کارگردان : Billy Wilder
نویسنده : Billy Wilder
بازیگران: Marilyn Monroe, Tony Curtis ,Jack Lemmon
جوایز :
برنده اسکار:
بهترین طراحی لباس فیلم های سیاه و سفید
نامزد اسکار:
بهترین بازیگر مرد نقش اول، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمبرداری سیاه و سفید، بهترین فیلمنامه اقتباسی، بهترین کارگردانی هنری (طراحی صحنه) فیلم های سیاه و سفید
خلاصه داستان :
جری(جک لمون) و جو(تونی کرتیس) دو نوازنده بخت برگشته هستند که از بد اتفاق شاهد یک قتل می شوند،آنها برای فرار از دسن قاتلین در شکل و شمایل دو نوازنده زن به عضویت یک گروه موسیقی زنانه در می آیند و آنجا با دختر زیبایی به نام شوگر(مریلین مونرو) آشنا می شوند..
خلاصه داستان: در روز کشتار سن والنتین، دو نوازنده به نام های جو (تونی کورتیس) و جری (جک لمون) که در جستجوی کار هستند شاهد قتل عام افراد زیادی توسط گروه گانگسترها می شوند. آنها از ترس کشته شدن توسط گانگسترها خودشان را به شکل و قیافه زنان درمی آورند و با گروهی از دختران نوازنده با قطار از شیکاگو راهی میامی می شوند. اما در این سفر طولانی برای گریز از کشته شدن توسط دارو دسته جرج رافت جو به شوگر (مریلین مونرو) یکی از دختران نوازنده دل می بازد. و از سوی دیگر یک میلیونر خوشگذران به تصور اینکه جری یک زن است، عاشق اش می شود! جو و جری در موقعیت های پیچیده ای گرفتار می شوند که به خاطر این موقعیت ناچار می شوند مدام تغییر قیافه بدهند...
هم عجب کار طبیعت و هنری است این مرلین مونرو! او هنوز که هنوز است به شمایل بعضی از بازیگران کلاسیک سینما تبدیل نشده است و هر وقت که او را می بینیم به نظر می رسد که هر بار خودش را از نو می سازد. او این موهبت را دارد که دیالوگ هایش را به نوعی الهام آمیز بیان می کند، همانطور که در سکانسهای او در بعضی ها داغشو دوست دارند می بینیم. بنگرید به جایی که او و تونی کرتیس دیالوگ های یک خطی را یک به یک همانند یک سیب زمینی داغ به یکدیگر پاس می دهند. مونرو خودش را درون لباسی رانده است که شور و شوق جوانان را بر می انگیزد و مردان را به آرزویی دست نیافتنی فرو می برد در حالی که او به رابطه عاطفی بی توجه است. لمون در حالی که به شیوه ای پرستش گرایانه او را می نگرد به کورتیس می گوید«ببین چطور حرکت می کنه، مثل ژله فنری میمونه، باید یه جورایی ساخته دستگاهی چیزی باشه، بهت گفته باشم این دختره یه چیز دیگه س.»
کمدی سال ۱۹۵۹ وایلدر یکی از ارزشمندترین گنج های تاریخ سینماست. فیلمی الهام انگیز، هنری و ستودنی. فیلمی که درباره هیچ چیز نیست مگر رابطه ی عاطفی. در حالی که هنوز آن طور وانمود می کند که درباره جنایت و حرص و طمع است. مکتب سرخوشانه وایلدر، زیر پوستی است. پس می توان گفت همه بر اساس نظریه اصلی داروین رفتار می کنند. ما طرفی از احساس آنها نسبت به یکدیگر را می بینیم، طرف کور آن را. کورتیس فکر می کند که تنها خواهان رابطه است، مونرو در این فکر است که فقط و فقط پول میخواهد و اما زمانی درمی یابند که محظوظ یکدیگر شده اند، متحیر می شوند.
