان شدند. مرزهای ایالات متحده حدود 18700 مایل امتداد دارد و این مرزهای وسیع هوائی, دریایی و زمینی آنقدر امکانات وسیعی را در اختیار قاچاقچیان قرار میداد که دولت آمریکا به هیچ وجه نمیتوانست به درستی آن را کنترل کند.
مافیای سیسیلی به فاصله تنها دو سال از آغاز این قانون به چنان منابع عظیمی از ثروت دست یافت که هیچ گاه نمیتوانست تصورش را هم بکند.
مردان سیسیلی باهوشی مانند سالواتوره مارانزانو مشهور به دن سالواتوره و جو ماسه ریا مشهور به رئیس در این بین از دیگران قدرتمند تر شدند و توانستند کنترل اوضاع را به دست بگیرند. در شیکاگو نیز جانی توریو و خواهر زاده بی رحمش آل کاپون توانستند شرایط رویایی و فوق العاده ای برای خود رقم بزنند به طوری که آل کاپون به عنوان مردی خود شیفته به موضوع روز نشریات شیکاگو بدل شده بود.
در کتاب پدرخوانده اوج گیری خانواده کورلئونه درست از این زمان است. این مسئله در میان سیسیلی ها کاملا عمومیت دارد و میتوان گفت که امرار معاش از راه فروش غیر قانونی مشروبات الکلی، به راه نجات بزهکاری خیابانی و تبدیل آن به تبهکاری درجه اول اجتماع بدل شد. پیکربندی کلی مافیا در نیویورک, کلیولند و شیکاگو درست در همین دوره شکل میگیرد.
پنج خانواده اصلی که در پدرخوانده به وضوح از آنها نام برده میشود دقیقا در همین ایام پایه گذاری میشوند و فرصت پیدا میکنند که با پولهای باد آورده فروش الکل بنیاد خود را محکم و محکم تر کنند.
اما همیشه هم ثروت و پول نتایج خوبیدر بر ندارد.

سندیکای ملی جنایت کاران !!!

نبرد بر سر منافع و داشته ها میان دن سالواتوره مارانزانو و جو ماسه ریا آغاز میشود.
جنگ بزرگ گنگها مشهور به کاستلاماره (محل تولد مارانزانو در سیسیل) در نیویورک آغاز میشود. در این درگیری دو ساله که در کتاب پدرخوانده هم چندین بار از آن نام برده شده است, بیش از 200 نفر کشته و ناپدید میشوند.
ریزشی بزرگ در میان خانواده های مافیایی اتفاق می افتد. ریزشی که زمینه را برای ظهور بزرگترین مرد مافیا تا آن زمان فراهم می آورد.


