loading...
دانلود و نقد فیلم | اخبار سینمای جهان
admin بازدید : 1834 سه شنبه 03 مرداد 1391 نظرات (0)

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/4-Pulp-Fiction/13-Inception/5-Inception.jpg

کارگردان : Christopher Nolan 

نویسنده : Christopher Nolan

 بازیگران: Leonardo DiCaprio, Joseph Gordon-Levitt ,Ellen Page

جوایز :

برنده اسکار: بهترین فیلمبرداری، بهترین صداگذاری، بهترین صدا برداری، بهترین جلوه های ویژه

نامزد اسکار:بهترین طراحی صحنه، بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه اورجینال، بهترین موسیقی متن

خلاصه داستان :

کوب (لئوناردو دی کاپریو) یک مهاجم شرکتی با بالاترین قابلیت است. او به ذهن افراد دیگر نفوذ می کند تا ایده هایشان را بدزدد. حالا او توسط یک میلیاردر قدرتمند استخدام شده تا برعکس کار خود را انجام دهد: معرفی یک ایده به ذهن یک رقیب و باید آن را چنان خوب انجام دهد که فرد رقیب فکر کند این ایده متعلق به خودش است...

DOWNLOAD FILM

حدود ۱۱ سال پیش، دو برادر به نام های اندی و لری واچافسکی که هر دو عاشق سینما بودند و درس خوانده کارگردانی، دست به دست هم دادند و با استفاده از تفکر نبوغ آمیز خود دست به ساخت اثری زدند که پس از نمایش با اقبال کم نظیر مخاطبان و منتقدان مواجه شد.این دو پس از موفقیت فیلم اول که «ماتریکس» نام داشت، آن را مبدل به یک تریلوژی نهایتا تراژیک کردند که البته قسمت های دوم و سوم آن هیچگاه به پای نسخه اصلی نرسیدند. «ماتریکس»، در تاریخ سینما بنیان گذار یک تابوشکنی عظیم شد:عبور از مرز واقعیت و دسترسی به دنیای شبه مجازی که هر کاری در آن مجاز است. همین برادران اما پس از این موفقیت چشمگیر در ادامه روند فیلمسازی خود البته به جز نویسندگی و تهیه اثر بزرگی چون «وی مثل وندتا»به ورطه سقوط افتادند و دیگر نتوانستند خود را از زیر سایه اثر قدرتمند اولیه شان بیرون بکشند.

 

در اثنای ساخت قسمت های دوم و سوم ماتریکس به ناگاه نامی در محافل سینمایی نقل شد که بعدها خود به کارگردانی بزرگ تبدیل شد. مردی ۲۹ ساله، اثری ساخته بود به نام «ممنتو».اثری که به همان اندازه که ماتریکس ها در بازی با جهان واقع سنت شکنی کردند،در شکستن روایت داستان و تقطیع غیرخطی آن آغازگر مسیر تازه ای شد و همان سال برای فیلمنامه بی نظیرش جایزه آکادمی اسکار را دریافت کرد.نامش کریستوفر نولان بود. یک جوان خوش پوش بریتانیایی تبار با ایده های نو و تازه که برخلاف واچافسکی ها برای درآمدن از سایه اثر اول مسیر غریبی را آغاز کرد و در روندی به شدت امیدوارکننده، ظرف هشت سال، چهار اثر شگفت انگیز خلق کرد که هر یک بیانگر نوعی متفاوت از سینما بودند و جالب اینکه در لفافه فانتزی موارد قابل توجهی از آمال و آلام بشری را به چالش می کشیدند.

 

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/4-Pulp-Fiction/13-Inception/14-Inception.jpgاکنون دو سال پس از درخشش «شوالیه تاریکی»، نولان اثری را به جامعه سینمایی معرفی کرده که در حال حاضر سقف توانایی های یک فیلمساز به شمار می رود. اثری که نوع تکامل یافته تر و در عین حال کاملا متمایزی است از دنیایی که واچافسکی ها ایجاد کردند. اینجا به جای عالم صفر و یک ما با رویاهای ساخته ذهن بشر مواجهیم.«آغاز خلقت» اثر جدید نولان، نه فقط یکی از شاهکارهای تاریخ سینماست که دیدنش برای همگان لازم است چون به چالش مشروح در اثر جدید وی، مهره فراموش شده زندگی بشر امروز است. بخشی که با وجود اهمیت بسیارش در زندگی روزانه ما انسان قرن ۲۱ هیچگاه در اثری هنری این گونه بدان جان نبخشیده بود. سوالی تکان دهنده و اساسی که بیننده را تا انتهای عمرش با چالشی مهم و اساسا تراژیک مواجه خواهد کرد.

