loading...
دانلود و نقد فیلم | اخبار سینمای جهان
admin بازدید : 1444 چهارشنبه 04 مرداد 1391 نظرات (1)

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/casa/rtgrhrtg.jpg

کارگردان :Michael Curtiz

نویسنده : Julius J. Epstein

 بازیگران: Humphrey Bogart, Ingrid Bergman ,Paul Henreid

جوایز :

برنده اسکار:

بهترین فیلم برای کمپانی برادران وارنر، کارگردانی برای مایکل کورتیز،  بهترین فیلمنامه اقتباسی

نامزد اسکار:

نقش اول مرد برای همفری بوگارت،نقش مکمل مرد برای کلود رینز، فیلم‌برداری برای آرتور ادسون، تدوین اوون مارکس، موسیقی متن مکس استینر

خلاصه داستان :

در میانه جنگ دوم جهانی، بسیاری برای فرار از سلطه آلمان نازی در اروپا، راهی کازابلانکا می‌شدند به این امید که بتوانند از خلاصه داستان: آنجا به آمریکا مهاجرت کنند. ریک، که به دلیل نامعلومی نمی‌تواند به آمریکا بازگردد، صاحب کافه معروفی در کازابلانکا هست و سعی می‌کند با دوری از سیاست و حفظ بی‌طرفی با حکمران شهر میانه خوبی داشته باشد. به صورت اتفاقی، شبی الزا، معشوقه سابق ریک، همراه شوهرش مهمان کافه ریک می‌شوند. شوهر الزا، ویکتور، از رهبران مقاومت ضد نازیسم می‌باشد که همراه الزا در حال فرار به سمت آمریکا هستند.

DOWNLOAD FILM

در تاریخ سینمای کلاسیک فیلمهای معروف بسیاری وجود دارد، فیلمهایی پر محتوا، فیلمهایی با جلوه های هنری یا اصالت هنری و با اهمیت سیاسی بیشتر. فیلمهای دیگری هم هستند که احتمالا ما در رده بندی بهترین فیلمهای تاریخ سینما بالاتر از کازابلانکا قرار می دهیم. ولی وقتی قرار است دست روی فیلمهایی بگذاریم که شخصا دوستشان داریم و راحت تر بگویم وقتی پیش یک دوست صمیمی اعتراف می کنیم دیر یا زود حرفمان به این چند کلمه آشنا می رسد:ـ من واقعا دیوونه کازابلانکا هستم.ـ منم همینطور !کازابلانکا فیلمی است که معیارهای عادی را تغییر داد:بیشتر از خود "همفری بوگارت" عمر کرد، در زمان تغییر سلیقه ها به حیاتش ادامه داد و به تمامی کسانی که می خواستند با رنگی کردن آن زیبایی اش را از بین ببرند، دهن کجی کرد. کازابلانکا جهش کرد تا دل کسانی را که چند دهه بعد از ساخته شدنش به دنیا آمده بودند را ببرد. دیر یا زود و معمولا قبل از ۲۱ سالگی همه این فیلم را می بینند و البته به فیلم محبوبشان هم تبدیل می شود. واقعا حرف نداره ...!در سال ۱۹۹۲ کازابلانکا ۵۰ سال داشت. در تاریخ سینما ۵۰ سال زمان طولانی است، زیرا سینما خودش فقط ۱۰۰ سال قدمت دارد. ولی در مقایسه با زمان این فقط یک لحظه است. بعضی از عوامل سازنده فیلم هنوز در قید حیاتند اما ستاره ها همه دارفانی را وداع گفته اند. آخرین بازیگر فیلم هم ”کرت بوا“ (همان جیب بری که به مسافران هشدار می داد مواظب جیب برها باشند!) بود که در سال ۱۹۹۲ درگذشت.و اما در مورد خود فیلم:صحنه های کلیدی فیلم در حقیقت همانهایی هستند که ورود غیر منتظره "الزا" را به کافه "ریک" تعقیب می کنند. در بین فیلمهای کلاسیک کمتر فیلمی را می توان پیدا کرد که با تماشای مکرر آن احساساتان نسبت به تماشای فیلم برای نخستین بار بیشتر شده باشدو کازابلانکا از همین دست فیلمهاست که خودش را پس از چند بار تماشا نشان می دهد!وقتی برای اولین بار به تماشای فیلم می نشینیم هیچ چیز از رابطه عاشقانه بین ریک و الزا در پاریس نمی دانیم، پس جریان را به سادگی دنبال می کنیم. هنوز مجبوریم این رابطه عاشقانه را ( که ظاهرا موضوعی فرعی به نظر می رسد) را رمز گشایی کنیم. ما متوجه می شویم که این رابطه معنایی دارد ولی کاملا آن را نمی فهمیم. اما بعداْ در زمانی که فیلم رو به جلو می رود ما خاطرات پاریس را تجربه می کنیم. آنگاه به عمق احساسات الزا پی می بریم و در آخر فیلم به نتیجه گیری میخکوب کننده اش می رسد. اما برای بار دوم که فیلم را نگاه می کنیم هر کلمه ای که بین ریک و الزا ردوبدل می شود و هر چیز کوچکی که در رفتار و نگاهشان مشاهده می شود برای ما با یک دنیا نیش و کنایه همراه می شود. هنگامی که برای اولین بار فیلم را نگاه می کنیم به اندازه کافی خوب به نظر می رسد، اما برای بار دوم محشر است.در حقیقت ذات این فیلم طوری است که تماشای مکرر را طلب می کند. اگر شخصی را می توانید پیدا کنید که تا بحال این فیلم را ندیده است، کنارش بنشینید و با همدیگر فیلم را تماشا کنید. متوجه می شوید که حواس شما به فیلم بیشتر از حواس دوستتان است. البته دوست شما آدم بی احساس و زمختی نیست! ولی نمی تواند مثل شما متوجه تلخی خاصی بشود که پشت هر نگاهی وجود دارد و به تدریج هم پررنگ می شود و با هر كلمه ای افزایش می یابد.درتماشای اول ممكن است بیننده حتی متوجه جریانهای جانبی فیلم هم نشود مانند داستان فرعی زن جوانی كه حاضر است هركاری انجام بدهد تا به شوهرش جهت خارج شدن از كازابلانكا كمك كند .