چارلی لاکی لوچیانو (Charlie Lucky Luciano) فردیست که با سودای رهبری بر مافیــا وارد جنگ کاستلاماره میشود. او که در کتاب پدرخوانده بارها مورد اشاره قرار میگیرد, به همراه دوستانی وفادار مانند مایر لانسکی , بنجامین سیگل (باگزی), ویتو جنووسه, فرانک کاستلو و آلبرت آناستازیا - افرادی که همه بعدها در چارت سازمانی مافیا نقشهای مهمی ایفا میکنند - ابتدا به نفع مارانزانو وارد نبرد میشوند و با کشتن جو ماسه ریا در 15 آوریل 1931, در جایگاهی مینشیند که بتواند, برای مارانزانو شرایط تعیین کند. نبرد در ظاهر با پیروزی مارانزانو پایان میپذیرد.
آرزوی چارلی لوچیانو ایجاد یک سندیکاست, او همه رهبران مافیا را دور هم جمع میکند و با کنار ماندن خودش از رهبری مافیا, مارانزانو به مقام Capo Di Tuti Capi یا رئیس تمام روسا میرسد.
اما این آتش زیرخاکستر است و چارلی لوچیانو بسیار قدرتمند تر از آنست که بگذارد مارانزانو پیر در مسند ریاست بماند.
گروه مایر لانسکی و بنجامین سیگل (باگزی) مشهور به باگز و میر به عنوان مخوفترین گروه آدمکشی و حذف در نیویورک در راس یک گروه شش نفره در 10 سپتامبر 1931 یعنی حدود 4 ماه بعد از مرگ ماسه ریا, مارانزانو را در دفتر کارش با 4 گلوله و 5 ضربه چاقو به قتل میرسانند.
این پایان ماجرا نیست. با مرگ سالواتوره مارنزانو ماجرایی شروع میشود که در تاریخ پلیس و تبهکاری آمریکا با نام شب عبادت سیسیلی (Night Of The Sicilian Vesper)از آن یاد میشود. شرح این واقعه را فرانچسکو رزی در فیلم لاکی لوچیانو به شکل زیبایی به تصویر کشیده است.
افراد چارلی لوچیانو(خوش شانس) با مرگ مارانزانو به سرعت تمام شبکه خود را که منتظر این لحظه هستند باخبر میکنند. تا صبح 11 سپتامبر بیش از 40 نفر از افراد مارانزانو و رهبران طرفدار او را به قتل میرسند و روز دوازدهم سپتامبر این چارلی لوچیانو است که بر مسند رهبری مافیــــا ایالات متحده مینشیند.
در پنجم دسامبر 1933 قانون ولستید ملغی شد. اما سیزده سال پر ثروت برای مافیـــا باعث شد که این ناهنجاری اجتماعی مبدل به یک غده سرطانی بزرگ شود.
در سال 1934 در یک هتل در نیویورک برای اولین بار در تاریخ, سندیکای ملی جنایتکاران (National Crime Syndicate) پا به عرصه وجود گذاشت. چارلی لاکی لوچیانو رهبر ناخوانده این سندیکا و پر قدرت ترین رهبر تاریخ یک گروه تبهکاری شد.
ایده های لاکی لوچیانو که فرد متفکری مانند مایر لانسکی یهودی را همواره در کنار خود داشت, باعث شد که برای تجارتهای غیر قانونی در آمریکا قانون وضع شود و همه چیز سازمان یافته شود.
سندیکای سیسیلی ها هم بلافاصله شکل گرفت و پنج خانواده نیویورکی و یک خانواده از شیکاگو و کلیولند در این گروه عضویت داشتند.
اما سندیکای ملی مافیـــا که در سال 1934 راه اندازی شد که از پنج خانواده لوچیـــانو, مانگانو, میلانو, بونانو و کاگلیانو تشکیل میشد که هنوز هم پس از گذشت 80 سال همچنان به همان کیفیت و البته با تغییراتی در ساختار حفظ شده است.
این همان سندیکایی است که پدرخوانده پس از کشته شدن سانتینو در 1947 تشکیل میدهد و صلح ایجاد میکند.
افرادی مانند لوچیانو, لانسکی, سیگل, آناستازیا، کاستلو, جنووزه, بونانو, گامبینو, لوکه زه, کلمبو تا 40 سال بعد بازیگردانان صحنه های اصلی مافیای آمریکا هستند و کاملا مشخص است که جز دو نفر، بیشتر آنها سیسیلی و ایتالیایی هستند.

بلافاصله بازوی اجرایی این سندیکا نیز شروع به کار میکند. شرکت آدمکشان یا کمپانی قتل با مسئولیت محدود (Murder INC) به سرپرستی لوئیس لپکه بوچالتر در همین سال راه اندازی میشود. هدف از ایجاد این سازمان که با صلاح دید لوچیانو, لپکه و لانسکی تشکیل شده است, تنبیه و نابودی سازمان یافته دشمنان سندیکا و افرادی است که از کنترل سندیکا خارج شده اند.

جامعه شرافتمند و دولتمردان شرافتمند!!