 

حال که فیلم را دو بار و با دقت تمام بر پرده سینمای آیمکس مشاهده کرده ام و تجربه ای به شدت حیرت انگیز را نظاره گر بودم، راحت تر و قاطعانه تر می توانم در مورد اثر جدید کریستوفر نولان صحبت کنم. اثری که تماشایش روی پرده،به اندازه تمامی تجارب فیلم بینی هر مخاطبی لذت بخش است:

 

● فیلمنامه

 

الف) بن و درونمایه

 

دغدغه کریستوفر نولان همواره در بخش فیلمنامه، تمرکز بر یکی از خصلت های آسیب پذیر انسانی است.آن هم نه به شکل مرسوم در درام های اجتماعی بلکه با بیان آنها در لفافه و استفاده از فانتزی های متافوریک. این روند در« آغاز خلقت» به اوج خود می رسد. اینجا برخلاف آثار پیشین نولان یکی از اصلی ترین بخش های زندگی روزمره انسان را نشانه رفته است: اینکه واقعا مرز باریک میان حقیقت و رویا چقدر قابل اطمینان است؟نکند که زندگی همه روزه ما آدمیان خود رویایی چند لایه باشد که به قدری در آن غرق شده ایم و تکرارش کرده ایم برایمان مبدل به حقیقت انکارناپذیر شده است؟

 

«آغاز خلقت» در نفس خود داستان انسان های سردرگمی را روایت می کند که همگی در دنیاهای رویاگونه خود محلولند و محکومند به جنون زودرس. این انسان ها برای فرار از هر رویایی چاره ای ندارند جز پناه آوردن به لایه ای جدیدتر از رویا و این برزخ رویاگون به قدری تکرار می گردد که مرز باریک میان حقیقت و رویا برایشان از بین می رود و تا ابد در رویاهای خود محبوس می مانند تا شاید روزی فرا رسد که بتوانند با رویای اصلی خودمواجه شوند و خود را از این جهنم وا رهانند. نولان قصد دارد به نسل بشر قرن ۲۱ هشدار دهد تا از آنچه در ذهن شان می گذرد به راحتی نگذرند. نسلی که به قدری در زندگی ماشینی و کسالت بار امروزش محو شده که در رویاهایش آرمانشهری می سازد و خود را به دست آن می سپارد. از همین رو «آغاز خلقت» حدیث نفس همه ماست. مایی که توانایی رویاپردازی داریم اما توانایی پردازش غرامت سنگینش را خیر.

 

ب) تم و داستان اصلی

 

«آغاز خلقت» در آینده ای نزدیک اتفاق می افتد. دام کاب نابغه ای است که در دزدی رویای انسان های دیگر از راه وارد کردن آنها به رویاهای خود و خواندن و استخراج مضامین موجود در ذهن آنها تخصص دارد. همین امر موجب شده تا وی از خانه فراری باشد و نیمی از عمرش را در سفر و انجام آزمایش بر ذهن انسان های مختلف گذراند.کاب اما خودش همواره انسان غمگینی است که تنها خواسته و آرزویش در دنیا بازگشت به خانه و ملاقات دو کودک خردسالش است.فردی پیشنهاد انجام« آغاز خلقت» را به کاب می دهد. ایجاد سه لایه از رویا و کاشتن آن در ذهن میزبان فردی غیر از خود کاب که با ریسکی بزرگ همراه است.اینجا در صورت مرگ در رویا، خبری از بیداری در عالم واقع نیست بلکه فرد میزبان در لایه های رویاگونه خود بیش از پیش غرق خواهد شد و به قدری در آنها خواهد ماند تا به جنون برسد.

 

نولان در کالبد همین داستان چند خطی که متاسفانه بیانگر یک سوم عظمت فیلم هم نیست! دنیایی را به ما معرفی می کند که در آن هر چیزی ممکن است. شش شخصیت اصلی داستان همگی انسان هایی عادی اند که تنها تفاوتشان با سایر انسان های زمین در این است که در فرآیند رویاپردازی می دانند که مشغول سازش دنیایی خیالی و رویاگون هستند. بنابراین توانایی بیشتری برای تغییر موقعیت خود دارند و آنرا کنترل می کنند. در اولین نگاه نولان کاب را فرد مستاصلی معرفی می کند که برای بازگشت به خانه نیاز به یک منجی دارد. ورق اما از جایی بر می گردد که شخصیت جدیدی وارد داستان می شود. مال،همسر مرحوم کاب، در ذهن وی همچنان جایگاه ثابتی دارد. به گونه ای که در همه رویاهای ساخته وی حضوری تعیین کننده دارد. دلیل این حضور احساس گناه کاب است.

 

کاب برای نخستین بار پروژه آغاز خلقت را در ذهن همسر خود امتحان کرده و در واقع دنیای زناشویی خود و وی را در رویا پایه ریزی کرده. همین امر موجب می شود تا این کابوس های رویاگونه همسرش را تبدیل به موجودی روان پریش کند که مرز حقیقت و رویا برایش از بین رفته و دنیای خوش رویاهای مشترک با همسرش را واقعیت می پندارد و از همین رودست به خودکشی می زند. مال، نمادی است از بشر امروز. بشری که بازیچه دست رویاهای ذهن خود است و به دنیای سرشار از نومیدی و یأس پناه می آورد به دنیای مجازی.