اگرچه آشنا شدن با فیلم كمك زیادی در انتقال احساس می كند اما از طرف دیگر هم باعث می شود تا نقطه ضعف هایی مشخص شود كه در تماشای اول به چشم نیامده است . بعنوان مثال برای خود من زمانی پیش آمد كه متوجه شدم از شخصیت "ویكتور لازلو" (با بازی پل هنرید) زیادخوشم نمی آید. او یك قهرمان مقاومت است و در عین حال خیلی بی مزه و بی حس ! اگر در زمان صلح سر از یك سازمان سیاسی در بیاورد خیلی راحت با یك حكومت خودكامه  و دیكتاتوری كنار می آید . وقتی در پایان فیلم ریك (همفری بوگارت) در مورد چیزهایی كه بین او و الزا (اینگرید برگمن) اتفاق افتاده  دروغ می گوید تا وجهه الزا را در نظر او حفظ كند لازلو اصلا عین خیالش هم نیست ! در حقیقت به نظر من اواصلا لیاقت الزا را ندارد . ریك می گوید كه جای او در كنار ویكتور است ولی آیا ویكتور به او توجهی می كند و یا اصلا به اونیازی دارد؟ او در حین یك فرار طولانی با كارش و با قهرمانیش ازدواج كرده است . شبهای متعددی وجود خواهند داشت كه الزا "همچنان كه زمان می گذرد" راگوش كند و متوجه اشتباهش در سوار شدن به آن هواپیما بشود.  مثل تمام كسانی كه نسبت به فیلمهای مورد علاقه شان خیلی حساسند من هم نكاتی را در رابطه با این فیلم و شخصیتهایش پیدا كرده ام كه  دانستن آنها می تواند جالب  باشد :چیزی كه در مورد ریك جالب به نظر می رسد و مرا حسابی تكان داده است عشق او نسبت به الزا نیست بلكه توانایی او در پیدا كردن چیزی فراتر از عشق است .شخصیت لازلو هم مثل یك خوك می ماند چون هم خر را می خواهد هم خرما را ! او چه جور مبارز جدی مقاومت است كه زنش را با خود به این طرف و آن طرف می كشاند و او را  در معرض خطرات بی مورد قرار می دهد. تنهاتوجیه برای ما این است كه بگوئیم خودپسندی او نیاز به تعریف و تمجیدهای زنش دارد. یك قهرمان واقعی حتما كازابلانكا را به تنهایی ترك می كرد هم بخاطر كارش هم بخاطر خیر و صلاح زنی كه دوستش دارد. لازلو آنقدر كودن است كه حتی نمی تواند ببیند بین ریك و الزا چه می گذرد. فیلم سعی می كند تا به ما بفهماند كه الزا هر دومرد را دوست دارد ولی ما می توانیم بفهمیم كه در قلب الزا چه می گذرد ... ."بوگارت" هیچ وقت آنقدر احساس برانگیز ظاهر نشده است، مردی كه همراه بطری اش سیگار به لب در تنهایی نشسته و غرق در افسوس و دلتنگی می باشد . بی رحمی ای كه با آن الزا را موردحمله قرار می دهد واقعا دردناك و شكنجه آور است. چون این طرز حرف زدن بیش از آن كه الزا را ناراحت كند خود ریك را زجر می دهد. او روی زخم خودش نمك می پاشد .الزا در فهمیدن این مطلب كمی كند ذهن به نظر می رسد ولی در حقیقت این یكی از حقه های فیلم است كه الزا را همیشه ودر هر اتفاقی كه می افتد كمی عقبتر از جریان قرار می دهد .اگر همانطور كه در افسانه فیلم آمده است و حقیقت داشته باشد و صحنه نهایی فیلم تا روز آخر نامشخص بوده است و اینكه برگمن نمی دانسته كه بالاخره الزا نصیب كدامیك از مردها می شود تاحدودی گیج ومنگ بودن اورا توجیه می كند . ولی متاسفانه این افسانه دهان پركن نمی توانسته حقیقت داشته باشد چون اعتقادات عمومی حاكم بر هالیوود  آن روزها نمی توانست اجازه بدهد الزا مردی را كه قانونا همسرش بوده به خاطر مردی كه عاشقش است ترك كند .با این وجود برگمن هنوز هم كاملا متقاعد كننده به نظر می رسد . وقتی كه در فرودگاه از یك مرد جدا شده ودر كنار مرد دیگری می ایستد او دوپاره شده است . پریشانی و سردرگمی عاطفی  در حضورمردی كه دوستش دارد همواره یكی ازخصوصیات بارز بازیگری برگمن بوده است. در فیلم "بدنام" (نقد و بررسی این فیلم را اینجا بخوانید) ساخته "هیچكاك" كه فیلمی با درون مایه ای كمابیش شبیه كازابلانكا است كری گرانت كه عاشق برگمن است مجبور می شود به خاطر هدف برترش در مبارزه با دشمن وانمود كند كه این گونه نیست و اینجاست كه می توانیم خصوصیت بارز برگمن را ببینیم .كارگردانی "مایكل كورتیز" هم از هر نظر كاملا صرفه جویانه بوده است . نكته قابل توجه این است كه او تصویری را ارائه می دهد كه برای درك آن، بیننده بایدكاملا در آن غرق شود. او به راحتی اینكار را انجام می دهد بدون آنكه كسی اصلا متوجه این شود كه این صحنه ها اصلا كارگردانی هم داشته است! مایكل به طور معمول از همان شیوه روایی  و داستان گویی سینمای كلاسیك استفاده می كند همانطوری كه "گریفیث"  آن را تعریف كرده است و در هزاران فیلم ساخته شده قبل ازكازابلانكا به كار رفته است : آماده كردن نما ـ حركت ـ مدیوم ـ‌ نما ـ كلوزآپهای متعدد ـ نماهای دید اشخاص و عكس العمل ها .آیا نمایی دركازابلانكا هست كه بدون در نظر گرفتن بقیه فیلم و فقط برای خودش فیلمبرداری شده باشد؟‌من كه فكر نمی كنم ! كورتیز همه كاره فیلم و داستان است او حتی از شخصیتهای فیلم هم گوی سبقت را ربوده است هیچ كس نمی پرسد كه آن نمای محشر را در كازابلانكا دیده ای ؟ چون هیچ نمای محشری كه از سایر نماهای دیگر متمایز باشد وجود ندارد و اگر كسی هم این طور فكركند دچار اوهام شده است .وقتی از "هوارد هاكز" خواستند تا فرمول یك فیلم بزرگ را تعریف كند گفت : سه صحنه عالی بدون صحنه بد . كازابلانكا در فرمولش این كار را با ۴ صحنه انجام داده است!