مافیــا با کسب ثروت از راه فروش فرآورده های الکلی توانست به خرید مردان سیاست بپردازد و در ادامه وارد عرصه های جدیدی شود. تا سال های آغاز جنگ جهانی دوم مافیا سندیکاهای کارگری, اصناف, مراکز خرید و فروش, قمارخانه ها, مسابقات اسب دوانی, خانه های فحشا, اداره کازینوها و کلوبها و هتلها را یکی پس از دیگری به دست گرفت.
اکنون نظام پلیسی و سیاسی در برابر یک اژدهای چند سر قرار گرفته است که دیگر نمیشود به هیچ شکلی آنرا شکست داد.
قوانین سیسیلی ها مانند قانون سکوت (اومرتا) باعث میشود که نظام قضایی آمریکا تا سالها در برابر مافیـــا شکست خورده ای بیش نباشد.
این ناتوانی به حدی است که فردی مانند آل کاپون که مسئول کشته شدن بیش از دهها نفر در شیکاگو است, عاقبت به خاطر نپرداختن مالیات درآمدهای غیر قانونی اش به زندان میرود و نه برای جنایاتش!!

ماجرای پدرخوانده با یک یک سرنوشت این آدمها و داستانهایشان گره خورده است. تمام وقایع فوق در داستان پدرخوانده 1 و2 آورده شده و هیچ موضوعی نیست که ماریو پوزو آنرا از قلم انداخته باشد. دن ویتو کورلئونه با قدرتهای فرا قانونی و نفوذ فراوان در پلیس و مردان سیاست و با لیستی از پرداختهای مالی به سیاستمداران و پلیس (لیستی که بعدها به ورقه شهرت میابد) یادآور پرداختهای چارلی لوچیانو و جویی آدونیس به سیاستمداران است.

اما برای رسیدن به ابتدای داستان پدر خوانده یک موضوع دیگر باید بررسی شود و آن هم مسئله جنگ جهانی دوم و افزایش قدرت مافیا در سیسیل و آمریکاست.
چارلی لاکی لوچیانو در سال 1936 با حکم توماس ای دوی دادستان نیویورک به زندان افتاد. البته زندان او دست کمی از تفریح گاه نداشت, اما تا 1946 محبوس ماند.
نکته ای که برای شروع تحلیل فیلم دانستن آن بسیار جالب است این است که در اواخر جنگ جهانی دوم, موسیلینی آمریکا را تهدید به نا امن کردن سوال شرقی اش با توسل به حضور چشمگیر ایتالیایی ها در نیویورک نمود.
از سویی ارتش آمریکا در سیسیل به وضعیتی دچار شد که میتوان آنرا به نوعی زمین گیر شدن تشبیه کرد. سیاستمداران آمریکایی چاره کار را در کنار آمدنبا مافیا دیدند.
درست در این زمان بود که موسز پولاکف وکیل لوچیانو به همران مایر لانسکی و فرانک کاستلو به دیدن او در زندان رفتند و بعد از صحبتی چند ساعته, لوچیانو فرمانی صادر کرد که بر اساس آن تا پایان جنگ صدای یک ترقه هم در سواحل شرقی آمریکا شنیده نشد. لوچیانو با استفاده از نفوذی که در میان اتحادیه های کارگری و اصناف داشت, توانست امنیت اسکله های نیویورک را تا پایان جنگ تامین کند.
نیروهای آمریکایی 9 ژوئیه 1943 در سیسیل نیرو پیاده کردند و دن کالوجرو وزینی رهبر مافیای سنتی سیسیل منافعش را در همکاری با لوچیانو دید.
در 14 ژوئیه 1943 هواپیمایی با پرچم زرد رنگ و با نوشته L سیاه رنگ, علامت لاکی لوچیانو بر فراز سیسیل و استان کالتانیستا به پرواز درآمد و تانکهای متفقیـــن با همین پرچمهای زرد رنگ به ویلالبا محل اسقرار دن کالو رسیدند و او نیروهای آمریکایی را در منطقه سازمان بخشید. این عملیات استثنایی که بر اساس آن ارتش آمریکا بدون هیچ مشکلی از سیسیل گذشت و وارد جنوب ایتالیا شد، باعث اقتدار مافیا در جنوب ایتالیا شد. در 23 ژوئیه دن کالو نیز به سمت شهرداری بیل آلبا در کالتانیستا رسید تا این شغل سیسیلی به نتیجه ای در خور برسد.