 

دنیایی که وجود ندارد و تنها در ذهنش می گذرد اما برایش تبدیل به پناهگاه امنی شده که ورود به آن موجب رضایت می شود. اینجاست که نولان به تماشاگرش شوک عظیمی وارد می کند.کاب برای بازگشت به خانه نیازمند کمکی نیست بلکه باید با حقیقت محض روبه رو شود. اینکه همسرش دیگر در این جهان نیست و باید زندگی را ادامه داد.این کار ممکن نیست مگر با ورود به برزخ فکری یا همان لیمبو.کاب در لایه چهارم از رویا که تنها خود و همسرش اجازه ورود به آن را دارند،حقیقت محض را می یابد و مجوز ورود به دنیای واقع را دریافت می کند.در واقع نولان درد بشر امروز را ناتوانی مواجهه با حقیقت معرفی می کند.

 

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/4-Pulp-Fiction/13-Inception/19-Inception.jpgهمزمان با کاب که خود مرکزیت فیلم را تشکیل می دهد با دو داستان فرعی مواجهیم. سایتو،انسان طماعی است که در پی دست اندازی به ثروت فیشر بزرگ است اما در طی فرآیند«اینسپشن»، هنگامیکه می میرد در می یابد که زندگی حقیقی چیزی فراتر از داستان فیشر است.در بخش دیگر اما رابرت فیشر باید در عالم رویاها وارد دنیای پدر مرحومش شود و آخرین وصیت پدر را در می یابد. وصیتی که چیزی نیست جز تعلق خاطر پدر به کودکی های فرزند کوچکش. نولان،پلی فلسفی ایجاد می کند که منجر به تراژدی می شود. کاب،برای بازگرداندن سایتو و بازگشت به عالم واقع باید وارد لایه چهارمی شود. لایه ای که وی ۵۰ سال در رویاهایش در آن با همسرش زندگی کرده.کاب و مال در این زندگی ۵۰ ساله اما رویایی بسی بزرگ تر از حقیقت زندگی تمام انسان ها داشتند. همین جاست که وی با خاطره و سایه همسر مرحومش وداع می کند. عاملی که موجب می شود کاب توانایی این را داشته باشد که برخلاف مال، حقیقت و رویا را از هم متمایز کند، احساس گناه است نسبت به آغاز خلقتی که در ذهن همسرش انجام داده. از همین رو فیلم اخیر نولان را می توان یکی از عمیق ترین عاشقانه های تاریخ سینما نیز دانست. قهرمان فیلم، همانند سایر مخلوقات کریس نولان، انسان شکست خورده ای است که تنها نقش پیش برنده دارد وگرنه انسانی است با کوله باری از خطا و احساس گناه نسبت به گذشته رازآلودش.

 

فیلمنامه اثر جدید نولان همچون لایه هایی که از رویا می سازد، بسیار پیچیده و در عین حال بی نقص است. با ورود به هر لایه از داستان فیلم،تماشاگر در بطن آن غرق می گردد و با بسط آن، خود را با انبوهی از تجارب اودیسه وار مواجه می بیند.

 

● کارگردانی

 

الف) ساختار کلی اثر

 

به دلیل تجربه تماشای این اثر بی نظیر بر پرده سینما، تسلط نگارنده در بخش های بصری نمود بیشتری دارد و توضیحات با توجه به جلوه های همین تجربه شگفت انگیز هستند.

 

«آغاز خلقت» کامل ترین تجربه نولان در عرصه بصری نیز هست. نخستین نکته قابل ذکر نحوه دادن اطلاعات به مخاطب است.کاب در عالم رویا توضیحاتی را در باب پروژه آغاز خلقت بیان می کند و درواقع آن را به تیمش آموزش می دهد. نولان از این حربه به بهترین شکل ممکن برای اطلاع رسانی به مخاطب استفاده کرده در حالی که چنین نوع بیان مفاهیم در بسیاری از فیلم ها باسمه ای و تحمیلی به نظر می رسند اما اینجا این گونه نیست. در تمام زمان ۱۴۴ دقیقه ای فیلم، سیر وقایع با ریتمی بسیار تند روایت می شود.کارگردان بدون هیچ اطلاع رسانی اضافی تنها موارد مورد نیاز مخاطب برای پیگیری داستان را به وی تزریق می کند و باجی در کار نیست. میزانسن های موجود در این سکانس ها نیز قابل بحث است. می توان گفت که در این اثر نولان میزانسن نقشی تعیین کننده دارد.