ساختار فیلم، کمدی اسکروبال (کمدی دیوانه وار/کمدی خل بازی) است. کورتیس و لمون در نقش دو نوازنده شیکاگوئی ظاهر می شوند که بعد از آنکه شاهد قتل عامی در روز ولنتاین می شوند، از ترس کشته شدن، خودشان را به شکل دو زن در می آورند. آن دو به دسته ارکستری ملحق می شوند که در راه فلوریدا برای انجام مراسم و تمامی اعضای آن دختر هستند. مونرو خواننده است و همیشه رویای این را در سر دارد که با یک میلیونر ازدواج کند اما همیشه نالان است که «چرا همش بد شانسی میارم.» کورتیس مجذوب جذبه مونرو شده است و خودش را در شمایل یک میلیونر جا می زند تا بتواند مونرو را به دست آورد. اما مونرو مجذوب پول است و به کورتیس درسهایی عاشقانه می دهد. روابط آنها با یک کمدی سطح پایین آمیخته می شود در حالی که لمون با یک میلیونر واقعی (با بازی جوئی براون) نامزد می کند. کورتیس به لمون خرده میگیرد و می گوید «تو که دختر نیستی، یه مردی، چطور یه مرد با یه مرد دیگه ازدواج می کنه؟» لمون پاسخ می دهد «به خاطر امنیت.» فیلم مقایسه شده است با فیلم های کلاسیک براردان مارکس بخصوص تعقیب و گریز خنده دار آنها در یک هتل.
تک گویی مونرو را ملاحظه کنید «میخوام تو دوستم داشته باشی.» موقعیت تا جایی که امکان داشته است بنیادی (Basic) است. دختر خوشگلی در مقابل ارکستر ایستاده است و در حال خواندن ترانه ای است. مونرو و وایلدر آن را به یکی از هپنوتیزم کننده ترین و پرسرو صدا ترین صحنه های عاشقانه سینما تبدیل کرده می کنند. مونرو لباسی اغواکننده پوشیده است. وایلدر او را در مرکز توجه و زیر نور افکن قرار می دهد. وایلدر نور را طوری روی او متمرکز کرده است که از کمر به بالای او را آنطوری که فیلم های دیگر به سادگی نشان می دهند، نشان نمی دهد. او طوری زیر نور بدنش را حرکت می کند و آواز می خواند که همه را مجذوب خودش می کند. برای درک کردن این صحنه باید این را درک کنید که چرا هیچ بازیگر دیگری اعم از زن یا مرد آن جذابیت را با دوربین ندارد در حالی که مونرو آن را دارد.
رسیدن به این جذابیت آنقدر ها هم ساده نیست. بزرگان سینما بعضی ها داغشو دوست دارند را احاطه کرده اند. کورتیس یک بار جایی گفت که بوسیدن مونرو مثل بوسیدن هیتلر می ماند. مونرو در بیان کردن حتی یک خط هم بسیار مشکل داشت. مثلا در جایی که در کشوها را باز می کند، می گوید «بوربن (نوعی نوشیدنی) کجاست؟» در حالی که وایلدر در چند جای کمد این خط را نوشته بود. بی قاعدگی و اختلالات روانی مونرو در سر فیلمبرداری باعث دشواری کار می شد. اما استودیوها بسیار در پی قرار دادن او در فیلم هایشان نسبت به دیگر بازیگران زن بودند، به این خاطر که آنها نتیجه کار با مونرو را بعداً در روی پرده می دیدند و آن چیزی جادویی بود. به آخرین برداشت«بوربون کجاست؟» بنگرید. مونرو کاملا بی اختیار به نظر می رسد و همچنین به برداشت مشهور روی کرجی نگاه کنید، جایی که کورتیس ادعا می کند که هیچ زنی نمی تواند او را تحریک کند و مرلین توانسته این کار را به بهترین شکل انجام دهد. مونرو، کورتیس را می بوسد، اما نه بخاطر هوس و شهوت بلکه از روی ترحم و دلسوزی و بسیار شیرین این کار را انجام می دهد همانند اینکه هدیه ای را به کسی می دهید یا جراحت کسی را پانسمان می کنید. شما به یاد می آورید که کورتیس درباره او چه گفت. اما وقتی که شما آن صحنه را نگاه می کنید تمام چیزی که فکرتان را مشغول می کند، این است که هیتلر باید یک ماچ کننده فوق العاده ای بوده باشد!