چارلی لاکی لوچیانو در سال 1946 به خاطر این خدمت بزرگش به آمریکا از زندان آزاد شد و به ایتالیــا رفت.
چنین است معامله بزرگ سیاست مداران و تبهکاران ...

این درست جایی است که داستان پدر خوانده آغاز میشود. زمانی که دیگر دن ویتو کورلئونه افسانه ای در راس هرم قدرت مافیای آمریکا قرار گرفته است, بدون هیچ رقیبی و بدون هیچ مزاحمی ...

منبع: وب سایت نقد فارسی
مجلسی برای شناخت بیشتر...

دن ویتو کورلیونه رهبر پرقدرت یک خانواده مافیایی است. خانواده در تلقی سیسیلی آن در واقع جمع فامیل و اقوام و خویشان نیست. خانواده به یک گروه از افراد جامعه شرافتمند (مافیوزی= عضو مافیا) گفته میشود که تحت رهبری یک فرد قدرتمند تر و کسی که میداند چگونه برای خانواده کسب درآمد کند, گرد هم جمع شده اند.
دن ویتو کورلئونه نیز چنین شخصی است. با پایان جنگ جهانی دوم, نیویورک در آرامش به سر میبرد و با شروع ماجرا, داستان از یک مرحله آرامش آغاز میشود.
پدرخوانده در 26 دقیقه ابتدایی داستان به شخصیت ها میپردازد و این باعث میشود که بعد از گذشت این زمان تقریبا آشنایی کاملی با شخصیتهای مختلف داستان پیدا کرده باشیم.

فیلم با صحبتهای "امریگو بوناسه را" (یک گورکن, تزیین کننده اجساد) شروع میشود.
او از ستمی که در حق دخترش شده است صحبت میکند. از همین ابتدای داستان متوجه میشویم که با مجموعه ای از افراد ایتالیایی روبرو هستیم و اشاره "بوناسه را" به ایتالیایی بودنش این مسئله را تائید میکند.
"بوناسه را" ماجرای دخترش را در حالی به پایان میرساند که هنوز نمیدانیم طرف دیگر گفتگو کیست.
پس از متاثر شدن "بوناسه را" از وضعیتی که در نهایت برای دخترش پیش آمده و آزادی مجرمین توسط دادگاه, فرد پشت به دوربین (پدرخوانده) با اشاره دست از حاضرین دیگر در اتاق میخواهد که نوشیدنی برای بوناسه را بیاورند. ادامه صحبتهای "بوناسه را" درباره تصمیمیست که گرفته تا برای دستیابی به عدالت به سراغ دن کورلئونه برود.
سوالی بزرگی به ذهن بیننده میرسد. آیا بوناسه را در حال درد دل است؟ چرا این حرفها را به این مرد میگوید؟
پاسخ دن کورلئونه پیش از آنکه برای بیننده روشن گرانه باشد, سر در گم کننده است, اما در صورتی که از قوانین با خبر باشید, این جمله به هیچ عنوان سردر گم کننده نیست.
-چرا به پلیس مراجعه کردی؟ چرا از اول نیومدی پیش من؟

{سالها بعد در یک نظر سنجی, این صحنه از پدرخوانده به عنوان خشن ترین صحنه تاریخ سینما انتخاب گردید, صحنه ای که مردی مانند دن کورلئونه با خونسردی تمام و با اشاره سر انگشتانش میتواند سرنوشت انسانها را تعیین کند. از دید منتقدان خشونتی که در این صحنه نهفته است با هیچ نمونه مشابهی قابل مقایسه نبوده است}