 

نولان در اکثر سکانس های فیلم از تقابل افراد موجود در قاب استفاده های زیادی می کند. در اکثر این سکانس ها وی از دو شیوه میزانسن رایج استفاده می کند: یکی زاویه های معکوس درونی و دیگری زاویه pov. کارگردان برای عینیت بخشیدن به مفاهیم انتزاعی موجود در فضاهای رویاگون اثرش کاری می کند تا علاوه بر افراد و اشیای کادر،تاثیر آنها بر رویدادهای فرامتنی نیز مشاهده شود. در اکثر نقاط گره گشایی اثر، مخاطب فرد ثالث محسوب نمی شود بلکه از دیدگاه نقطه نظر شخصیت ها و در واقع در جایگاه پرسشگر پاسخ سوالاتش را از زبان و زاویه روبه روی کاراکترهای موجود دریافت می کند. این شکل یکی از مبدعانه ترین روش های اطلاع رسانی به مخاطب است که در فیلم به بهترین شکل ممکن اجرا شده.

 

از سوی دیگر اما پرداخت بصری اثر را می توان در دو زاویه بررسی کرد. دیدگاه اول، جلوه های ویژه بصری است. بخش های جلوه های ویژه فیلم برخلاف اکثر بلک باسترهای هالیوودی،کاملا به جاست و توی ذوق نمی زند،چرا که اساسا برگرفته از خواسته های خیالبافانه نسل بشر است و جنبه فرازمینی ندارد. همه اینها تراوشات ذهن کارگردانی است که هم سینما را خوب می شناسد و هم مخاطب عامش را.

 

ب) بازیگری،تدوین و فیلمبرداری

 

دیدگاه دوم اما تدوین های متقاطع و اکثرا بی مکث و فیلمبرداری های دو بخشی فیلمند.نولان،برای نمایش تفاوت رویا و واقعیت،تمهید جالبی را به کار برده.اول اینکه سکانس های مربوط به عالم رویا که در آن سیر وقایع ریتم تندتری به نسبت واقعیت دارند،فیلم به صورت تریلر دوربین روی دست فیلمبرداری شده تا بار بی ثباتی و استیصال به خوبی به مخاطب منتقل گردد،دوم اما مربوط به تدوین است.در سکانس های رویاجامپ کات های سریع از لایه دوم به اول یا برعکس،کاملا سریع و به موازات سقوط هر رویا رخ می دهد،کارگردان با ایجاد این تعلیق بصری دو هدف دارد:یکی اینکه به مخاطب احوالات دنیای رویا را بیشتر بشناساند و دیگری اینکه شک و دودلی در مورد تفاوت های رویا و حقیقت و مرز باریک میان آنها را در ذهن مخاطب تشدید کند و همین از بزرگ ترین امتیازات فیلم به نسبت آثار پیشین چنین ژانری محسوب می شود.در بخش های واقعیت اما دوربین و تدوین فیلم از آرامش و سکینه بیشتری برخوردار است و وقایع، با طمانینه خاصی دنبال می شوند.

 

بخش آخر اما بازیگری در این اثر درخشان است.بزرگ ترین نکته ای که در باب این بخش از اثر نولان اما می توان گفت،این است که فیلم نولان فیلم شخصیت و واکنش نیست.به عبارت دیگر،آغاز خلقت،فیلمی است که بیشتر جذبه و کشش خود برای ارضای تماشاگر را از راه داستان و فیلمنامه قدرتمندش کسب می کند،نه بازی بازیگرانش.به همین دلیل بر خلاف فیلم قبلی سازنده که بازی هیث لجر فقید بی نهایت بر آن سایه افکنده بود،اینجا همه بازیگران بازی یکدست و در عین حال کم نقصی دارند.لئوناردو دی کاپریو،در یکی از بهترین فرم های بازیگری خود به نحو احسن انجام وظیفه می کند و برخلاف «شاتر آیلند» که فیلم شخصیت بود،بازی برون ریز و تاکید شده ندارد و خود را به کارگردان سپرده. الن پیچ،جوزف گوردن لویت،کن واتانابه نیز در بهترین شکل خود قرار دارند.

 

ماریون کوتیار اما به واسطه حضور موکدش در فیلم،بازی درخشان تر و متمرکزی در فیلم دارد و بیشتر دیده می شود. با این وجود نولان تمام تمرکزش را بر این گذاشته که داستان فیلم مخاطبش را با خود همراه کند، نه بازی هنرمندانش.

 

● نتیجه

 

«آغاز خلقت» کریستوفر نولان بدون شک بزرگ ترین و پیچیده ترین اثر کارگردانش و حتی تاریخ سینما در باب رویاست.فیلمی که دیدگاه بیننده اش را نسبت به حقیقت پیرامون و زندگی روزمره اش تا آخر عمر دچار تردید و تغییر می گرداند.کریستوفر نولان با این اثر،سقف توان سینمای داستان گوی معاصر را پیاده کرده و توقعات بینندگان و صاحب نظران عاشق سینما را نسبت به ذات این هنر دوست داشتنی،چندین برابر کرده است.کریستوفر نولان حال نه تنها از بهترین کارگردانان زنده معاصر است،بلکه جزو ۱۰ کارگردان تاریخ ساز هنر هفتم نیز محسوب می شود.کارگردانی که با هر اثرش،نوع تازه ای از مفاهیم را وارد سینما می کند و مفهوم و جانی تازه بدان می بخشد.

