loading...
دانلود و نقد فیلم | اخبار سینمای جهان
admin بازدید : 2238 شنبه 20 خرداد 1391 نظرات (0)

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/3/37-North-by-Northwest/15-North-by-Northwest.jpg

کارگردان :Alfred Hitchcock 

 

نویسنده : Ernest Lehman

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بازیگران: Cary Grant, Eva Marie Saint ,James Mason

 

جوایز :

 

برنده اسکار:

-

نامزد اسکار:

 

بهترین طراحی صحنه، بهترین تدوین، بهترین فیلمنامه اورجینال

 

خلاصه داستان :

 

Cary Grant در نقش راجر تورنهیل مردیست خوشتیپ و تحصیل کرده در کار تبلیغات (دو بار ازدواج کرده و طلاق گرفته) که ناخوداگاه خود را وسط ماجرای جاسوسی میبیند. او که حالا بجای یک جاسوس بین المللی اشتباه گرفته شده است، ناگهان زندگی آرامش دگرگون میشود. ابتدا توسط فردی مرموز بنام فیلیپ وندام (با بازی James Mason) گروگان گرفته میشود، بعد تا آستانه کشته شدن توسط دو آدمکش پیش میرود و سپس بخاطر رانندگی در هنگام مستی دستگیر و حتی زندانی میشود. وقتی آزاد میشود میفهمد که متهم به قتل هم هست و تحت تعقیب قرار دارد. تا اینکه خانمی زیبا..

DOWNLOAD FILM

 

منتقد: راجر ایبرت

 

شمال از شمال غربی

 

بسیاری از طرفداران سینما و منتقدان با هم اتفاق نظر دارند که Alfred Hitchcock در مدت فیلمسازی اش در هالیوود، چهار شاهکار از خود بجا گذاشت: پنجره عقبی – 1954، سرگیجه – 1958، شمال از شمال غربی – 1595 و روانی در سال 1960. اما اختلاف بر سر این است کدام یکی از اینها بهتر است. با این که خود من با پنجره عقبی ارتباط بهتری برقرار میکنم، ولی به هر حال هر کسی برای انتخاب خود دلایلی میاورد. جدا از روانی که از لحاظ نوع ساختار الهامبخش گونه سینمایی "slasher" (از ژانر دلهره که در آن قتل ها با چاقو انجام میشود) در دهه 80 شد، سه تای دیگر تشابهات زیادی با هم دارند.

 

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/3/37-North-by-Northwest/14-North-by-Northwest.jpgشمال از شمال غربی آخرین فیلم از این سه گانه است که بسیاری آن را (حداقل از نظر داستان) کاملترین اثر هیچکاک میدانند. فیلمنامه نوشته شده توسط Ernest Lehman، مدام تماشاگر را وادار به حدس زدن میکند درحالی پاسخ سوالات را تدریجآً در طول فیلم میدهد. برای مثال وقتی اوضاع برای قهرمان داستان در اول فیلم بد پیش میرود، لازم نیست صبر کنیم تا گره آن در آخر فیلم برایمان گشوده شود. خیلی زود تماشاگر باهوش پاسخ سوالش را گرفته و سراغ معمای بعدی میرود. این تعامل میان تماشاگر و فیلمنامه نویس در طرح و حل معما از ویژگیهای مهم و بارز کارهای هیچکاک است که متاسفانه در فیلمهای ماجرایی امروز دیده نمیشد.

 

Cary Grant در نقش راجر تورنهیل مردیست خوشتیپ و تحصیل کرده در کار تبلیغات (دو بار ازدواج کرده و طلاق گرفته) که ناخوداگاه خود را وسط ماجرای جاسوسی میبیند. او که حالا بجای یک جاسوس بین المللی اشتباه گرفته شده است، ناگهان زندگی آرامش دگرگون میشود. ابتدا توسط فردی مرموز بنام فیلیپ وندام (با بازی James Mason) گروگان گرفته میشود، بعد تا آستانه کشته شدن توسط دو آدمکش پیش میرود و سپس بخاطر رانندگی در هنگام مستی دستگیر و حتی زندانی میشود. وقتی آزاد میشود میفهمد که متهم به قتل هم هست و تحت تعقیب قرار دارد. تا اینکه خانمی زیبا بنام ایو کندال (با بازی Eva Marie Saint) که به گفته خودش شیفته جذابیتش شده است، به کمکش میاید و از اینجاست که تازه پیچیدگی های داستان شروع میشود.