درباره کازابلانکا چه میتوان گفت؟ فیلمی که بارها و بارها مورد تحسین کارشناسان سینمایی واقع شده و اکنون که بیش از نیم قرن از ساخت آن می گذرد، همچنان زیبا و جاودانه است. داستان روان و جذاب فیلم از ابتدا محسور کننده است. در هنگام اکران، این فیلم در گیشه ها به موفقیت نسبتا خوبی دست یافت و بلافاصله پس از اکران، با استقبال بسیار مثبتی از سوی منتقدان فیلم روبرو شد، به طوری که مجله ی Variety آن را یک جنگ تبلیغاتی فوق العاده علیه متحدین خواند. در مراسم اسکار 1944 این فیلم برنده ی 3 جایزه ی اسکار و کاندید 5 اسکار دیگر شد. کخ بعد ها در مورد این فیلم گفت: «این فیلمی بود که بیننده ها به اون احتیاج داشتن. . . ارزشهایی توش بود که ارزش فداکاری رو داشت. و این فیلم اون ارزش ها رو به یه شکل سرگرم کننده بیان می کرد. » این فیلم از آن زمان تا کنون محبوبیت خود را حفظ کرده است. «مورای برونت» در مورد این فیلم می گوید: «واقعیتِ دیروز، واقعیت امروز، واقعیت فردا». این فیلم چنان محبوبیتی پیدا کرده است که نمایش آن پیش از امتحانات پایان ترم در دانشگاه معروف هاروارد تبدیل به یک رسم شده است که این رسم تا کنون هم ادامه دارد و برخی دیگر دانشگاه ها هم از آن تقلید کرده اند. این رسم باعث شد که در حالی که دیگر فیلم های دهه ی 40 رفته رفته از یاد ها رفتند، کازابلانکا در یاد ها باقی بماند. به طوری که تا سال 1977 این فیلم مکرر ترین فیلم نمایش داده شده در تلویزیون بود. به گفته ی «راجر ابرت»، که می توان او را مشهور ترین منتقد حال حاضر سینمای هالیوود دانست، نام کازابلانکا بیشتر از نام هر فیلم دیگر در لیست های برترین فیلم های تاریخِ منتشر شده توسط سازمان های مختلف دیده می شود. راجر ابرت می گوید که هرگز نقدی منفی درمورد این فیلم نشنیده است، هر چند که برخی نقاط خاص فیلم گاهی مورد انتقاد قرار گرفته اند. منتقدی دیگر به نام رودی بلمر آن فیلم را مخلوطی از درام، ملودرام، کمدی و توطئه چینی خواند و لئونارد مالتین از این فیلم به عنوان بهترین فیلم تاریخ یاد کرد. ابرت می گوید که این فیلم به این علت محبوب است که انسان های درون فیلم خیلی خوب هستند. در مورد قهرمان مقاومت هم، با اینکه آنچنان سخت است که دوست داشتن او دشوار است، اما از نظر ظاهری موقر ترین شخصیت داستان است. ریک هم نه قهرمان است و نه انسانی بد. او تنها کاری را انجام می دهد که برای کنار آمدن با مسئولان و سازمان ها لازم است. این فیلم در سایت IMDB که معتبر ترین سایت اینترنتی مربوط به فیلم است با نمره ی بالا 8. 8 از 10 در رده ی نهم برترین فیلم های تاریخ قرار دارد. مجله ی Entertainment Weekly و انستیتوی فیلم آمریکا این فیلم را سومین فیلم برتر تاریخ برشمرده اند. سایت مجله ی تایم این فیلم را در بین هشتاد فیلم برتر تاریخ قرار داد(این هشتاد فیلم رده بندی نشده بودند). و انجمن نویسندگان آمریکا، فیلمنامه ی این فیلم را به عنوان بهترین فیلمنامه ی تاریخ برگزید. هنگامی که فرانسه در سال ١٩۴٠ توسط آلمان اشغال شد، حکومت تحت اشغال، ویچی، در فرانسه قدرت را به دست گرفت که با آلمانها همکاری می‌کرد. بدین ترتیب مراکش نیز، که جزو مستعمرات فرانسه بود، زیر نظر حکومت ویچی و به صورت غیر مستقیم تحت نظر آلمانها بود. کازابلانکا، نام فرانسوی دارالبیضاء، بزرگترین شهر مراکش هست که به خاطر سواحل زیبا و توریستی آن در اقیانوس اطلس معروف هست. گفتنی است که این فیلم در سال ١٩۴٣ و در میانه جنگ، در حالی که هنوز نتیجه آن مشخص نبود، ساخته شد.همفری بوگارت به نقش«ریک»در سراسر رویدادهای فیلم، شخصیتی از خود بروز می‏دهد را که برای خود صحبح می‏شمارد انجام می‏دهد. به قول خودش«سرش را برای هیچکس به درد نمی‏اندازد»اما باید گفت که ان«به درد انداختن» کاملا نسبی است و حدود و ثغور آن در او با دیگران‏ متفاوت است؛گاهی بزرگترین کمک را به‏ «یوگارتی»-دوست خود-می‏کند و او را از گزند آلمانها می‏رهاند آنجا که اوراق عبور را نزد خود به‏ امانت نگاه می‏دارد و در جایی دیگر وقتی«یوگارتی» احساس خطر می‏کند و ابلهانه به او متوسل شده‏ و تقاضای کمک می‏کند، حتی برایش تره هم خرو نمی‏کند. ریک‏یک کافه‏دار نسبتا مرفّه در کازابلانکاست که با آمدن یوگارتی به کافه و پذیرش‏ امانات او-اوراق عبور-آرام‏آرام وارد ماجرایی‏ می‏شود ه زمینه‏ساز کنشهای آتی اوست. البته‏ در کنار یوگارتی هستند آدمها و اشخاص که هر یک به نوبهء خود و به نوعی، با درخواستها و انتظاراتی‏ که از این قهرمان آرمانی بی‏نیاز دارند، ناخواسته او را با حوادث فیلم درگیر و مواجه می‏سازند؛سروران‏ «رنو»از او می‏خواهد کاری کند که هم«ویکتور لازلو»در کازابلانکا بماند و هم یوگارتی در کافه‏اش‏ معطل شود تا بخ خواسته‏ا برسد؛فرّاری، صاحب‏ کافهء رقیب، از ریک می‏خواهد که به هر قیمت، کافه‏اش را به او واگذار کند؛سرگرد«اشتراسر» برای