فیلم «آغاز» آخرین ساخته‌ی نولان به هزارتوی ذهن انسان می‌رود و به واکاوی لایه‌های ذهنی انسان می‌پردازد. این فیلم، داستان متخصصی به نام کاب است که از طریق خواب، به ذهن سوژه خود نفوذ می‌کند و تمام راز‌ها و ایده‌هایی که درپستوهای ذهنیش پنهان است، را به سرقت می‌برد. کاب، از طریق خواب، به رویای سوژه خود وارد می‌شد و در پیچ‌وخم‌های ذهن سوژه، به هرآن‌چه می‌خواهد، پی‌می‌برد.

 

برای نخستین بار، فروید از خواب برای تحلیل ناخودآگاه انسان سود جست. از نظر فروید، رویا‌ها، بازتاب‌هایی از ناخودآگاه ما هستند که به شیوه‌ای نمادین گویای خواسته‌های ژرف سرکوب‌شده هستند. فروید با استفاده از تکنیک تداعی آزاد (Free Association)، رویابین را تشویق می‌کرد تا به مضمون رویا به‌طور غیر مستقیم نظر کند و بر روی افکار و احساساتی که پدیدآورنده آن رویا هستند، تامل کند. کل روایت فیلم «آغاز»، مبتنی بر همین تکنیک است. به‌عنوان نمونه، در بخشی از فیلم، در خواب سوژه موردنظر، نیروهایی به مقابله با کاب و دوستانش می‌پردازند. کاب در پاسخ به پرسش دوستانش در برابر هویت این نیرو‌ها، عنوان می‌کند که ضمیرناخودآگاه این شخص به این شکل از خود دفاع می‌کند.در نمونه‌ی دیگر، کاب وقتی همسرش مال را در خواب‌هایش می‌بیند، نمی‌تواند با او مقابله کند تا هنگامی که در لایه‌های ذهنش، علت حضور مال -احساس گناهش- را کشف می‌کند و بر آن چیره می‌شود. به عبارت دیگر، محتوای اشکار (Manifect Content) رویا اهمیتی ندارد و مهم محتوی نهفته (Latent Content) آن است که باید کشف شود تا بتوان برای آن چاره‌ای پیدا کرد.

 

ماموریت جدید کاب، اما یک سرقت ایده ساده نیست. سایتو که یک تاجر ژاپنی است که از کاب می‌خواهد این بار ایده «انحلال» را در ذهن وارث رقیبش به‌نام فیشر بکارد تا این ایده رشد کند و امپراتوری تجاری رقیبش، بعد از مرگش، توسط پسرش نابود شود. کاشت ایده در ذهن کسی دیگر را «آغاز» می‌نامند. از آنجایی که ذهن توانایی آن را دارد که رد پیدایش افکار را دنبال کند، این کار امری ناممکن به نظر می‌رسد. یونگ معتقد بود ذهن ناخودآگاه ما می‌تواند نظمی عجیب بین موضوعات مختلف – متفاوت از نظم ساختار اندیشه‌هایمان در خودآگاه- برقرار کند. فیلم این نظم عجیب ناخودآگاه را به صورت لایه‌های تودرتو به تصویر کشیده‌است. لایه‌هایی که برای ورود به آن باید رویایی تازه آغاز کرد و در خواب، به خواب رفت. کاب برای آن‌که ایده را در ذهن پسر فیشر بکارد، طرحی می‌دهد که او و تیمش باید در سه‌لایه به خواب بروند. او معتقد است برای اینکه ایده در عمق ضمیرناخودآگاه قرار بگیرد، باید در لایه‌های پایین، ضمیرناخودآگاه به وسیله احساسات تحریک بشود. این ساختار لایه‌های ذهنی و کشمکش‌های خاص هر لایه، با سکانس‌های اکشن و پر از تعقیب‌وگریز ساخته‌شده است تا بارفلسفی فیلم سبب کندی ریتم آن نشود و مخاطب را در این مدت‌زمان‌طولانی، به دنبال خود بکشاند. به عبارت دیگر، با این تمهید نوعی ضربآهنگ برای فیلم ایجاد شده‌است که بسیار تصنعی و تحمیلی به ساختار روایت است و با روایت داستان آمیخته نمی‌شود. لزوم توجیه ساختار لایه‌های مختلف خواب و تعریف آن، سبب بروز خرده داستان‌های متعدد می‌شود که باعث آشفتگی ذهن مخاطب می‌شود. آن‌قدر در این امر افراط می‌شود، که برخی اوقات سیر اتفاقات در خرده‌داستان‌ها، مخاطب از خط‌سیراصلی روایت دور می‌کند.