فیلم در واقع درباره کاراکترهای لمون و کورتیس است و همچنین بازیگران نقش دومِ عالی دارد. (جو ئی براون، جورج رافت، پت او برایان). اما مونرو در هر فیلمی که باشد، بیننده را می رباید. هنگامی که او در سکانس ها حضور دارد تقریبا تماشا کردن غیر ممکن می شود و انگار فقط او در صحنه وجود دارد. بازی کورتیس در سکانس های همراه با مونرو تحسین برانگیز است و همانطور که می دانید مونرو می بایست در هر سکانس چندین برداشت متوالی داشته باشد. بازی کورتیس هنوز هم تازه و زنده است و بازی خوب او با دیالوگ های ماندگارش در فیلم، همانند صحنه ای که او برای اولین بار مونرو را در سالن ملاقات می کند و خودش را به عنوان یک ثروتمند جا می زند و به تقلید از لهجه کری گرانت جملاتی را بر زبان می آورد. نگاه کنید به صحنه اغوا کننده او با مونرو در کرجی و شیوه ای که او با مونرو ساده دل، بی ریا بازی می کند. همچنین نگاه کنید به ابتکار وایلدر در مخفی کردن نماد رابطه عاشقانه ی آشکار در نمایی ساده و بی تکلف. هنگامی که مونرو برای اولین بار کورتیس را می بوسد، در حالی که هردو به طور افقی روی کاناپه قرار دارند، توجه کنید به اینکه چطور کورتیس کفش چرمی اش را، پشت سر مونرو بلند می کند. آیا وایلدر قصدی از این کار داشته است؟ بدون شک. توجه کنید که اندکی بعد میلیونرِ سرد (از نظر تمایلات) اعتراف می کند که بهبود یافته است. او می گوید«حس جالبی در نوک انگشتان پاهام دارم، انگار دارند روی یک شعله ملایم کباب می شوند» مونرو در جواب می گوید«پس بیا یک کنده دیگر رو آتش بذاریم.» فیلمنامه نوشته شده توسط وایلدر و دایموند به طریقی شکسپیری است. از آن رو که برشی بین کمدی سطح بالا و سطح پایین ایجاد می کند. برشی بین قهرمان ها و دلقک ها. کاراکتر کورتیس قادر به تمام کردن سفر پرخطرش است به این خاطر که با مونرو از لحاظ جنسیت مخالف است. اما لمون در نیمه راه گیر می کند. پس کورتیس در حالی که در بالای پله ها با مونرو عشق بازی میکند، لمون در یک موقعیت کمدی اسکروبال با جو ئی براون قرار دارد. رمانس آنها از بیخ مشکل دارد (چون هر دو یک جنسیت دارند). کاراکتر براون قبلا ازدواج کرده است و از زنش هم جدا شده است، اما لمون نقشه کشیده است که برای خرجی و نفقه با او ازدواج کند.
اما هر دوی آنها از معاشقه با دیگری بسیار لذت می برند. هنگامی که کورتیس و مونرو در کرجی براون هستند، لمون و براون در حال رقصیدن، آن هم در صحنه ای فوق العاده زیبا و بی عیب و نقص هستند. آنها در حال رقص یک شاخه گل رز را که در دهانشان قرار دارد را به یکدیگر پاس می دهند و هر بار یکی از آنها گل را در دهان قرار می دهد. لمون صحنه ای بسیار خنده دارد دارد. صبح روز بعد از رقص، روی تخت اش دراز کشیده است و هنوز نئشه است و در حالی که با یک ساز در دستش می نوازد، نامزدی خود را با براون اعلام می کند.
کورتیس: «ماه عسلو چیکار می کنی؟» براون: «براون می خواد به اطراف دریای مدیترانه بریم، اما من دوست دارم به سمت آبشار نیاگارا سفر کنیم!»
هر دو نفر، کورتیس و لمون، در حال تمرین کردن یک نیرنگ بی رحمانه هستند. کورتیس مونرو را دارد و فکر می کند که مونرو با یک میلیونر طرف است. براون هم فکر می کند که لمون یک زن است. اما فیلم قبل از اینکه کسی آسیبی بیبند، به طور سخاوتمندانه ای، تعادل را برقرار میکند. هردو، مونرو و براون حقیقت را در می یابند اما اهمیت نمی دهند و بعد از اینکه لمون فاش می کند که یک مرد است، براون یک دیالوگ جاودانه و ماندگار در تاریخ سینما می گوید. اگر فیلم را دیده باشید می دانید که این دیالوگ چیست و اگر ندیده اید، باید حتما برای اولین بار از زبان خود براون آن را بشنوید.
منتقد: راجر ایبرت
مترجم: فرید عباسی
منبع: وبلاگ فرید عباسی
فاصله بسیار کمی بین یک فیلم کمدی خوب و یک کمدی بد(یا به تعبیر این روزها مبتذل)وجود دارد؛مخصوصاً وقتی پای شوخیهای جنسی(یا به قولی کمر به پایین)در میان باشد زدن انگ کمدی جلف یا مبتذل آسان است. عنوانی که این روزها به بسیاری از فیلمهای ایرانی داده می شود و البته بسیاری از آنها شایسته این عنوان هم هستند.با این توصیفات فیلم بعضیها داغشو دوست دارن نمونه خوبی از فیلمهایی است که با وجود اینکه قصد خنداندن مخاطب را دارند هیچگاه شعور و فهم او را دست کم نمیگیرند و به ادراک او توهین نمی کنند(احتیاجی نیست که بگویم بسیاری از فیلمهای..)