از همین جمله پدرخوانده میتوان به ساختار کلی سازمان یک خانواده مافیــایی پی برد. پدرخوانده, مردی که به موازات پلیس و دولت حرکت میکند, در اینجا کاملا متعجب از این است که چرا "بوناسه را" ابتدا به سراغ او نیامده است.
برخورد پدرخوانده با او بسیار سرد است و این نشان از کدورتی است که بین این دو وجود دارد. در دنیای سیسیلی ها مراجعه به پلیس بی معنی ترین کاری است که میتوان انجام داد. برای یک مرد سیسیلی مفهوم عدالت در ساختار دولت و پلیس نهفته نیست. خانواده و جامعه شرافتمند بهترین مرجع برای حل و فصل مسائلی هستند که برای زیردستان و اعضای خانواده و حتی دوستان اتفاق می افتد.
"بوناسه را" از این قانون تخطی کرده است و با این که کارش خیانت محسوب نمیشود, اما برای درخواست عدالت مرجعی بهتر از پدرخوانده نمیتوانسته وجود داشته باشد. همسر پدرخوانده مادرخوانده تنها دختر "بوناسه را" است و میبینیم که پدرخوانده با دلخوری به این نکته اشاره میکند. اینکه تا کنون پدرخوانده توسط "بوناسه را" برای قهوه هم دعوت نشده نشان میدهد که "بوناسه را" تلاش میکند که با خانواده مافیایی کورلئونه کمتر در ارتباط باشد و روزگار خود را با تکیه بر خود بگذراند.
او به همین دلیل کمتر با چهارچوب کاری مافیا آشناست و زمانی که پدرخوانده درخواست او را رد میکند, میگوید:
هر چه بخواهی میدهم!!
جملات پدرخوانده در پاسخ "بوناسه را" بسیار مشخص کننده است و نشان میدهد که استانداردهای ذهنی او برای این که کسی دوستش باشد چیست. پدرخوانده سعی میکند گورکن پیر را متوجه اشتباهش در دور کردن خود از او بکند و به او بفهماند که در صورتی که دوستی او را خواسته بود نیاز به پرداخت مبلغی نداشت.
اما هنوز "بوناسه را" متوجه شرایطش نیست. او سعی میکند که لطف احتمالی پدرخوانده را با مبالغی که میتواند خرج کند, پاسخ بدهد.
پدرخوانده با وجود عصبانیتی که از گفته "بوناسه را" دارد و با وجود این که میتواند او را از خود براند, اما به خاطر این که مردی منطقی و معتقد به سنتهاست, آخرین تلاش را میکند.
گفته های پدرخوانده در این بخش, روشن کننده مسیری تا انتهای داستان است. مسیری که مستقیم از میان اعتقادات ذهنی او و قوانین سخت و خشن مافیــــا میگذرد.
او به "بوناسه را" میگوید که در حال بی احترامی به اوست و اینکه دوستی خود را نشان نمیدهد. پدرخوانده سعی میکند که به "بوناسه را" بفهماند که در روزگاری زندگی میکند که ثروت برایش امنیت به بار نخواهد آورد، و اگر دوستان قدرتمندی نداشته باشد به همین وضعی دچار میشود که اکنون گرفتارش شده است.
"بوناسه را" در بین صحبتهای پدر خوانده است که به عمق خطری که ممکن است او را تهدید کند پی میبرد و متوجه میشود که چقدر راحت دارد پایه های دوستی اش با دن کورلئونه را خراب میکند.
او میخواهد دوست پدرخوانده باشد, دست دن را میبوسد و بلافاصله چهره گرفته پدرخوانده از هم باز میشود. او هدیه ای به "بوناسه را" میدهد که در قبال آن ممکن است هیچ چیز نخواهد. مگر در زمانی دیگر و نیازی بخصوص...