 

یکی از مباحثی که در فیلم مطرح می‌شود، «توتم» است. کاب به آریادنی توصیه می‌کند برای خودش توتمی انتخاب کند. در اقوام بدوی، توتم عبارت بود از یک حیوان یا درخت و یا یک شیءکه افراد یک قبیله اصل و منشأ خود را از آن می‌دانستند و با تغییراتی آن را از چوب یا سنگ می‌ساختند. این توتم برای آنها مقدس بود و در مصائب و گرفتاری به آن متوسل می‌شدند. فریزر ار دیدگاه روان‌شناسی، به بررسی توتم در این افراد بدوی پرداخت. او نظریه‌ای داد مبنی بر این‌که توتم پناهگاه امنی است که روح دز آن آرام می‌گیرد تا از خطرات احتمالی برکنار بماند. هنگامی که یک انسان بدوی، روح خود را به توتم می‌سپرد، خودش را آسیب‌ناپذیر تصور می‌کرد. در این فیلم، کاب برای آسیب‌ناپذیرشدن و برکنارماندن از خطرات احتمالی سفر به دنیای رویا‌ها، به فردتازه‌وارد گروهش پیشنهاد می‌کند یک توتم برای خودش درست کندتا به کمک آن بتواند خیال و واقعیت را از هم تشخیص بدهد. در فیلم برای این توتم سه خصوصیت بیان می‌شود. نخست آنکه خاص باشد و مشخصه‌ای داشته باشد که آن را از تمامی موارد مشابه متمایز کند. دوم آنکه همیشه همراه صاحب آن باشد. شرط آخر، تخت هیچ‌شرایطی نباید به دست فرد دیگر بیفتد. شروط کاب به توتم جایگاهی می‌دهد که علاوه بر آن‌که توتم ممیز رویا و واقعیت است، به مشخصه هویتی فرد هم تبدیل می‌شود و هویت فرد را در واقعیت تعریف می‌کند. ابتدای فیلم، سایتو پیر، از روی‌‌ همان توتم، کاب را می‌شناسد و به عبارت دیگر، این توتم، شناسنامه‌ی کاب می‌باشد. در پایان فیلم هم،‌‌ همان توتم، وجود واقعی کاب را زیر سوال می‌برد و به مخاطب می‌فهماند که دیگر شخصیت کاب، رویایی بیش نیست. پایان فیلم، تفسیر سکانس ابتدایی فیلم است. به حکم آن فرفره که توتم کاب است، او در اقیانوس رویا‌ها غرق شده‌است و اگر به ساحل هم برسد، آن ساحل هم جزیره‌ای گمشده در این اقیانوس است!

 

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/4-Pulp-Fiction/13-Inception/1-Inception.jpgتمایز واقعیت از رویا، یکی از مباحث مطرح در فیلم است. این مبحث ذهن مال، همسر کاب، را تسخیر کرد و در ‌‌نهایت او را نابود کرد. مال درگیر این سوال بود که آیا زندگی فعلی واقعیت است؟ او هنگامی که در رویا کشته می‌شد، از خواب برمی‌خواست، و حال به این نتیجه رسیده‌بود که باید انتحار کند تا به واقعیت اصلی زندگی برسد. انسان‌ها واقعیت را باخودآگاه خود درک می‌کنند و سرچشمه رویا در ناخودآگاه است. حال اگر شخصیتی با توانایی‌های کاب و مال پیدا شود که بتواند رویا‌هایش را باخودآگاه خود، شکل بدهد، این تمایز از بین می‌رود. کاب تنها با مدد چرخش فرفره یا توتم خود می‌تواند بفهمد که در رویا قرار دارد یا واقعیت. در واقعیت، فرفره از چرخش می ایستد و در رویا هست که فرفره می‌چرخد و می‌چرخد. کاب و مال هنگامی که مرزهای بلند رویا و واقعیت را فرومی‌ریختند، به عمق فاجعه‌بار آمیختگی رویا و واقعیت، آگاهی نداشتند. برای همین است کاب مصرانه از آریادنی می‌خواهد از خاطراتش برای بازسازی یک مکان در رویا، استفاده نکند. ساختن یک رویا بر اساس خاطرات، خطر آن را دارد که فرد قدرت تشخیص واقعیت از خواب را، از دست بدهد.

 

تمهید فیلم برای خروج از وادی رویا و ورود به دنیای واقعیت، زدن یک ضربه در واقعیت است تا به کشته‌شدنش در رویا بیانجامد. ضربه‌ای که نوعی شوک روحی و جسمی به فرد وارد کند و سبب شود او تغییر وضعیت بدهد. فروید، تفسیر بسیاری از رویا‌ها را نوعی عامل آزاردهنده بیرونی – مثل سروصدا- می‌داند. در چنین وضعیتی رویابین، این محرک بیرونی را در رویای خود ادغام کند و در نتیجه برای مدت طولانی‌تری می‌تواند بخوابد؛ هنگامی که محرک بیرونی بسیار شدید می‌شود، او سرانجام از خواب بیدار می‌شود. در فیلم هم، دوست کاب برای آن‌که او را بیدار کند، او را به درون یک وان‌آب هل می‌دهد. در خواب هم کشتی شکسته می‌شود و کاب در امواج غرق می‌شود؛ بدین ترتیب کاب از خواب بیدار می‌شود و به جهان واقعی بازمی‌گردد.

