loading...
دانلود و نقد فیلم | اخبار سینمای جهان
admin بازدید : 1349 چهارشنبه 04 مرداد 1391 نظرات (0)

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/turin/1111da5658bd63940a2385bc98501939bfe.jpg

کارگردان :Béla Tarr, Ágnes Hranitzky 

نویسنده : Béla Tarr, Ágnes Hranitzky

 

 

 

 

بازیگران: János Derzsi, Erika Bók , Mihály Kormos

 

خلاصه داستان :

-

 

 

- همه چیز تباه شده، همه چیز پست و بی ارزش شده، فقط می توانم بگویم آنها ویران شدند و همه چیز خار شده. چون این فقط یک توفان نیست، که دارد برای آدم های ساده دل رخ میدهد، بر عکس این برای داوری خود انسان است، داوری خودش بر خودش که قطعا خدا تحویلمان داده، به جرات می توانم بگویم که درش دست دارد، و هر چیزی که خدا درش دست دارد وحشت ناک تر از آن چیزی است که فکرش را می کنید، چون خودت که میبینی، دنیا خوار شده، پس به گفته من نیست، چون هر چیزی که آنها بدست بیاورند بی ارزش می شود، و چون آنها هر چیزی را با آب زیرکاهی و حقه بازی بدست میاورند، دیگر همه چیز را بی ارزش می کنند، چون آنها به همه چیز دست میزنند، خوار و بی ارزشش می کنند، تا پیروزی نهایی این راهشان بود، به چنگ آوردن، خوار کردن، خوار کردن به چنگ آوردن، یا اگه تو بخواهی می توانم جوره دیگری بیان کنم، به چیزی رسیدن، خوار کردن و در نتیجه بدست آوردن، قرن ها اتفاقاتی شبیه به این افتاده، بارها و بارها، این جور کارها گاهی موذیانه انجام می شود، گاهی گستاخانه، گاهی با ملایمت، گاهی وحشیانه، ولی با این حال بارها و بارها ادامه پیدا می کند، این فقط یک طرفه است، مثل حمله کردن یک موش از کمینگاه، چون برای یک پیروزی تمام عیار این هم لازم بود که طرف دیگر فکر کند که همه چیز عالی است، و نباید هیچ گونه دعوایی بشود، نباید هیچ گونه کشمکشی باشد، فقط نابودی ناگهانی یک طرفه، و این به معنی یک نابودی تمام عیار است، عظیم و با شکوه، تا اینکه همان برنده ها با حمله از کمین گاه روی زمین حکمرانی می کنند، و زمین فقط یک زمین کوچیک نیست، کسی که بتواند آن را از آنها مخفی کند، چون هرچیزی رو می توانند بدست بیاورند و مال خودشان است، هر چیزی را که فکرش را کنیم آنها بدست نمیاورند، ولی بدستش میاورند و مال خودشان می کنند، چون آسمان و تمام رویاهایمان همین حالا هم برای آن هاست، زمان مال آن هاست، طبیعت، آرامش بی نهایت، حتی جاودانگی هم مال آن هاست، همه چیز برای همیشه از بین رفته، و آنها خیلی باشکوه، با ابهت و کامل سر جایشان ایستادند، آنها در همین نقطه جا خوش کردند، و داشتند می فهمیدند و می پذیرفتند که هیچ خدایی وجود ندارد، و خیلی با ابهت و باشکوه داشتند قبول می کردند که از اول همین گونه بوده است، ولی حقیقتا توانایی درک این را نداشتند، آنها این مطلب را باور کردند و پذیرفتند اما نفهمیدنش، آنها گیج و سر درگم شده بودند ولی کنار نکشیدند، تا اینکه جرقه ای در ذهنشان زده شد، و دست آخر آگاهشان کرد و یکباره متوجه شدند خدایی وجود ندارد، ناگهان فهمیدند که خوب و بدی وجود ندارد، این را دیدند و فهمیدند، که اگر این گونه باشد دیگر خودشان هم نباید وجود داشته باشند، میبینی؟ همین حالا هم که داریم اینها را می گوییم، آنها همه چیز رو خاموش و بی فروغ کردند، خاموش و بی فروغ کردند مانند آتیشی که آرام علفزار را میسوزاند، یکی همیشه بازنده بود، و آن یکی همیشه برنده، شکست دادن، پیروزی، شکست، پیروزی، و یک روز اینجا و در همسایگی تو من پی بردم و فهمیدم که اشتباه می کردم، واقعا اشتباه فکر می کردم که قرار است یک روزی اینجا، روی زمین اوضاع تغییر کند، چون باور کن حالا می دانم که دیگر اینجا رنگ تغییر را به خودش نمی بیند.