از طرفی فیلم نمونه عالی یک اثر سهل و ممتنع است،داستانی ساده و حتی عامه پسند اما دارای طنز سنجیده و ریتم مناسب که با یک هپی اند دوست داشتنی خاطره ای خوش در ذهن تماشاگر به جا می گذارد.
پایان فیلم نکته جالبی دربر دارد،جری که از دست خواستگار احمق و پولدارش که قصد ازدواج با او را دارد کلافه شده کلاه گیسش را بر می دارد و میگوید "من یک مرد هستم "مرد ثروتمند هم می گوید " خوب، هیچکس کامل نیست!" مشابه این جمله را در این عکس می توانید مشاهده کنید،شاید روی سخن بیلی وایلدر با کسانی باشد که او را کارگردان زیاد بزرگی نمی دانستند و بیشتر فیلمنامه های او را(که آثاری بی عیب و تقص بودند)مهم و تاثیرگذار جلوه می دادند : من یک نویسنده ام،اما خوب هیچکس کامل نیست.
سکانسی ماندگار از فیلم:
جری (جک لمون)که هنوز به خاطر شبی که با آزگود میلیونر گذرانده ، شاد و شنگول است ،وارد اتاق هتل می شود . ولی وقتی یک انگشتر الماس بزرگ را به جو (تونی کرتیس) نشان می دهد و اعلام می کند که به زودی ازدواج خواهد کرد ،جو به شدت نگران می شود :" قرار گذاشته ایم ژوئن ازدواج کنیم " جو سعی می کند او را مجاب کند که به دلایل واضح او نمی تواند با آزگود ازدواج کند.ولی جری حالتی تدافعی دارد و اصرار می ورزد که آزگود زیاد هم برایش پیر نیست و تازه ، او عادت دارد مدام با دخترهای جوان ازدواج کند .جو مجبور می شود یادآوری کند که او یک دختر نیست ،یک مرد است و خب تازه برای چی یک مرد برود با یک مرد دیگر ازدواج کند ؟جری نگاه عاقلانه و سفیه ای به جو می اندازد چون پاسخ به نظرش خیلی بدیهی می رسد : آتیه!
نویسنده: هادی فخرائیان
منبع: فیلمهایی که می بینیم..
دوست دارید، بدانید از نظر منتقدان انجمن فیلم امریکا بهترین فیلم کمدی تاریخ سینما کدام است؟
اگر یک دسته گانگستر خطرناک شما را تعقیب کنند، چه میکنید؟
جک لمون و تونی کرتیس در نقش دو نوازندهی کتنرباس و ساکسیفون به نامهای جری و جو در شیکاگو هستند که در روز ولنتاین بهطور اتفاقی در صحنهی قتل عدهای حضور مییابند و قاتلان آنها را تحت تعقیب قرار میدهند. آنان برای فرار از این شرایط با جا زدن خود به جای نوازندگان زن به نامهای دافنه و جوزفین وارد گروه موسیقی «آل گرل جَز» میشوند که برای اجرای برنامهای راهی فلوریدا است. در آنجا با شوگر، خواننده و نوازندهی گروه، آشنا میشوند که مرلین مونرو نقش او را ایفا میکند. اتفاقاً آنان با پیرمردی خوشگذران و میلیونر به نام آزگود فیلدینگ سوم آشنا میشوند که عاشق دافنه (جری) میشود! شوگر آرزو دارد که روزی همسری میلیونر داشته باشد که یک کشتی تفریحی، یک واگن اختصاصی و یک خمیر دندان شخصی داشته باشد!
همه چیز خوب پیش میرود تا اینکه قاتلان برای شرکت در جلسهی سالانه گانگسترهای امریکا به هتلی میآیند که نوازندگان در آن اقامت دارند. جری و جو همچنان سعی دارند شخصیت اصلی خود را زیر پوشش زنانه پنهان کنند، اما قاتلان متوجه رفتار مشکوک آنها میشوند. در این میان مشکلات دیگری هم وجود دارد. آزگود از جری تقاضای ازدواج میکند و جو شیفتهی شوگر میشود...
بیلی وایلدر روزنامهنگار، فیلمنامهنویس، کارگردان و تهیهکنندهای است که طی بیش از پنجاه سال فعالیت هنری خود در حدود شصت فیلم ساخته است. او به منزلهی یکی از کارگردانان باذوق و خلاق دوران طلایی هالیوود تلقی میشود.