 

از آنجایی که داستان فیلم شباهت زیادی به پنجره عفبی و سرگیجه دارد، کارگردان به شکلی فیلمنامه را نوشته است که قهرمان داستان تنها فردی باشد که حقیقت را میداند. در واقع اتفاقاتی که برای این قهرمان افتاده است، آنقدر عجیب و غیر منطقی به نظر میرسند که هیچکس حرفهای او را باور نمیکند. در پنجره عقبی قهرمان داستان دوست دختری دارد که هر داستان عجیب و غریبی را بخاطر دوست داشتن قهرمان بلااستثنا قبول میکند. اما در سرگیجه این دوست دختر آن چیزی نیست که در ابتدای فیلم نشان داده میشود. البته تماشاگر به سرعت با قهرمان داستان همزادپندازی کرده و به او حق میدهد زیرا او برخلاف تصور همگان کاملاً عاقل است و تنها قربانی یک توطئه شده است، هرچند از جرئیات آن اطلاع ندارد.

 

در فیلم Cary Grant طبق معمول نقش مردی خوشگذران و جذاب را بازی میکند. مردی که اگر نقش اش را هر کس دیگری بازی میکرد بعید میدانم به اندازه Grant دوست داشتنی از آب در میامد. با اینکه فیلم را نمیتوان بهترین هنرنمایی وی دانست ولی بهترین انتخاب برای این نقش است.

 

با وجود اینکه موقعیت نامطلوب تورنهیل در شمال از شمال غربی تفاوت چندانی با L.B Jefferies در پنچره عقبی ندارد (هر دو اطلاعات ارزشمندی برای پلیس دارند، ولی آنها باور نمیکنند. در نتیجه برای جمع آوری مدارک خود را به خطر میاندازند.)، ولی نوع موقعیت بکلی متفاوت است. در پنجره عقبی تمام ماجراها در برابر پنجره اتاق Jefferies اتفاق میافتاد. اما در شمال از شمال غربی، تورنهیل به مسافرتی میرود که از نیویورک آغاز و تا کوه های راشمور ادامه پیدا میکند. مسافرتی با هواپیما و قطار و اتومبیل.

 

یکی دیگر از عناصر مورد علاقه Hitchcock که در این فیلم هم دیده میشود، ایده تبدیل هر کس به یک کاراگاه است. این اتفاق در سرگیجه زمانی میافتد که James Stewart سعی میکند تا ارتباط میان مادلین الستر و جودی بارتون را کشف کند. در پنجره عقبی، Jefferies تقریباً مطمئن است که جنایتی در ساختمان روبرویی اتفاق افتاده است و او باید آن را ثابت کند. در روانی هم لیلا کرین و سام لومیس به دنبال خواهر گمشده لیلا میگردند. در این فیلم نیز تورنهیل باید از سرنخها و حس کاراگاهی خود استفاده کند تا گره از پیچیدگیهای ماجرایی بگشاید که باعث فرار او از دست پلیس و به خطر افتادن زندگی اش شده است.

 

کار صحنه پرداز فیلم بسیار مشکل بوده است زیرا بیشتر سکانسهای آن بجای اینکه در لوکیشن باشد در جاهایی است که باید کاملاً نسبت به صدا عایق ساخته شوند. البته استثناهایی هم وجود دارد، بخصوص سکانس معروفی که در آن تورنهیل مجبور میشود از دست هواپیمایی ملخدار که سعی در کشتنش دارد فرار کند. سکانسی که هیچکاک نمیتوانست به هیچ عنوان آن را در استودیو به این خوبی از کار در بیاورد.

 

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/3/37-North-by-Northwest/13-North-by-Northwest.jpgسکانس تعقیب و گریز نهایی در کوه های راشمور نمونه ای از طراحی رئال و تاثیر گذار است. درحالی که کاملاً مشخص است که فیلم در لوکیشن حقیقی تصویربرداری نشده است (البته اجازه این کار هم داده نشده است)، اما ماکت های موجود آنقدر خوب طراحی و ساخته شده اند که نتوان از همان اول فهمید که واقعی نیستند. به همین شکل، سکانسهایی هم که درون ساختمان سازمان ملل را نشان میدهد بسیار واقعی از کار در آمده اند. تنها جایی که این طراحی خوب صورت نگرفته، سکانس تعقیب و گریز اتومبیل هاست، زمانی که دو آدمکش دنبال تورنهیل افتاده اند. این سکانس (مانند بسیاری از فیلمهای دیگر آن زمان) به ویژه در مقایسه با استاندارهای امروز خیلی مصنوعی بنظر میرسند.