نیل به اهدافش، دائما ریک را مرکز توجه‏ دارد و از او کمک می‏خواهد و در همهء این موارد چنان‏که دیده می‏شود بیش از آنکه رفتار ریک‏ خودانگیخته و برای خود باشد، رویکردی‏ دیگرخواهانه و نوع‏دوستانه دارد. او مانند مهرهء کارساز و مؤثری است که توسط عوامل جانبی‏ دائما به کار گرفته می‏شود. این یکی از ویژگیهای قهرمان ملودرام است‏ که در رمانس هم دیده می‏شود؛قهرمانی آرمانی‏ و مطلوب و درعین‏حال بی‏گناه و بی‏تقصیر. در طول نیم قرنی که از عمر«کازابلانکا» می‏گذرد، آمار کمپانی«برادارن وارنر»به خوبی‏ نشان‏دهندهء میزان استقبال خیل عظیم مخاطبان‏ فیلم در سراسر دنیاست. کازابلانکا با آنکه موضوعی‏ عشقی دارد به نوعی فیلم جنگی هم محسوب‏ می‏شود؛به سیاست هم دامن می‏زند؛پیام دوستی‏ و رفاقت را نیز-مخصوصا با پایان‏ فراموش نشدنی‏اش-در خود دارد و خلاصه برای‏ هر نوع مخاطبی با هر احساس و سلیقه و طرز تفکر خاص جذاب و دیدنی باقی می‏ماند و این‏ عاملی است که در توفیق ملودرام برای مخاطب‏ مؤثر است. با کمی دقت به دایرهء تحلیلی نور ثروب فرای‏ متوجه می‏شویم که رمانس با تراژدی آغاز می‏شود و به کمدی ختم می‏شود از آنجا که همواره رمانس‏ مادر ملودرام محسوب می‏شود، لحاظت کمیک و تراژیک در کازابلانکا نشان‏دهندهء آن است که این‏ ویژگی قابل تعمیم به ملودرام نیز هست با این‏ ویژگی که هر دستمیهء کمیک و یا تراژیک تا جایی‏ پیش می‏رود که به کمدی مطلق یا تراژدی مطلق‏ تبدیل نشود:صحنه‏های جیب‏بری از مشتریان، مزه‏پرانیهای سروان رنوی شوخ‏طبع، طنز گفتاری‏ ریک-مثلا در سکانس فلاش‏بک که ریک با «الزا»راجع به ازدواجشان صحبت می‏کند و لوکوموتیوران و ناخدای کشتی را عاقد می‏انگارد- گفتگوهای«کارل»؛پیشخدمت چاق کافه با مشتریان و دیگر موارد، جملگی از جمله مایه‏های‏ طنزآمیزی است که برای لحظاتی هرچند کوتاه و گذار، لبخند بر چهرهء تماشاگر می‏نشاند. از طرفی‏ وقایع شبه تراژیک داستان با خصلتی نه چندان‏ مطلق و در حد و اندازهء همان چیزی که«فرای» برای رمانس قائل است گواه این حقیقت است که‏ دستمایه‏هایی نیز وجود دارند که به‏طور مطلق‏ تراژیک نبوده و به سمت سرنوشت محتوم جبری‏ گرایش کامل ندارند. به‏طور مثال مرگ یوگارتی‏ اگرچه برا ریک تأسف‏آور است ولی آنقدر مورد تأکید قرار نمی‏گیرد تا خیلی غم‏انگیز و تأسف‏بار جلوه کند؛توصیفات اردوگاههای مرگ نازی؛ تهدیدهای اشتراسر؛جبر سرنوشت محتوم که بر سر مهاجران موقت کازابلانکا سایه افکنده و دیگر دستمایه‏های شبه تراژیک همه و همه تا جایی‏ پیش می‏روند که حد اکثر معنابخشی به یک اثر ملودرام را داشته به گونه‏ای که هرگاه لایهء شبه تراژیک خواسته یا ناخواسته غالب شود، فاکتورهای شبه کمیک مثل طنز؛کنایه و. . . تشدید یافته تا تعادل ملودراماتیک در کنار دنیای رویایی‏ و آرمانی کاراکترهای فیلم که سرشار از آرزوی‏ رسیدن به سرزمین آزادیست-طبق گفتهء نریشن‏ ابتدایی فیلم:«آمریکا»-برقرار شود. کازابلانکا تصویرگر دنیایی است که ساکنانش بی‏وقفه در تلاش برای رسیدن به دنیایی هستند که شبه رمانس‏ جلوه می‏کند. کنش«جستجو»یکی از دستمایه‏هایی است‏ که همواره انگیزهء غالب همهء شخصیتها در کازابلانکا محسوب می‏شود؛شخصیتهای کازابلانکا یا در حال جستجو هستند و یا وادار به جستجو(مثل‏ ریک)، الزا لوند(اینگرید برگمن)و ویکتور لازلو (پل هنرید)در جستجوی ویزای خروج هستند؛ سروان لویی رنو در جستجوی منافع شخصی‏ (اعتبار، قدرت، رفاه، پول، زن زیبا و در کنار همهء اینها آرامش، صلح و صفا)است؛سرگرد اشتراسر دنبال عملی کردن تصمیمات سیاسی خود است؛ فرّاری در طلب به چنگ آوردن کافهء ریک؛یوگارتی‏ در جستجوی فراهم آوردن پول کافی برای سفر به آمریکا و نهایتا خوشبختی و بالاخره ریک به‏ دنبال وصال معشوق یعنی الیزاست. همهء این‏ جستجوها تحت لوای جستجوی عظیمی که همانا رسیدن به سرزمین آزادی است شکل می‏گیرد. از آنجا که ملودرام تنها بخش میانی از یک‏ حیات طولانی و مستمر را شامل می‏شود، کازابلانکا با پایان خاص خود نوید تداوم روابط انسانی، دوستی، محبت و سازش را می‏دهد. وقتی ریک و سروان رنو در مه غلیظ فرودگاه، همهء دشمنیها و ناملایمات را فراموش کرده و دوباره‏ مثل ابتدای فیلمم طرح یک دوستی پایدار را می‏ریزند ناخودآگاه مارا متوجه تداوم یک زندگی پایدار، آرام‏ و به دور از آشفتگی و بلوا می‏کنند. آگرچه از چند و چون این زندگی مطلع نمی‏شویم؛نمی‏دانیم که‏ عاقبت ریک چه می‏کند؟!. . . به آمریکا می‏رود یا می‏ماند؟!. . . با رنو به سرزمین دیگر عزیمت می‏کند یا دوباره کافهء خود را برپا می‏کند؟!