loading...
دانلود و نقد فیلم | اخبار سینمای جهان
admin بازدید : 2261 شنبه 20 خرداد 1391 نظرات (0)

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/4-Pulp-Fiction/39-Terminator-2/10-Terminator-2.jpg

کارگردان : James Cameron

نویسنده : James Cameron, William Wisher Jr.

 

 

 

 

بازیگران: Arnold Schwarzenegger, Linda Hamilton ,Edward Furlong

جوایز :

برنده اسکار:

بهترین صداگذاری، بهترین جلوه های ویژه، بهترین چهره پردازی، بهترین صدا برداری

نامزد اسکار:

بهترین فیلم برداری، بهترین تدوین

خلاصه داستان :

در فیلم «نابودگر 2: روز داوری» باری دیگر یک نابودگر از زمان آینده، برای شکار جان کانر به زمان فعل می یاد. از سویی دیگر، یک نابودگر دیگر نیز علاوه بر نابودگر اولی، به سوی زمان حال می آید. اما اینبار وظیفه او، محافظت از کانر در مقابل نابودگر اول، وظیفه اصلی اوست.از زمان هولوکاست اتمی سال 1997 توسط ماشین ها و علیه انسان ها، تنها یک مرد باقی مانده که می تونه در وضعیت بحرانی انسان ها تغییری به وجود بیاره و او کسی نیست جز جان کانر که در این فیلم یک نوجوان بیشتر نیست اما قرار است در آینده و پس از فاجعه مذکور، رهبری انسان های باقی مانده در برابر ماشین ها را عهده دار باشد...