 

تردید در اصالت واقعیت، ایده‌ای بود که کاب برای اولین بار در ذهن مال کاشت تا مال را قانع کند که ازدنیای رویا‌ها دل بکند، آن را واقعی نپندارد و به جهان واقعیت بازگردند. کاب نمی‌دانست ایده مثل ویروس تمام ذهن مال را تسخیر خواهد کرد. خاصیت تردیدو شک همین است. وقتی نهضت پرسش آغاز می‌شود، دیگر در بند مصداق باقی نخواهد ماند و همه چیز را زیر سوال خواهد برد. مال دیگر نمی‌توانست بپذیرد دنیای کنونی، واقعیت است. او تجربه کرده بود که با هر مرگ، از خوابی بیدار شده است و حال دوباره هوس آن تجربه را کرده است. چه کسی می‌داند؛ شاید مال از تجربه‌ی بیداری اش لذت می‌برد و ما احمقانه در دنیای خواب، رنج می‌کشیم!

 

پی‌نوشت۱ : تیتر، برگرفته از عنوان داستانی از گابریل‌گارسیامارکز است.

 

پی‌نوشت ۲: این مطلب قرار بود در روزنامه‌ی شرق چاپ شود ولی معجزه‌ شد ودر صفحه‌ی ۶ روزنامه‌ی “روزگار ”(۱۳۸۹/۱۱/۱۶) چاپ شده است.

زبان inception زبان ِاسطوره­ای است؛ توتم، رویا، دنیای مردگان و نشانه­های دیگرِ فیلم، مجموعه­ای است که روایت و ساختار اساطیری فیلم را به نمایش می­گذارد. فیلم که هنری فردی و خودآگاه است در واکاوی اسطوره و کنش ناخودآگاه جمعی تلاش می­کند. تحلیل ساختاری نماد­ها ما را در تبیین و تحلیل رابطه اجتماعیِ فیلم و نشانه­ها کمک می­کند.

 

از نظر لویی اشتراوس، مطالعه اسطوره راهی برای توجیه و تحلیل ساختاری ذهن و مختصات یک جامعه به دست می­دهد، در راستای این تحلیل­هاست که از دل بی ‌نظمی و آشوب، نظم بیرون می­آید، و می­توان برخی فرایندهای منطقی بنیادین که اساس تفکر اسطوره‌ای را تشکیل می­دهند درک کرد. همیشه نظم عمیق­تری از واقعیت مستتر است و ساختارهای عمیقی وجود دارند که شالوده جامعه را تشکیل می­دهند.

 

در آغاز فیلم می­بینیم سایتو (تاجر ژاپنی) پشت به دوربین و بیننده نشسته و مامورانش "کاب/cobb " را کنار ساحل پیدا می­کنند که همراهش دو شیء دارد؛ " یک اسلحه و یک فرفره".

 

با نمایش این دو شیء (اسلحه و فرفره) زبان اسطوره­ای فیلم شروع می­شود. "اسلحه" در دوران جدید بهترین ابزارِ آدمکشی و نماد آن است. وسوسه آدمکشی در روان ما قویتر از آنست که تصورش را می­کنیم. میل به "کشتن"، باستانی و­ قدیمی­ترین میلی است که در ناخوداگاه بشر وجود دارد و نسل به نسل از نوع بشر به فرد امروزی ارث رسیده و در پنهان­ترین لایه­های ذهن ناخودآگاه مدفون گشته و به صورت یک "تابو" و عمل ممنوع درآمده است. ممنوعیت همیشه ناشی از یک میل یا آرزوی شدید بر آورده نشده و ناخودآگاه است.

 

یکی از عمل­های تابویی، میل ناخوداگاه نوع بشر به آدمکشی است. تاریخ اجتماعی افراد دوره­ها و انواع متفاوتی از کشتار آدمی را پشت سر گذاشته است. تحمیلِ ایده ذهنی، شکل ساده شدۀ میل ناخودآگاه به آدمکشی است. فرض بر این است الهام/ inception که در رویا و خواب می­تواند انجام پذیرد شکل پنهانِ عملی تابویی (آدمکشی) است که به صورت "الهام " تغییر فرم داده و در این حالت می­توان به آن "تابو" نزدیک شد.

 

هر کجا "تابویی" باشد بلا مانع "توتمی" خواهد بود. "توتم و تابو" در کنار هم معنی می­دهند. " توتم" شیء یا جانداری است که همچون سپر در برابر وسوسه­های فرد محافظت خواهد کرد. در اصل توتم، تجسم نیروی بی­نام و نشانی ­است که در شیء وجود دارد و مورد توجه و پرستش فرد قرار می­گیرد.

 

نکته بارز فیلم رابطه شیء با آدمی است که در همان آغاز با آن مواجه هستیم. رابطه انسان با توتم و رابطه با شیء ( فتیش/ fetish).