و. . . اما مطمئنیم‏ ماجرای پرکشمکش ریک و الزا تمام شده، ویزای‏ خروج الزا و لازلو فراهم شده، اشتراسر ا بین رفته‏ و آرامش برقرار شده است. . از آنجا که کارکرد و نقش شخصیتها از اهمیت‏ به سزایی برخورد است بررسی سیر تحولی رفتار و اعمال شخصیتها به نظر ضروری می‏آید. داستان‏ از آنجا آغاز می‏شود که دو پیک آلمانی که حامل‏ ویزای خروج معتبری برای دو نفر هستند به قتل‏ می‏رسند. سرگرد اشتراسر به کازابلانکا می‏آید چون‏ تنها در کازابلانکاست که ویزاها اعتبار دارد آن هم‏ کازابلانکایی که خیل عظیمی از مهاجران نقاط مختلف دنیا متأثر از آثار زیانبار جنگ در تلاش‏ برای اخذ ویزای خروجند. در کازابلانکا ویزا از طریق سه شخصیت فراهم می‏شود:   1. سروان رنو 2. فرّاری 3. یوگارتی   سروان رنو که مسئول قانونی تهیهء اجازه‏نامهء خروج است، مخفیانه از طریق رشوه، پول فراوانی‏ به جیب می‏زند. فرّاری رئیس بازار سیاه ویزاست‏ و یوگارتی یک دلاّل خرده‏پا و ناچیز که با گم شدن‏ ویزای خروج، رقابتی جدّی و پنهانی بین آنها بوجود می‏آید. از طرفی سرگرد اشتراسر به کازابلانکا آمده‏ تا هم قضیهء ویزاها و قتل پیکهای آلمانی را دنبال‏ کند و هم ویکتور لازلو را که در راه آمدن به‏ کازابلانکاست و از مبارزین سرسحت ضد نازی‏ است دستگیر کند؛کسی که دستگیری‏اش آرزوی‏ دیرینهء رایش سوم است. در این موقعیت رنو می‏کوشد تا برحسب‏ وظیفه هم ویزایهای خروج را پیدا کند که این خود از طرف دلوت آلمانی برایش اعتبار می‏آفریند و هم‏ لازلو را که مود توجه آلمانهاست در کازابلانکا نگه‏ داشته و با درخواست مبلغ هنگفتی از او که می‏داند به شدت محتاج ویزاست، ویزای خروج برای او و همسرش تهیه کند. تحت کنتزل بودن لازلو این‏ مزیّت را دارد که دست سایر دلالان ویزا را ببندد و پول هنگفتی را که لازلو بابت آن می‏پردازد از آن رنو کند. از طرفی رنو این نکته را دریافته که‏ ویزاهای خروج در دست یوگارتی است پس به‏ دنبال فرصتی است تا در حضور آلمانیها او را دستگیر کرده رقیب را کنار زند ویزاها را بدست آورد. بدین ترتیب با علم به اینکه یوگارتی مشتری‏ دائم ریک است و طبق قرار قبلی لازلو و همسرش‏ الزا را ملاقات می‏کند نقشهء دستگیری او را طراحی‏ می‏کند. به این ترتیب ریک نه به خاطر خواسته‏های‏ خود بلکه به وساطهء اهداف رنو وارد ماجرا می‏شود. حال زمان مرد نظر فرامی‏رسد. یوگارتی که در مورد او این احتمال وجود دارد که از قبل با نهضت‏ زیرزمینی ضد آلمانی که با لازلو در ارتباط است‏ معامله‏ای انجام داده تا در ازای گرفتن مبلغی، ویزاهای عبور را در اختیار آنها قرار دهد، از خطری‏ که در کنیش است مطلع شده و به کافهء ریک‏ می‏آید تا اوراق عبور ار به امانت نزد او گذارد و از طرفی لازلو و همسرش را در آنجا ملاقات کند. «ریک بلین»صاحب کافهء آمریکایی ریک، یک‏ آمریکایی ساده است که در ازای دریافت پول، سالها پیش در مبارزه‏ای شرکت کرده که هم باعث‏ طردش از آمریکا شده و هم تاحدودی مورد توجه‏ و تعقیب آلمانها در پاریس واقع شده است و اکنون‏ پس از سالها فعالیت، شخصیتی است آرمانی که‏ همه چیز را کنار گذاشته و تنها خاطرات آن سالها را در گنجینهء دل خود زنده نگه داشته است. از طرفی او در پاریس عاشق زنی بوده که به‏طور ناگهانی هنگامی که قصد خروج از پاریس را داشته‏ تا از چنگ آلمانها بگریزد ناپدید شده و او را تنها گذاشته است. وقتی یوگارتی به کافه آمده و اوراق‏ را نزد ریک به امانت می‏گذارد، رنو حضور آشتراسر را مغتنم شمرده، یوگارتی را دستگیر می‏کند. ازطرفی لازلو و همسرش با شنیدن خبر دستگیری‏ از طریق یک واسطه، نگران شده و برای یافتن‏ چاره‏ای تلاش می‏کنند. «ویکتور لازلو»رهبر یک نهضت زیرزمینی‏ ضد آلمان است که چندین سال در اردوگاههای‏ مرگ آلمان بوده و با کمک همراهانش گریخته، همسرش را یافته و قصد عزیمت به آمریکا دارد تا دوباره مبارزاتش را از سر گیرد. به همین دلیل تهیهءویزا به هر قیمت ممکن برای او اهمیتی حیاتی‏ دارد؛نه فقط برای او، بلکه برای گروهش و تمام‏ مبارزاتش. حال در این وضعیت که اشتراسر لازلو را پیدا کرده غیر مستقیم از سروان رنو می‏خواهد که فردا او را به دفترش کشانده تا زمینهء دستگیری‏ او را فاهم آورد. از طرفی ریک، همسر لازلو را که‏ زمانی معشوق سابقش بوده رودرروی خود یافته و این گذشتهء فراموش شدهء او را زنده می‏کند. در این وضعیت ریک درمی‏یابد که او فروشنده‏ و لازلو و الزا خریداران ویزایی هستند که یوگارتی‏ به امانت نزد او گذاشته است. به این ترتیب قهرمان‏ از میان افرادی که هریک به نوعی در کازابلانکا اهدافی را دنبال می‏کنند، برجسته شده و ناگزیر می‏شود تا در برابر آنچه که مقابلش روی می‏دهد واکنش نشان دهد. شبانگاه با تعطیل شدن کافه، ریک زاهد گوشه‏نشینی می‏شود که گذشتهء مشترک‏ خود با الزا را مرور می‏کند؛الزا شبانگاه نزد او می‏آید ولی ریک که خود را همچون آدمی می‏داند که«وجودش را با لگد بیرون انداخه‏اند»حاضر نیست به سخنان الزا گونش دهد. از طرفی با دستگیری یوگارتی و نیافتن برگه‏های عبور، اشتراسر و رنو متوجهء ریک شده و به او ظنین می‏شوند. اشتراسر با تهدید لازلو، تنها راه نجات او از کازابلانکا را افشای اسامی مبارزین گوشه و کنار اروپا عنوان‏ می‏کند ولی لازلو که طعم هرگونه شکنجه را چشیده زیر بار حرفهای او نمی‏رود و هر نوع خطری‏ را که در کازابلانکا متوجهء خود