در همین چند دقیقه ابتدایی داستان میتوانیم اطلاعات وسیعی از چهارچوب کاری پدرخوانده, مافـیـــا و اعضای آن بدست بیاوریم. پدرخوانده را مردی میبینیم که تا انتها از افراد نا امید نمی شود و تا زمانی که لازم نباشد دست به خشونت نمیزند. او مردی منطقیست و البته منطقی که خاص ذهنیتهای اوست. گفتگوی چند دقیقه ای او با "بوناسه را" به خوبی میتواند ترسیم کننده دنیایی باشد که بیننده نا آشنا با جهان مادون از میان آن به جمع بندی های ابتدایی از این سازمان برسد.
در انتها میبینیم که پدرخوانده عدالت را همان گونه برقرار میکند که باید برقرار شود. افرادی که دختر "بوناسه را" را مورد تعرض قرار داده اند باید مانند کاری که انجام داده اند مجازات شوند و نه بیشتر.

مراسم عروسی کنستزیا کورلیونه (کانی), دختر دن کورلئونه است. میهمانان و اعضای خانواده در گوشه و کنار مل خانوادگی کورلیونه (مل= فضایی بزرگ شامل چندین خانه که همه متعلق به یک خانواده است) مشغول رقص و شادی هستند.
خانواده دوستی پدرخوانده را در همین مراسم کاملا میتوان دید. او حتی برای گرفتن عکس خانوادگی نیز حضور همه افراد خاندان را لازم میداند و حاضر نیست تا بدون حضور فرزند کوچکش مایکل عکس خانوادگی بگیرد.

پیشنهادی که نمیتوان آن را رد کرد!!!

ماجرای پیشنهادی که نمیتوان آنرا رد کرد در این بخش توسط مایکل به کی آدامز توضیح داده میشود. جانی فانتین که در راه موفقیت گام برمیداشته با یک رهبر ارکستر لجوج قرار داد میبندد و زمانی که برای پیشرفت بیشتر میخواهد از رهبر ارکستر جدا شود با مخالفت او بر مبنای قرار دادی که بسته روبرو میشود.
این جاست که پدرخوانده وارد ماجرا میشود و میدانیم که این قرار داد که در ابتدا میتوانست با گرفتن 10 هزار دلار توسط رهبر ارکستر ملغی شود, سرانجام با وارد شدن لوکا براتزی با یک چک هزار دلاری و تهدید اسلحه او لغو میشود.
کی آدامز مبهوت این ماجراست, اما صداقت مایکل در این بخش بسیار ستودنیست. او با بیان شغل خانواده اش, اظهار میکند که راه او از این خانواده جداست. مایکل نمی خواهد از کی آدامز که قصد ازدواج با او را دارد چیزی پوشیده بماند و در عین حال خود را بری از این روش میداند و ما میدانیم که او در این باره کاملا صادق است.

پدرخوانده وارد مجلس عروسی دخترش میشود, او جانی را در بر میگیرد و او را به دفترش میبرد. دن کورلیونه از تام سراغ سانتینو را میگیرد. دلیل این سراغ گیری پدرخوانده از سانتینو اطلاعیست که پدر خوانده از نوع رفتار سانتینو دارد. پدرخوانده میداند که باید در چنین مواقعی مراقبت بیشتری از سانتینو انجام دهد. هرچند که به نظر میرسد سانتینو با استفاده از یک فرصت خود را وارد یک ماجرای خارج از کنترل کرده است.
در بخش دیگری از این شخصیت پردازی ابتدایی، مجددا به سراغ مایکل و کی آدامز میرویم و این بار شاهد ورود فردریکو برادر دیگر خانواده به داستان هستیم.
در مورد فردریکو در بخش معرفی اعضای خانواده صحبت کردم. اینک او را میبینیم که در حالتی غیر طبیعی قرار دارد که در نتیجه نوشیدن زیاد حاصل شده است. در این صحنه به خوبی میتوان فردو را مورد بررسی قرار دارد. در حالی که فردو به عیش و نوش مشغول بوده و سانتینو سر خود را با لوسی منسینی گرم کرده, تنها فرد هوشیار خانواده مایکل به نظر میرسد. مایکل در همین افتتاحیه فردیست که همه کارش بر روی حساب و کنترل شده است. او حتی در کلماتی که به زمان می آورد دقت کافی به خرج میدهد. این دقیقا همان چیزیست که پدرخوانده به خوبی از آن مطلع است.