این داستانٍ ترسناکی است که مرد همسایه بازگویش بود، نه نامی داشت و نه نشانی، مقصد و مقصودش نا معلوم. از راهی دور آمده بود تا شیشه ای پر از آب مستانه بستاند و راهش را دوباره کج کند. از من بپرسی جواب می دهمت: خود تار است، از روی گنگی اش نفهمیدم، بلکه اینجا واضح گفت، اسب تورین درون مایه ای گره خورده با نامش دارد، تار ابتدا از نیچه گفت و داستانی که باعث شد نیچه را تا پایان به سکوت روانه کند، روایتی که نیچه را چونین لرزاند این است که او روزی در شهر تورین راه می­رفت که می بیند مرد درشکه سواری اسبش را به باد شلاق گرفته است. نیچه پیش می رود و در حالی که بغز گلویش را می فشارد دستانش را به دور گردن اسب حلقه می­کند، از این اتفاق به بعد نیچه پایان عمرش را در جنون نا معلومی سپری می­کند و هرگز سخنی جز همان جمله پایانی به مادرش چیزی نمی گوید: من احمقم!

پاسخ به اینکه چرا تار از نیچه گفت و چرا نیچه بعد از این اتفاق سکوت کرد گنگ ماند، اما پر واضح است که مرد درشکه چی همین سفید موی داستان خودمان است. و همین سفید مو مشخصاتی مماس با مسیح معود را دارد. با دانش اینکه درشکه چی مسیح است باز فهمم از مقصود تار عاجز ماند. چرا پیرمرد را به مسیح تشبیه می کنم؟ پیر داستان ما زندگی یک نواختی دارد، صبح و بعد از آنکه لباس بر تن کرد درشکه اش را آماده می کند و به شهر می زند، همچون مسیحی که در تورات روزانه آماده می شود تا به سر کشی از مردمانش برود. سر و شکلش آینه تمام نمایی است که کاتولیک ها از مسیح ساخته اند با همان چشم افتاده و نگاهی لبریز از انتقام. تشابه مسیح معود با درشکه چی نه تنها از نظر فیزیکی بلکه از نظر تفکری آشکار است، مگر نبود آنجا که تمام داستان همسایه را با لیچاری چرند خواند، به همان اندازه با شکوه و نترس، یا نترس و با شکوه. من پنجاه و هشت سال است که صدایشان را می شنوم، دقیق یادم نیست که کدامین شب از کدامین روز بود اما بحثشان خوب یادم مانده، دخترک رو به پدر کرده و مسرور می گوید صدایشان را نمی شنوم، پیر در جواب به دخترش می گوید: من پنجاه و هشت سال است که صدایشان را می شنوم، صدای آزار دهنده به زعم دختر موریانه ها چند روزی است که فروکش کرده، اما پیر چونین اعتقادی ندارد وی هنوز هم آن صدای گوش خراش را می شنود بلکم بیشتر، آن نوایی که از لا به لای چوب های منزل به گوش می رسید صدای موریانه ها نیست، بلکه آهنگ جولان موش هایی است که در مخفی گاهشان کمین کرده اند تا روزی حمله کنند، پس چرا دخترک صدایشان را نمی شنید اما پیر مرد هنوز برایش آزار دهنده بود؟ آگاهیم که پیر همان مسیح معود است حال بیاییم تا با تشبیهی دیگر آشنا شویم، همسایه از موش و کمینگاهش گفت و گفت: قرار است روزی حمله ور شوند تا موذیانه و گاها خشونت بار جهان را برای خود کنند. به گمانم از نظر تار موشی که جهان را برای خود کرده صهیونیصم باشد، زیرا تفکر حاکم بر زمین، موش را نماد صهیون می داند. صدای آزار دهنده صهیون تنها در گوش پیر می چرخد، و دختر آسوده است که از شرشان خلاص شده. صدای موشها نمی آمد زیرا چند روزی است قیام کرداند. اگر فیلم توفان سنجاقک نه نسخه تقلبی ایرانی ها را بلکه همان نسخه اصلی کارگردان روس را دیده باشد، توفان شش روزه سنجاقک ها را بر سر قومی که گناه کرده بوداند می بینید. و باز تشابه شش روز از زندگی یک خانواده و توفان نادری که آنها را در این روزها آزار داد، این داستان فیلم کوتاهی است از روایات کتاب مقدس.