بیابد، تخلّف از اصل‏ بی‏طرفی در فرانسهء اشغال نشده قلمداد کرده و سروان رنو را مسئول رنو را مسئول این تخلف می‏شناسد. در این‏ گیر و دار لفظی است که هم لازلو و هم الزا درمی‏یابند که یوگارتی تنها عامل امیدشان کشته‏ شده است. وقتی فراری می‏فهمد که برگه‏های عبور در دست ریک است به او پیشنهاد شراکت و قبول هر نوع شرطی که باعث خلاصی اوراق شود می‏دهد. الزا و لازلو برای تهیه ویزا به فراری رجوع می‏کنند ولی او تنها راه خروج آنها را دستیابی به برگه‏های‏ عبور معتبری عنوان می‏کند که اکنون در دستان‏ ریک است. لازلو از ریک می‏خواهد که به هر قیمتی، برگه‏های عبور را به او بفروشد ولی ریک‏ که الزا را مسبّب برهم خوردن آسایش زندگی‏اش‏ می‏داند، به هیچ وجه حاضر به مصالحه نمی‏شود. به دلیل اجرای برنامهء میهن‏پرستانهء فرانسویها در کافهء ریک، برای مقابله با سرودی که آلمانها به‏ رهبری اشتراسر سر داده‏اند، رنو بنا به درخواست‏ اشتراسر کافهء ریک را تعطیل و لازلو را که مسبّب‏ اصلی آن بوده تهدید می‏کند. شبانگاه وقتی لازلو از ابلزا می‏خواهد که دلیل امتناع ریک از واگذاری‏ اوراق عبور را توضیح دهد الزا سکوت کرده و با خروج لازلو برای شرکت در جلیهء زیرزمینی، به‏ نزد ریک می‏رود تا علت تنها گذاشتن رک در پاریس را به او توضیح دهد؛الزا که همسر لازلو بوده با شیوع این شایعه که همسرش در حین فرار کشته شده، در اوج تنهایی و بی‏کسی، با ریک آشنا شده و عاشق او می‏شود اما شبی که هر دو قصد خروج از پاریس را داشته‏اند ناگهان خبردار می‏شود که لازلو زنده ولی مجروح است و در یک محل‏ مخفی به مراقبت و پرستاری نیاز دارد. الزا بر سر دوراهی، ریک را تنها می‏گذارد و لازلو می‏گزیند. با بیان این حقیقت تلخ، الزا از ریک می‏خواهد که‏ برای انتقام از او، شوهرش را به کشتن ندهد و لا اقل به او کمک کند تا به هدفش که نجات انسانهاست برسد. در این صورت حاضر خواهد بود که برای‏ همیشه با ریک در کازابلانکا بماند چراکه هنوز هم عاشق اوست. در این لحظه لازلو با کارل- پیشخدمت کافه-از جلسهء زیرزمینی که توسط مأموران لو رفته و مورد حمله واقع شده است به‏ کافه بازمی‏گردند. در اینجاست که با رخنهء مأموران‏ به کافه، لازلو موقتا دستگیر می‏شود. وقتی ریگ درمی‏یابد که الزا و لازلو دو زوج‏ عاشق و دلداده‏ای هستند که حاضرند به خاطر یکدیگر و سلامت و امنیت دوری و جدایی هم را تحمل کنند، نقشه‏ای طراحی کرده و در برابر رنو وانمود می‏کند که عاشق الزاست و قصد دارد با او از کازابلانکا خارج شود. ریک، کافهء خود را به فراری‏ می‏فروشد و شبانگاه وقتی الزا و لازلو مطابق قرار قبلی برای تحویل ویزا به کافهء ریک می‏آید، الزا در اوج نگرانی و اندوه از اینکه لازلو نمی‏داند که‏ تنها خواهد رفت و الزا با ریک در کازابلانکا خواهند ماند، ناگهان با صحنهء از قبل طراحی شدهء ریک‏ مواجه می‏شود؛رنو هنگام رد و بدل اوراق عبور ناگهان سر می‏رسد و لازلو را دستگیر می‏کند در حالی‏که غافل از آن است که خود نیز آلت دست‏ ریک شده است چراکه ناگهان ریک برخلاف‏ انتظار و قرار قبلی، با اسلحه رنو را تهدید می‏کند تا نام الزا و لازلو را در ورقه‏های عبور ثبت و آنها را به فرودگاه منتقل کند. اشتراسر که از طریق رنو در جریان قرار می‏گیرد قورا در فرودگاه حاضر می‏شود و با استفاده از تلفن از برج مراقبت می‏خواهد تا مانع پرواز لیسبون شود اما قبل از آنکه بخواهد اقدامی کند با گلولهء ریک از پای درمی‏آید و رنو که‏ به حقیقت شخصیت ریک پی برده در انتها با او طرح دوستی و همدلی می‏ریزد. این در حالی است که لازلو و الزا با هواپیما از بالای سر آنها می‏گذرند. اگرچه در خط سیر داستانی برخی وقایع ناموجه‏ جلوه می‏کند ولی از آنجا که این نقصان با پرداخت‏ ماهرانهء شخصیتها جبران می‏شود، به کلی نادیدنی‏ و نه چندان مهم جلوه می‏کند. به‏طور مثال فروختن‏ کافه به فراری درحالی‏که خود ریک می‏داند که‏ از کازابلانکا خارج نخواهد شد یا آزاد کردن موقتی‏ لازلو و دستگیری مجدّد آن توسط رنو درحالی‏که‏ از همان ابتدا می‏تواند همچنان اسیر آلمانها باشد و غیره. آنچه که در این ماجرا بسیار جالب توجه‏ است تنوع شخصیتها و نحوهء ترکیب و درگیر ساختن‏ آنها با یکدیگر است به‏گونه‏ای‏که هرگاه مهره‏ای‏ کنار می‏رود، مهرهء دیگر با کارکرد خاص خود و ایجاد تأثیری دیگرگون به جای او می‏نشیند و این‏ تغییر و تبدیل همگی در راستای پیشبرد وقایع‏ داستان و انتقال اطلاعات داستانی قرار می‏گیرد؛ ریک پس‏ازآنکه گنج نهانی وجودش(خود واقعی) را می‏یابد، دست به کر شده و در خدمت کنش نهایی‏ فیلم که همانا رسیدن لازلو و الزا به آمریکاست‏ گام برمی‏دارد؛همیننطور فراری(که نقش عمده‏ای‏ در هدایت زوج مبارز برای یافتن اوراق عبور داد)، یوگارتی و برگر(که خبر دستگیری یوگارتی را به‏ لازلو می‏دهد)که خلاف هتی که اشتراسر و رنو در آن گام برمی‏دارند، لازلو و الزا را یاری می‏دهند. شاید در سیر رخدادهای فیلم تنها شخصیت‏ جذاب و مهمی