 

فتیشیسم یک باور بدوی و اسطوره­ای و احترام به یک شىء مادیست که نیرویى جادویى در آن نهفته است و نوعی آیین ابتدایی در جوامع اولیه و غیر متمدن است که به موجب آن، اشیاء نفوذ و تاثیرات خارق­العاده­ای دربردارند، فتیشیسم، شکل و گرایشی از باور و عقاید روح­پرستی animism است. در عقاید و بینش روح­پرستی یا آنیمیسم، روح اصالت دارد؛ روح یا همان نیروی مرموزی که در انسانها و در اشیاء وجود دارد و این بینش، رویا را به اندازه بیداری و مرگ را همچون زندگی اصیل و باورپذیر می­کند. رویا و مرگ در باور و اعتقاد آنیمیسم، نقش اساسی و برجسته­ای را در عالم و جهان به عهده دارند.

 

در inception کارکرد رویا به اندازه بیداری مورد توجه است. افراد قادرند داخل رویا و خواب یكدیگر شوند و شاید درون آن تغییرات ایجاد كنند. اگر دیگری در رویا دیدن سوژه سهیم شود و یا رویا مشترک شود آن رویا دیگر به فرد تعلق ندارد و همه رویادیدگان را شامل می­شود. پژوهشگران اعتقاد دارند برخلاف رویاهای معمولی که در آن رویابین فقط یک ناظر منفعل است، در رویاهای روشن، رویا بین اغلب قادر است رویا را به طرق مختلف مهار کند؛ مثلا کابوسها را به تجربیات مطبوع تغییر دهد، یا اشخاص و موقعیتهای خاصی را فراخواند. با این مشخصات مرز خواب و بیداری و واقعیت و تخیل کم­کم از میان خواهد رفت.

 

مال، همسر كاب پس از این‌كه با وی از رویایی طولانی و مشترك بیدار می‌شود، واقعیت این جهان را منكر می‌شود و باور دارد این جهان نیز یك رویاست، به نظرش ‌باید او و شوهرش در این جهان خودكشی كنند تا از رویای این جهان رها و در جهان واقعی‌تر بیدار شوند.كاب شدیدا با این ایده مخالفت می‌كند و سعی دارد همسرش را منصرف كند، اما نهایتا موفق نمی‌شود و همسرش خودكشی می‌كند. كاب خود را در مرگ مال مقصر می‌داند و احساس گناه می­کند و اظهار می‌كند خودش بوده كه ایده واقعی نبودن جهان را در ذهن او ایجاد كرده است.

 

به اعتقاد فروید؛ بنا بر نظریه قدیمی آنیمیسم (animism) مردگان می­کوشند تا زنده­ها را به خود جلب کنند و به این فکر هستند که به آنها آسیب برسانند و از حق حیات محرومشان کنند. فرض این است که مرگ، مردگان را انتقامجو و خشمگین می­کند و به دنبال این هستند که در خواب و رویا به سراغ بازماندگان آمده و آنها را به سوی خود جلب کنند. بنابراین عزیزترین مردگان، عین شیاطین­اند که بازماندگان باید از فکرکردن و نزدیک شدن به آنها دوری کنند. بازماندگان از حیاتِ خود در برابر مردگان دفاع می­کنند.

 

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/4-Pulp-Fiction/13-Inception/16-Inception.jpgاز لحاظ روانکاوی فرویدی و علم ناخودآگاه، زنده­ها در برابر مردگان دارای احساسی متضاد و دوگانه هستند. کشتن یک میل قدیمی و باستانی ناخودگاه جمعی افراد است. آرزویی که اگر تابویی برای او نبود می­توانست موجبات مرگ عزیز باشد. مرگ عزیز یکی از آرزوهای ناخودآگاهانه میل غریزی فرد را ارضا کرده است و احساس گناه در واقع واکنش فرد است به این میل و آرزوی ناخودآگاهانه.

 

کاب در برابر همسر متوفی­اش (مال) دارای احساس دوگانه و متضاد است: اولین صحنه­ای که مال را با کابِ (در حال خواب دیدن) می­بینیم، کاب احساس متناقض­اش را نسبت به مال می­گوید:

 

"می­دونی دلم برات تنگ شده ، ولی نمی­توانم بهت اعتماد کنم."

 

You know that I am missing you… but I can’t trust you anymore

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
درصورت بروز هرگونه مشکل و یا ارائه پیشنهاد و انتقاد، ما را از طریق لینک زیر در جریان بگذارید. باتشکر
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 621
  • کل نظرات : 54
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 410
  • آی پی امروز : 108
  • آی پی دیروز : 126
  • بازدید امروز : 830
  • باردید دیروز : 233
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 1,666
  • بازدید ماه : 4,513
  • بازدید سال : 28,303
  • بازدید کلی : 1,139,008
  • کدهای اختصاصی
    جدول فروش فیلم ها
    فیلم (هفتــــــــگی) فروش
    Think Like a Man Too$29.2 M
    22 Jump Street$27.5 M
    Dragon 2 $24.7 M
    Jersey Boys$13.3 M