این توفان سنجاقک که بلایی است غیر طبیعی همان قیام صهیون است. دنیای کوچکی که تار ترسیم کرده داستان غم آلود آخر الزمان است. در روز چهارم آب چاه دهکده ناگهان خشک می شود و پیر به همراه دخترش قصد سفر می کنند. بار و بندیلشان را بسته اما همین که چند صد متری دور می شوند توفان اجازه پیش روی به آنان نمی دهد لاجرم باز می گردند تا این دو روز باقی مانده را سیب زمینی خشک بخورند. همین که مسیح موعود ناچار به ظهور می شود صهیونیصم اجازه رخ نمایان کردن به او نداد پس باز می گردد و تا به انتهای دنیا پشت پنجره به نظاره می نشیند. همان گونه که در قرآن کریم آمده دنیا در شش شبانه روز آفریده شد، که این شش شبانه روز همین روزهایی است که ما با مسیح موعود سپری کردیم، یعنی از ابتدای خلقت تا شیپور اسرافیل.

درباره فیلمساز

آثار تار به شکلی تلقین است، آنقدر گنگ و بی ربط به سوژه ها می پردازد تا اگر آکسیونی باورپذیر شکل گیرد، به صورت ناخودآگاه در ذهن بیننده ثبت شود. به آن معنی که: فیلم های وی پر است از برخوردها بی ربط، دیالوگ های نا مفهوم، تعلیق های گنگ. پس اگر برخوردی باورپذیر در لا به لای این همه سکانس محو شکل گیرد در ذهن بیننده تاثر خواهد گذاشت.

«تار» یک آنتی سمیتیزم

نوری که از چهره تار به نگاتیو اذهان جمعی ثبت شده بود، وی را به شکل یک ندانم گرا درمی آورد، این نگرش بیشتر به دلیل هارمونی های ورکمایستر قدرت گرفته بود. اما با گذشت زمان و پس از دو فیلم مردی از لندن و اسب تورین چهره او دوباره به شکل همان ضد یهود گذشته بازگشت. تار یک آنتی سمیتیزم به معنی معاصر نیست، بلکه یک مبارز با ترویج قدرت است.

«تار» و سینمای سوپ قارچ

بلا تار
این پیر مجارستانی در کارنامه خود (نٌه) فیلم بلند دارد که در اقلب آنان از رنگ استفاده نشده. قوانین فیلد نادیده گرفته شده و میزانسن به شکل عمیقی دور افتاده است، پس سبکی که وی خود را وامدار او می داند سبکی الهام گرفته و به اصطلاح آداپته نیست.
تیره و روشن، تنها رنگ های سینمای تار به حساب می آید، پس تاثیر تفاوت بین این دو رنگ در آثارش تعیین کننده خواهد بود. با توجه به محدودیت تار نسبت به استفاده از رنگ وی به فکر دوربینی شناور افتاد، دوربینی که باعث شود تمام نقاط پرده سینما هم سیاه شود، هم سفید شود همم خاکستری.

به تصویر زیر دقت کنید

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/turin/2225_2012-05-29.jpg


دوربین سعی کرده تا فیس اسب را تغریبا در تمام نقاط تصویر ثبت کند، این مسئله باعث می شود تا تمام پرده تیره و روشن شود، و تا حدود زیادی غیبت رنگ در آثار تار با این طرفند برطرف شده.


«تار» و ادویه سوپ اش

«سکوت»، ادویه ی سوپ قارچ تار. سکانس پلان های چند دقیقه ای که فقط مقصودش ثبت برشی از واقعیت است، بدون هیچ صدایی و تنها با کمک همان دوربین بازی گوش باعث خلق شاهکارهایی در لحظه می شوند. تار اقلب ساکت است، و به کمک تکرار یک حرکت باعث درک آن توسط مخاطب می شود. دختر، می رود و می آید، می رود و می آید می رود و...


تار یک مارکسیستٍ مبارز با تفکرات پروپاگاندا بود.

سینمای او با رفتنش پایان نمیابد، و قطعا هستند کسانی که پا در راه تار گذارند.

نویسنده و منتقد: عادل سبحانی

منبع: سایت نقد فارسی

 

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
درصورت بروز هرگونه مشکل و یا ارائه پیشنهاد و انتقاد، ما را از طریق لینک زیر در جریان بگذارید. باتشکر
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 621
  • کل نظرات : 54
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 410
  • آی پی امروز : 109
  • آی پی دیروز : 126
  • بازدید امروز : 891
  • باردید دیروز : 233
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 1,727
  • بازدید ماه : 4,574
  • بازدید سال : 28,364
  • بازدید کلی : 1,139,069
  • کدهای اختصاصی
    جدول فروش فیلم ها
    فیلم (هفتــــــــگی) فروش
    Think Like a Man Too$29.2 M
    22 Jump Street$27.5 M
    Dragon 2 $24.7 M
    Jersey Boys$13.3 M