که یارو یاور قهرمان است و لحظاتی‏ عاطفی برای فیلم خلق می‏کند، «سام»باشد. نوازندهء سیاهپوستی که از همان ابتدا با دیدن‏ تصادفی الزا در کافه، در گوش ریک آیهء یاس‏ خوانده و او را از الزا برحذر می‏دارد. لحظات‏ عاشقانه‏ای که با نواختن پیانو برای این زوج دور افتاده‏ می‏آفریند، دستمایه‏ای برای ارجاع ریک به خاطرات‏ گذاشته‏اش شده و موسیقی فیلم را رهبری می‏کند. اگرچه سام حضوری حاشیه‏ای دارد، ولی نقشی‏ اساسی در پیشبرد روباط علت و معلولی داستان‏ دراد؛نامه‏ای که الزا در شب بارانی برا ریک‏ می‏نویسد و در آن از او خداحافظی می‏کند، توسط سام به دست ریک می‏سد؛تنها کسی که الزا را به هنگام ورود به کافهء ریک می‏شناسد و با عکس العمل چهره و نوای پیانو خبر از ماجرایی‏ عاشقانه می‏دهد، سام است؛سام است که کافهء ریک را گرم نگاه می‏دارد و شادی و نشاط به روح‏ زندگی‏اش می‏بخشد. از طرفی سرگرد اشتراسر، با حضور سایه‏وار خود در ماجراها، شخصتی مرموز و مسلط دارد که همه جا-هم در کافه، هم در دفتر رنو و هم در فرودگاه-حی و حاضر است. به واسطهء حضور ناگهانی اوست که مسائل و مشکلات آغاز می‏شود، گره‏افکنی صورت می‏گیرد و تقابلها و کشمکشها جریان می‏یابد. توجه کنید به هواپیمایی‏ که در ابتدا فیلم از بالای سر آدمها می‏گذرد و چشم همهء افراد با سایهء غول‏پیکر خود روی شهر کازابلانکا، به خود جلب می‏کند؛گویی خبر از آمدن‏ کسی می‏دهد که آغازگر کشمکشهاست و آن کسی‏ نیست جز اشتراسر که یکی از سرنشینان‏ هواپیماست. تأکیدی که روی هواپیما و صدای‏ غرّش آن می‏شود و پیوند آن با صحنهء معرفی‏ اشتراسر گواه آن است که اتفاقی توسط آن در شرف وقوع است. کشمکشهای ناشی از قبول اوراق عبور؛ دستگیری یوگارتی؛ورود الزا به کافه؛برخورد با قمارباز آلمانی؛مقابله با«ایوون»و کمک به آنینا و یان که از همان ابتدای فیلم برای ریک پدید می‏آید تا کشمکش سخت پایان ماجرا که برای‏ اثبات شخصیت او و بازگرداندن پیروزمندانه‏اش به‏ گنج وجودی که همانا تثبیت ماهیت اوست، به خوبی‏ نشان دهندهء روح جستجو در ذات ریک است. اگرچه‏ سرانجام به الزا نی‏رسد ولی چیزی مهمتر از آن‏ نصیبش می‏شود که از خود گذشتگی، فداکاری و اثبات خویشتن است. نکتهء دیگری که نمودی علنی در کازابلانکا دارد کاربرد«بزنگاههای داستانی»است. به عنوان‏ نمونه همین‏که خبر قتل دو پیک آلمانی پخش‏ می‏شود، یوگارتی قضیهء اوراق عبور را که با ماجرای‏ قتل در ارتباط است مطرح می‏کند؛به‏محض‏اینکه‏ اشتراسر وارد کافه می‏شود، رنو، یوگارتی را دستگیر می‏کند؛لحظه‏ای که الزا و لازلو وارد می‏شوند، اشتراسر از آنها می‏خواهد که فردا به دفتر رنو بیایند. و اتفاقا در همان لحظه نیز خبر دستگیری یوگارتی‏ به آنها داده می‏شود؛ریک شبانگاه به فکر الزا است که ناگهان خود الزا وارد کافه می‏شود. الزا در اتاق ریک به خاطر لازلو بر سر اوراق عبور با او درگیری دارد که ناگهان خود لازلو وارد اتاق می‏شود؛ همین‏که لازلو و ریک به تفاهم می‏رسند، مأموران‏ وارد کافه شده و لازلو را دستگیر می‏کنند؛لازلو درست هنگامی که اوراق عبور را از ریک می‏گیرد ناگهان رنو وارد ماجرا می شود؛در فرودگاه همه‏ چیز به خوبی پیش می‏رود یکمرتبه اشتراسر مانع‏ می‏شود؛اشتراسر کشته می‏شود. مأموران ناگهان‏ سر می‏رسند و. . . که همه و همه از ویژگیهای‏ ملودرام محسوب می‏شود. مطابق تعبیر یونگ، «نقاب»وظیفه‏ای است‏ که بر قهرمان محوّل شده و قهرمان با پذیرش‏ اجباری آن در حقیقت به نقشی که از طرف جامعه‏ به او تحمیل شده تن درمی‏دهد. از آنجا که ریک‏ شخصیتی اجتماعی است که در هیأت یک کافه‏دار آمریکایی ظاهر می‏شود، بدون شک از نقاب‏ برخوردار است؛او مدیر یک کافه است که گذشته‏اش‏ را کنار گذاشته و حالا با ویژگیهایی متفاوت از گذشته ظاهر شده است. اگرچه روندی دیر در زندگی اختیار کرده ولی روح درونی شخصیت او که برخوردار از حس مبارزه، میهن‏پرستی، نوع‏دوستی‏ و احساساتیگری است همچون گذشته در او موجود بوده و مهمترین عامل پیشبرد کنش اوست. بازی به یادماندنی«همفری بوگارت»با چهرهء خنثی در طول مدتی که نقابی انفعال بر چهره‏ دارد نمونهء خاص ملودرام است؛حالت چهره، حرکات‏ کلیدی(مثل سیگار کشیدن، حالت چشمها، نگاهها و. . . )، طرز ادای کلمات، نوع راه رفتن ریک با چهرهء رومانتیک و نگران الزا و چشمهای همیشه‏ اشکبارش در کنار طرز خاص راه رفتن لازلو با قدمهای مصمّم، زخم پیشانی، طرز تکلم و حالت‏ چهره همگی به عنوان نشانه‏های رفتاری خاص‏ شخصیتها قابل توجه و دقت است. در مورد رنو چهرهء بشاش، خنده‏رو و غیر جدی با قد کوتاه و هیکل ریزنقش در کنار لهجه و ادای تند کلمات‏ و تغییر سریع حالات چهره از او شخصیتی می‏سازد که در تکامل کنشهای دراماتیک داستان مؤثر است. وقتی قرار است احساسی منتقل شود، موسیقی‏ پیشاپیش این وظیفه را به عهده می‏گیرد. کافهء ریک با موسیقی شاد و نوای پیانونی سام و آواز مشتریان همان اندازه اهمیت می‏یابد که گفتگوها و رفتار شخصیتها. موسیقی