 

البته نقطه قوت شمال از شمال غربی تعلیق هایست که Hitchcock استادانه از کار درآورده است. تنها یک سکانس معرفی وجود دارد (صحنه ای که تورنهیل و منشی اش را در تاکسی نشان میدهد) که در آن سعی میشود تا میان قهرمان داستان و تماشاگر ارتباط ایجاد شود. از اینجا به بعد همه چیز را از دید او میبینیم بجز سکانسی که در آن تماشاگر چیزی را میداند که قهرمان از آن بی اطلاع است یعنی وقتی که دوربین ما را به درون اداره ای دولتی میبرد که عده ای در آن درحال بررسی پرونده تورنهیل و پیچیده کردن ماجرا هستند. در واقع همین پیچیدگی ها و تلاش تورنهیل برای کشف آنهاست که باعث تعلیق های مختلف در فیلم میشود.

 

میتوان گفت Eva Marie Saint یکی از ضعیفترین انتخاب های کارگردان برای بازی در نقش اول زن است. نه تنها 10 سال بزرگتر از شخصیت اش در فیلم است، بلکه حتی جذابیت Grant نیز نمیتواند یخ او را آب کند .بنظر من Grace Kelly یا Kim Novak برای این نقش بهتر بودند (هرچند ممکن است اگر Kelly هنوز ملکه مناکو نشده بود، Hitchcock به او نیز پیشنهاد بازی میداد). اما James Mason که بازیگری واقعاً حرفه است نقش فیلیپ را به خوبی بازی میکند. مردی تحصیل کرده و آرام که میتواند بسیار خطرناک باشد. Jessei Royce Landis با وجود کوچکتر بودن از Grant نقش مادر تورنهیل را بازی میکند و Martin Landau در یکی از اولین کارهایش در نقش دستیار فیلیپ وندام ظاهر میشود.

 

در میان سه ساخته بزرگ Hitchcock، شمال از شمال غربی بخاطر بازی Grant از دوتای دیگر سرگرم کننده تر است. سرگیجه و پنجره عقبی هردو با بازی Stewart سیاه تر بودند به این شکل که تماشاگر تصور میکند قهرمان ممکن است عقل خود را در دست داده باشد. اما در این فیلم از ابتدا تا انتها مطمئن هستیم که تورنهیل کاملاً سالم است. Hitchcock صحنه های کمدی بسیاری را در فیلم قرار داده است که نتیجه کار نه تنها از تنش و اضطراب فیلم نکاسته است بلکه فیلم را از خسته کننده شدن نجات میدهد. تعدادی از این صحنه های سرگرم کننده، ارتباط و دیالوگهای سکسی میان تورنهیل و ایو است که برای یک فیلم دهه 50 یی کمی نامتعارف بنظر میرسد!

 

در مورد عنوان فیلم حرف و حدیث های بسیاری است. یکی میگوید جمله ایست از نمایشنامه هملت. یکی دیگر هم میگوید شرکت هواپیمایی موجود در فیلم شمال غربی نام دارد. به هر حال هیچ پاسخ مشخصی به این سوال نیست و لزومی هم ندارد که داشته باشد. شمال از شما غربی آنقدر خوب به ذهن سپرده میشود که دیگر نیازی به توضیح دادن ندارد و وقتی تماشاگر ترکیبی جذاب از عشق و تعلیق و کمدی را بر روی پرده میبیند، دیگر چنین سوالی برایش چندان اهمیت ندارد.