چهارمین کسی که به ملاقات پدرخوانده میرود کسی نیست جز جانی فانتین. جانی پسرخوانده دن کورلیونه و شخصی است که در طی مراحل مختلف زندگی اش مورد حمایت پدرخوانده قرار داشته و از طرفی هم پدرخوانده علاقه ای خاص به او دارد و از هیچ کاری برایش دریغ نمیکند و نمونه آن را هم در مورد رهبر ارکستر دیدیم.
رفتار پدرخوانده با جانی کاملا پدرانه است و میبینیم که جانی هم کاملا در جایگاه پسری دیگر برای پدرخوانده قرار دارد.
جانی گرفتار یک تهیه کننده و کارگردان مشهور هالیوود شده است که به خاطر مسئله شخصی قصد ندارد به جانی فانتین اجازه بازی در یک فیلم مشهور را بدهد. جانی فانتین نیز نیاز مبرم به حضور در این فیلم دارد تا بتواند با توجه به مشکلی که در صدایش پیش آمده دوباره به صدر ستارگان هالیوود بازگردد. لحن التماس آمیز او حتی پدرخوانده را هم عصبانی میکند به شکلی که مجبور میشود با زدن یک سیلی پدرانه به او, جانی را به خود بیاورد و با درآوردن ادای او فضا را کاملا دچار تغییر کند.
در سویی دیگر تام هیگن به سراغ سانتینو میرود و او را گرفتار با لوسی مینسینی میابد. حتی تام هم نمیتواند از این حرکت بچه گانه سانتینو در برابر دیدگان خانواده های مختلف و در یک مجلس عروسی خنده بر لب نیاورد. سانتینو در مواقعی کاملا عنان اختیار از دستش بیرون میرود و این درست یکی از همان لحظات است.
با بازگشت سانتینو به اتاق پدرخوانده شاهد نمایش گوشه ای دیگر از قوانین ذهنی پدرخوانده هستیم که فردیست خانواده دوست و معتقد به اصول. او مشخصا به جانی, در برابر سانتینو که کاملا خانواده اش را از یاد برده میگوید که مردی که وقت صرف خانواده اش نمیکند مرد واقعی نیست. دن کورلیونه در این جا کاملا اشاره به شرایط نا به سامان سانتینو دارد که بی توجه به خانواده اش وقتش را صرف دختری مانند منسینی میکند که از دختران متجدد خانواده های ایتالیایی به حساب می آید.
پدرخوانده به جانی فانتین قول میدهد که تهیه کننده مشهور هالیوود نقش مورد نظر را در اختیار جانی بگذارد و وقتی که جانی این کار را غیر ممکن میداند با آن پاسخ مشهور پدرخوانده آشنا میشویم .
پیشنهادی بهش میدم که نتونه رد کنه!!!
باید گفت که پدرخوانده بینظیرترین و پیچیده ترین داستان جنایی و تبهکاری قرن بیستم و تاریخ سینماست.

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
درصورت بروز هرگونه مشکل و یا ارائه پیشنهاد و انتقاد، ما را از طریق لینک زیر در جریان بگذارید. باتشکر
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 621
  • کل نظرات : 54
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 410
  • آی پی امروز : 90
  • آی پی دیروز : 126
  • بازدید امروز : 404
  • باردید دیروز : 233
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 1,240
  • بازدید ماه : 4,087
  • بازدید سال : 27,877
  • بازدید کلی : 1,138,582
  • کدهای اختصاصی
    جدول فروش فیلم ها
    فیلم (هفتــــــــگی) فروش
    Think Like a Man Too$29.2 M
    22 Jump Street$27.5 M
    Dragon 2 $24.7 M
    Jersey Boys$13.3 M