بیلی وایلدر کارگردانی است که پیش از این در کارنامهاش فیلمهای درخشان دیگری همچون شاهد برای تعقیب، خارش هفتساله، سابرینا، بازداشگاه 17، تکخال در حفره، سانست بلوار، غرامت مضاعف و... را دارد، اما این فیلم را موفقترین اثر خود میداند. علاوه بر اینکه انجمن فیلم امریکا در سال 2007 این فیلم را به عنوان بهترین کمدی تاریخ سینما برگزیده و در ردهی چهاردهم صد فیلم برتر سینما قرار داده است، دیالوگ پایانی فیلم را نیز (در جایی که آزگود به جری میگوید: «هیچ کس بیعیب نیست.») در فهرست صد نقلقول برتر سینمایی قرار داده است.
شیوهی کارگردانی وایلدر انعکاسی از اعتقاد او به اهمیت دادن به موضوع داستان است. او فیلمبرداری باشکوه کارهای هیچکاک و اورسن ولز را به دلیل اینکه مانع توجه تماشاگر به داستان فیلم میشد، رد میکرد. فیلمهای وایلدر دارای حرکتهایی قاطع و دیالوگهایی بهیادماندنی است. هرگاه استودیو به وی اجازه میداد او فیلمهایش را به شیوهی سیاه و سفید فیلمبرداری میکرد. او همراه وودی آلن، دارای پنج فیلم در فهرست صد فیلم برتر کمدی هستند.
جک لمون و مرلین مونرو برندهی بهترین جایزهی بازیگران مرد و زن گلدنگلاب شدند و همچنین جایزهی بهترین فیلم نیز به این فیلم تعلق گرفت. این فیلم با وجود اینکه نامزد دریافت جایزهی اسکار در هفت رشته شد، اما تنها جایزهی بهترین طراحی لباس را دریافت کرد. خب هیچ کس بیعیب نیست!
نویسنده : سپهر شریف زاده
منبع: فصلنامه جشن کتاب
بعضی ها داغشو دوست دارن مفرح ترین همکاری وایلدر و دایموند پایه داستانش را بر مبنای یک موقعیت طنز قرار داده و بر همین مبنا از ابتدا تا انتها به پیش می رود. یادتان هست سکانس شب در قطار را که جو در هراس افشا شدن هویتشان با خود خلوت کرده بود، اما در طرف دیگر جری با دیگران به خوش و بش مشغول بود؟ و یا صحنه ای که همسایه باکستر که دکتر نیز بود، وارد خانه او می شود و در حالیکه کوبلیک به خاطر خیانت رئیس خودکشی کرده، باکستر را مقصر قلمداد می کند و... اینها قسمت شیرین ماجراست.
در بعضی ها داغشو دوست دارن وایلدر و دایموند با زیرکی تمام، همه چیز را به سخره گرفته اند تا جایی که پالین کیل در وصف فیلم چنین گفت: «این فیلم شما را برآستانه ابهامی به غایت شگرف، سرگردان رها می کند.»
این فیلمنامه با نقش اختصاصات جنسی نا به سامان و درهم ریخته، طنز و کمدی موثری است درباره احساس امنیتی که مردان در پی آنند و نیز رویای سر سپردن به دنیای امن و ظریف زنان. "فیلمنامهای که وایلدر و دایموند نوشتهاند از آن رو که مرزهای میان کمدی ناب و کمدی شیک و نیز قهرمان و دلقک را میشکند، بسیار شکسپیری است. شخصیتی که کرتیس نقشش را بازی میکند قادر است حرکت کاوشگرانه خود پیرامون مقوله جنسیت را کامل کند در حالی که شخصیت لمون درنیمه راه این سفر باز میماند.... فیلم دائما میان دو جریان در رفت و آمد است: جریان نخست که شناختی موشکافانه از انسان به دست میدهد. و این که هیچ یک از ما قابل اعتماد و اتکا نیستیم؛ و جریان دیگر که نمایش جسورانه و پرشور عشاقی است که تمام نیروی خود را د راه قطع کردن چرخه سرخوردگیها و تعهدهای مسخرهشان به کار میگیرند...". در پایان کتاب دو نوشته درباره این فیلم آورده شده که عبارتاند از: "داغتر از آن که بتوان دوستش نداشت/ بهرنگ رجبی" و "درباره فیلمی از یک انسان خوشبخت/ روزبه افتخاری".
فیلمنامه ی این اثر توسط انتشارات نیلا و به ترجمه ی شهرام زرگر به چاپ رسیده است.
منبع:ماهنامه فیلم نگار شماره 99