 

منتقد: راجر ایبرت

 

مترجم: بهروز آقاخانیان

 

منبع: نقد فارسی

شمال از شمال غربی مثل بسیاری از فیلم های هیچکاک در باره هویت اشتباهی است. فردی که بی گناه متهم می شود و باید خود را از مهلکه برهاند. دلهره و اضطرابی که فیلم های هیچکاک در بیننده ایجاد می کند - و در این فیلم نمود بارز خود را دارد – دلهره ای درونی است که در سرتاسر فیلم گسترده است. او با هر حادثه و هر حرکتی، ضربه ای بر تماشاگر می زند و او را احاطه می کند. شمال از شمال غربی، از التهابی نفس گیر آکنده است و فصل تعقیب با هواپیما اوج این التهاب است.

 

شمال از شمال غربی حرف آخر فیلم های تعقیب و گریزی شاد و پرهیاهو است پیش از آنکه نسخه های جدی تر، پر طمطراق تر و کمدی تری مانند فیلم های حادثه ای جیمز باند روی کار بیاید.

 

دوشیزه مو طلایی فیلم: ایوا مری سنت

 

شیئی و چیز اسرار آمیز فیلم: میکروفیلم داخل مجسمه

 

نقش گذری آلفرد هیچکاک:

 

بلافاصله پس از عنوان بندی هیچکاک می دود تا به اتوبوس برسد، ولی در اتوبوس به روی صورتش بسته می شود.

 

ایده های دیداری:

 

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/3/37-North-by-Northwest/12-North-by-Northwest.jpgریزه کاری های کوچک در این فیلم زیاد است، ولی تنها سکانس واقعاً خارق العاده، حمله هواپیمای سمپاش به تورنهیل است. پس از کلی صحنه از شهرها و قطارهای پر سر و صدا، در دل آن ناکجاآباد سکوتی گوشخراش حاکم است. تورنهیل به همه جهات نگاه می کند، ولی همه جا خالی است و کاپلانی وجود ندارد. ماشین ها عبور می کنند. سپس صدای غژغژ موتور هواپیمایی را در دور دست می شنویم و مردی را بیرون می اندازند. کاپلان است؟ تورنهیل با او صحبت می کند ولی او همان شخص واقعی نیست. وقتی غریبه سوار اتوبوس می شود، هواپیما مانند زنبوری خشمگین حمله می کند.

 

ایده های تکراری:

 

مرد عوضی یا مرد فراری، قطار، آدم شرور با فرهنگ (موقعی که لئونارد وفادار تیر می خورد و وندم گیر می افتد، وندم می گوید: استفاده از گلوله واقعی چندان هم جوانمردانه نیست.)، مکان عمومی (سازمان ملل متحد، ایستگاه قطار، حراجی مزایده ای، کافه، کوه راشمور)، جابجایی (ایو اول یاری دهنده است، بعد جاسوس دشمن، سپس جاسوسی دست و صمیمی، و بعد یک همسر)، دستان بهم فشرده ( وقتی تورنهیل از دست ایو خشمگین است، دست هایش را بهم می فشرد)، مادر سلطه جو.

 

برگرفته از:

 

1 - کتاب "فرهنگ جهانی فیلم – جلد 1" تألیف "بهروز دانشفر"

 

2 – ماهنامه "فیلم – شماره 1 – تیر 1361 هجری خورشیدی"

 

3 – کتاب "آلفرد هیچکاک" نوشته " پل دانکن" برگردان "سوگند منانی"

 

منبع: درخت دانشر

خیلی از بحث ها و روش های سینمایی هست كه می شود بهترین نمونه اش را در فیلم های آلفرد هیچكاك پیدا كرد. یكی از معروف ترین هایش، پیاده كردن كل مسیر داستانی یك فیلم براساس دروغی بزرگ است. حتماً فیلم های زیادی را دیده اید یا دست كم می شناسید كه در پیچ پایانی شان، ناگهان همه داستان و اتفاقات اصلی و بعضی از آدم ها، مثل یك فریب كامل به نظر می رسد و حس می كنید كه در برخورد با هر چه در فیلم دیده اید و دریافته اید، اشتباه كرده اید و همه چیز برخلاف تصوراتتان بوده. نمونه های مختلف این روش كه پایان قصه، بقیه قصه را نفی می كند یادتان آمد؟ «نیش» معروف جورج روی هیل كه البته شیطنت های پل نیومن و رابرت ردفورد در آن به اندازه پایان اینچنینی اش شهرت دارد، «مظنونین همیشگی» كه فیلمنامه اش با همین غافلگیری پایانی اسكار گرفت، «حس ششم» كه آخرش معلوم می شد شخصیت اصلی اش (بروس ویلیس) هم روح بوده و «دیگران» كه تغییر مسیر نهایی آن درست مثل «حس ششم» بود فقط چند نمونه از دوره های مختلف سینمایی هستند.