با وجههء اخباری خود وقایع و رخدادهای مهم فیلم را معرفی کرده و به‏ اقتضای هر صحنه با حس و حال حاکم بر فضای‏ آن صحنه همراه شده و پیش می‏رود به‏طور مثال‏ موسیقی خاصی که روی تصاویر گفتاری در اول فیلم‏ می‏آید، با تم محزون و اندوهبارش خبر از رنج مهاجرت آدمها و آرزوی دیرین‏ مردمانی می‏دهد که در تلاش‏ برای رسیدن به سرزمین‏ آزادند. ترانهء«و همچنان زمان‏ می‏گذرد»با نوای پیانوی سام‏ که اولین بار در بدو ورود الزا فضای کافه را بربرمی‏گیرد، به بیداری یک ماجرای عشقی‏ در میان شخصیتهای اصلی‏ فیلم دامن می‏زند. فضای کافه‏ با وجود انوع مهاجرین از نقاط مختلف دنیا، این امکان را فراهم می‏آورد که تمهای‏ متوعی به اقتضای حال و هوای هر صحنه نواخته شود؛ در صحنه‏ای که ریک و لازلو راجع به شهامت، مبارزه، آزادیخواهی، فاشیسم و مقولاتی از این نوع بحث‏ می‏کنند ناگهان سرود«واخت‏ ام راین»توسط آلمانها خوانده‏ می‏شود. در این لحظه هم ریک و هم لازلو برای‏ اثبات گفته‏هایشان و به تأثیر از فضای احساسی‏ که فی مابینشان حاکم است ناگهان واکنش نشان‏ داده و اعضای ارکستر کافه را برمی‏انگیزند تا همراه‏ آواز آنها سرود مارسی را بنوازند. از آنجا که هنوز تحت تأثیر بحث سیاسی و ایدئولوژیک قرار داریم، سرود مارسی به عنوان سرود ملی مردم فرانسه تأثیر و ارزشی دو چندان می‏یابد و به این ترتیب موسیقی به عنوان عامل تأکیدی‏ در برجسته‏نمایی احساس خاص یا مفهوم خاص‏ مؤثر واقع می‏شود. استفادهء ماهرانه از کارایی بیانی وسایل و آکسسوار صحنه، مقولهء مهم دیگری در فیلم است. استفاده‏های متنوع از اسلحه در لحظاتی که الزا آن را به سوی ریک نشانه می‏رود یا هنگامی که‏ ریک آن را به طرف رنو می‏گیرد و سرانجام تأکیدی‏ که به هنگام قتل اشتراسر روی اسلحهء ریک‏ می‏شود، جملگی اشاره‏گر نوعی قیاس در چگونگی‏ کاربرد اسلحه و انگیزه‏های متفاوت در بهره‏وری‏ از آن است؛اینکه یک ابزار واحد در چنگ آدمهای‏ متفاوت، با انگیزه‏ها و خصلتها خاص، کاربردی‏ متفاوت و مختلف پیدا می‏کند و نهایت اینکه آنچه‏ ملاک ارزش است نه ایبزار بلکه انگیزهء استفاده از ابزار است. در صحنهء بازار وقتی سرانجام ریک‏ حاضر می‏شود تا از در تفاهم وارد شده و به حرفهای‏ الزا توجه کند، علائم و نقوش مشترکی در لباس‏ و آرایش ظاهر آنها نمایان می‏شود؛هر دو کلاه‏ سفید بر سر دارند؛ریک کراوات راه‏راه دارد، الزا پیراهن راه‏راه. آلمانهایی از این دست با کارکردهای‏ نشانه‏شناسیک دلالتگر تفاهمی است که در رفتار ظاهری آنها پدیدار شده است. یکی از ویژگیهای خاص ملودرام شلوغی‏ صحنه‏ها و استفاد هاز شخصیتهای مستعمل و خرده پاست. آدمهایی مثل جیب‏بر، کافه‏چی، پیشخدمت، مشتری، مست، دزد، پلیس، فروشنده‏ و. . . در لحظات و وضعیات خاص، موقعیتهایی‏ می‏آفرینند که کازابلانکا را به عنوان یک اثر ملودرام‏ شاخص می‏سازد. اگرچه فرجام کار قابل حدس و پیش‏بینی نیست ولی با کمی دقت بر عملکرد و رفتار شخصیتها می‏توان احتمالاتی را حدس زد؛ می‏دانیم که ریک هرگز لازلو را در کازابلانکا رها نمی‏کند؛هرگز یه الزا پشت نمی‏کند و هرگز کاری‏ را که تنها منفعت شخصی خود در آن است انجام‏ نمی‏دهد، اما از طرفی هم نمی‏دانیم که سیر حوادث‏ به کجا خواهد انجامید و اگر ریگ هیچیک از رفتارهای مذکور را مرتکب نخواهد شد پس نهایتا چه خواهد کرد؟!به عبارتی اگرچه شکل دقیق‏ سرنوشتی که در کمین شخصیتهاست و بدون‏ شک هم رخ می‏دهد نمی‏دانیم ولی اطمینان داریم‏ عملی صورت می‏گیرد که در نهایت به هیچیک از طرفین ماجرا(ریک و الزا)صدمه‏ای وارد نمی‏آید و پایان خوشی در انتظار آنها خواهد بود، کما اینکه‏ چنین هم می‏شود و این یک پیروزی قطعی برای‏ روایتگر فیلم است. ریک درگیر سرنوشت است اگرچه به‏ سرنوشت خود پای‏بند نیست؛ از آنجا که عاشق الزاست‏ تلاش می‏کند تا با تقویت‏ جایگاه لازلو، همسر او، الزا را به‏طور غیر مستقیم از گزند خطرات و مخاطرات مصون‏ بدارد و سرنوشت شایسته‏ای‏ را برایش رقم زند. به این‏ ترتیب او آزاد نیست چراکه باید به خاطر سرنوشت الزا عملکردی داشته باشد که‏ چندان برخوردار از اختیار نبوده‏ و برخلاف تقدیر نیست.

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
درصورت بروز هرگونه مشکل و یا ارائه پیشنهاد و انتقاد، ما را از طریق لینک زیر در جریان بگذارید. باتشکر
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 621
  • کل نظرات : 54
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 410
  • آی پی امروز : 96
  • آی پی دیروز : 126
  • بازدید امروز : 638
  • باردید دیروز : 233
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 1,474
  • بازدید ماه : 4,321
  • بازدید سال : 28,111
  • بازدید کلی : 1,138,816
  • کدهای اختصاصی
    جدول فروش فیلم ها
    فیلم (هفتــــــــگی) فروش
    Think Like a Man Too$29.2 M
    22 Jump Street$27.5 M
    Dragon 2 $24.7 M
    Jersey Boys$13.3 M