 

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/3/37-North-by-Northwest/11-North-by-Northwest.jpgآلفرد هیچكاك كه از به كارگیری فلاش بك دروغ در «سایه یك شك» تا درست از آب درآمدن پیشگویی الكی زن در آخرین لحظه های آخرین فیلمش «توطئه خانوادگی» همیشه دغدغه این نوع فریب های اساسی در مسیر داستانی فیلم هایش را داشت، اغلب اوقات آنقدر در این فریب ها خونسرد و بدون ذوق زدگی عمل می كرد كه اصلاً لازم نمی دید در پیچ پایانی فیلم و روایت قرارشان دهد. از همان اوایل و گاهی درست بعد از گره افكنی اصلی، قضیه را لو می داد، گره را باز می كرد؛ ولی باز موفق می شد تماشاگر را تا آخر فیلم بنشاند و نگران و مضطرب نگه دارد. مثلاً در «سرگیجه» درست بعد از آنكه زن ظاهراً مرده (مادلین) در هیئت زنی دیگر (جودی) ظاهر می شود، خودش یكهو رو به دوربین می ایستد و خاطره كشتن مادلین اصلی را مرور می كند و از این طریق هیچكاك گره مهمی را كه باید تا آخر نگه دارد و با فریب تماشاگر، حسابی غافلگیرش كند به شكل عجیبی از همین جا باز می كند. انگار اصلاً می خواهد روش های غافلگیركننده و معمایی را دست بیندازد و با دست باز بازی كند. ولی اوج این روش معكوس را هیچكاك در «شمال از شمال غربی» به كار برده و آنقدر هوش و جسارت به خرج داده كه فیلم با وجود تكیه به یك دروغ خیلی بزرگ به عنوان كلید اصلی داستان هیچ وقت تعلیق تكان دهنده و خفه كننده اش را از دست نمی دهد. فكرش را بكنید، چطور می شود داستانی در این حد شوخی مانند را محور فیلمی پرماجرا و پر از تعقیب و گریز قرار داد: یك سازمان جاسوسی در نامه ها و اسنادش از یك اسم خیالی و قلابی استفاده می كند تا سازمان مقابل را فریب بدهد. اما آن یكی سازمان، آدمی را پیدا می كند كه مشخصاتش با مشخصات ذكر شده در آن اوراق قلابی یكی است و در تمام طول این فیلم این آدم بدبخت مفلوك بی خبر از همه جا را تعقیب می كند، تا آستانه مرگ پیش می برد، قتل یك آدم سیاسی را گردنش می اندازد و... البته ناخواسته باعث عاشق شدنش می شود!

 

این از آن جوك های آبسورد عجیب و غریب است كه واقعاً هنوز نمی شود باور كرد كه ارنست لمن فیلمنامه نویس و هیچكاك فیلمساز، فیلمی با این حجم حوادث و جزئیات را براساس همین خط داستانی كاملاً فریب آمیز چیده اند. دفعه ی بعد که «شمال از شمال غربی» را دیدید،به این جنبه اش توجه كنید تا دستتان بیاید كه چرا هنوز هیچكاك را استاد انجام كارهای نشدنی در تكنیك های روایتی سینما می دانند.

 

 

 

نویسنده: امیر پوریا

 

منبع: روزنامه شرق ، شماره 745 به تاریخ 7/2/85

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
درصورت بروز هرگونه مشکل و یا ارائه پیشنهاد و انتقاد، ما را از طریق لینک زیر در جریان بگذارید. باتشکر
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 621
  • کل نظرات : 54
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 410
  • آی پی امروز : 104
  • آی پی دیروز : 126
  • بازدید امروز : 758
  • باردید دیروز : 233
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 1,594
  • بازدید ماه : 4,441
  • بازدید سال : 28,231
  • بازدید کلی : 1,138,936
  • کدهای اختصاصی
    جدول فروش فیلم ها
    فیلم (هفتــــــــگی) فروش
    Think Like a Man Too$29.2 M
    22 Jump Street$27.5 M
    Dragon 2 $24.7 M
    Jersey Boys$13.3 M