DOWNLOAD FILM


در فیلم «نابودگر 2: روز داوری» باری دیگر یک شکارچی از زمان آینده، برای شکار جان کارنر به زمان فعل می آید. از زمان هولوکاست اتمی سال 1997 توسط ماشین ها و علیه انسان ها، تنها یک مرد باقی مانده که می تواند در وضعیت بحرانی انسان ها تغییری به وجود آورد و او کسی نیست جز جان کارنر که در این فیلم یک نوجوان بیشتر نیست اما قرار است در آینده و پس از فاجعه مذکور، رهبری انسان های باقی مانده در برابر ماشین ها را عهده دار باشد. شاید شما بیاد بیاورید و شاید هم هم فراموش کرده باشید که در فیلم «نابودگر 1» اکران سال 1984، یک قاتل نابودگر (با بازی آرنولد شوارزنگر) از زمان آینده به گذشته آمده بود تا مادر جان کارنر (لیندا همیلتون) را  قبل از آنکه فرزندش را به دنیا بیاورد به قتل برساند. ماموریت نابودگر اول در آن فیلم شکست خورد و کارنر جوان هم به دنیا آمد تا الان در سال 1991 که اینبار دو نابودگر از زمان آینده به زمان حال سفر می کنند : یک نابودگر خوب (با بازی آرنولد شوارزنگر) که قرار است از جان کارنر محافظت کند و یک نابودگر قاتل و خظرناک (با بازی رابرت پاتریک) که به قصد نابودی کارنر قدم به سال 1991 می گذارد. (ذکر این نکته خالی از لطف نخواهد بود که این نابودگرها هر دو شبیه به انسان هستند اما در اصل از موادی مکانیکی و با تکنولوژی بسیار بالا ساخته شده اند،  نام نابودگری که قصد نابودی جان ککارنر را دارد T-1000 است که به نظر می آید نام خود را از جدش، که یکی از اولین لپ تاپ های شرکت توشیبا است گرفته باشد) . البته شاید شما با خود فکر می کنید که این دو روبات پیشاپیش باید بدانند که ماموریت آنها پوچ و بیهوده است چون کارنر، در زمانی که آنها از آن آمده اند زنده است و رهبر انسان ها است پس ماموریت ربات هادر زمان گذشته باید شکست خورده باشد که او در آن زمان زنده است. اما خب، این نکته در ترمیناتور 2 نادیده گرفته شده است.  البته یک نکته مهم تر هم وجود دارد که با نادیده گرفته شدن آن از سوی ترمیناتور 2، این مساله کلا به چالش کشیده می شود و آن اینکه در صحنه آخر فیلم، تمام چیپست های هوشمند (و حتی آخرین آن) که قرار است در آینده به ربات تبدیل شوند از بین می روند، پس چطور امکان دارد اصلا در آینده رباطی وجود داشته باشد که اکنون به زمان حال آمده باشند؟! البته اینجور تناقض ها در فیلم های علمی تخیلی دارای سابقه ای طولانی هستند و ترمیناتور 2 هم از این امر مستثنی نیست اما در عوض، ترمیناتور 2 این امر را با تمرگز بر روی صحنه های اکشن خوش ساخت خود جبران می کند. جان کارنر جوان اکنون یک پسر خیابانی بسیار شیطان و خلاف است که توسط نا مادری و نا پدری اش بزرگ شده است ( به خاطر آنکه مادرش اکنون در بیمارستان روانی زندانی است. مسئولین بیمارستان به علت هشدارهایی  که مادر کارنر درباره فاجعه اتمی و هولوکاست انسان ها می دهد فکر می کنند که دیوانه است) از همان اولین صحنه تعقیب و گریز که جان کارنر جوان با موتورسیکلت اش در حال فرار از دست T-1000 است ، مقدمات  ایجاد رابطه ای نزدیک بین جان و نابودگر خوب شکل می گیرد و این امر خیلی قبل از زمانی اتفاق می افتد که کارنر جوان متوجه می شود که این ترمیناتور در حقیقت دستورات او را اجرا می کند که البته کارنر هم بعد از متوجه شدتن این موضوع به این ماشین پیشرفته و قوی فرمان می دهد تا از  کشتن مردم بی گناه دست بردارد. نتیجه هم اتفاقی نادر اما قابل توجه در فیلم های پر از جلوه های ویژه آرنولد است که در آن آرنولد به جای آنکه (مانند فیلم های قبل اش) جنازه ها را در خیابان ها کنار هم قطار کند، اینبار به قصد زخمی کردن و یا ترساندن اهدافش به سوی آنها شلیک می کند. این موضوع که یک بچه می تواند یک ترمیناتور قدرتمند را به عنوان سگ خانگی خود همیشه به همراه داشته باشد یکی از نکات جذاب فیلم است که برای به وجود آوردن این موقعیت باید از فیلمنامه نویس آن، آقای جیمز کامرون و ویلیام ویشر تشکر کرد. شوارزنگر هم به نوعی جای پدر نداشته جان را می گیرد، پدری که جان هیچ وقت نتوانست ببیند. به خاطر آنکه تا آنجایی که من می توانم به یاد بیاورم، پدر کارنر هم از زمان آینده به گذشته آمد و مادر جان را باردار کرد!  ایده هوشمندانه دیگری که جیمز کامرون در فیلم بکار برده این است که کاراکتر نابودگر فیلم (آرنولد) از هر گونه احساس خالی است و درست مانند مستر اسپوک در فیلم "Star Trek," نمی تواند درک کند که چرا انسانها گاهی اوقات گریه می کنند. فیلم هم از قدرت ستارگی آرنولد و هم از داشته های او (مانند هیکل و صدای منحصر به فرد) به عنوان عاملی برای بالاتر بردن ارزش های خود استفاده می کند و نه تخریب این ارزش ها.  او در این فیلم، علی رقم مشخصات فیزیکی مذکور، گاهی به عنوان یک بازیگر نقش های طنز نیز عمل می کند، مثلا آنجایی که کودک به آرنولد دستور می دهد تا کمی بخندد و اینقدر خشک و جدی نباشد بسیار جالب است.  هنگامی هم که آنها موفق می شوند تا مادر جان را از زندان فراری دهند، خود به خود یک تیم سه نفره نا متجانس اما قدرتمند و موثر برای از بین بردن T-1000  تشکیل می شود. فیلم علاوه بر آنکه موفق می شود خط داستانی خود را آنطور که مد نظرش است به بیننده ارائه بدهد، موفق می شود استانداردهای جدیدی را نیز در جلوه های ویژه ایجاد کند. فیلم مانند تمام فیلم های اکشن مشابه خود، دارای صحنه های تعقیب و گریز، اکشن و همچنین انفجار های بزرگ و پر سر و صدا اما اینبار بسیار خوش ساخت و زیبا است، اما صحنه هایی که تماشاگران از خاطر نخواهند برد، مربوط به چگونگی به تصویر کشیدن  T-1000 است. آنچه که این ربات انسان نما را تسکیل داده، ماده ای فلزی و منحصر بفرد است که ظاهرا به تازگی از سوی بشر کشف شده که باعث می شود به موجودی شکست ناپذیر تبدیل شود. شلیک با هر نوع اسلحه ای، در بهترین حالت ممکنه سوراخی قطور در بدن او بوجود می آورد، به نحوی که شما داخل این سوراخ را هم می توانید ببینید اما این سوراخ تونایی این را دارد که سریعا ترمیم شود و این موجود بی رحم را برای ادامه نبرد آماده کند. این صحنه ها تماما نشان دهنده هوش و ابتکار سرشار تیم جلوه های ویژه جرج لوکاس می باشد. ایده اصلی ساخت و چگونگی ساخت T-1000  برای اولین بار در فیلم "Abyss" (1990)  نشان داده شد که طی آن، موجودی که بدن آن تماما از آب تشکیل شده بود، ساکنان یک ایستگاه تحقیقاتی زیر دریا را مورد تهاجم خود قرار می دهد .  تکنیک ساخته شده در این دو فیلم به این ترتیب است که در مواقعی که نیاز به جلوه های ویژه است،  ابتدا اندام مورد نظر و حرکات آن تماما توسط کامپیوتر ساخته می شود و سپس با استفاده از برنامه paintbox کامپیوتر، رنگ و جنس سطح مورد نظر را، آنطور که فیلمساز می خواهد می سازند (که این جنس در فیلم اخیر جیوه است) . مواقی هم که T-1000  باید از حالت و ظاهر جیوه مانندش تبدیل به انسان شود به این صورت است که ابتدا تصاویر واقعی را با تصاویر ساخته شده توسط  کامپیوتر ترکیب می کنند و سپس با کمرنگ و کمرنگ تر کردن جلوه های کامپیوتری طی چند مرحله، تصویر زنده و واقعی انسان نمایان می شود. اما تمامی این جلوه های ویژه و حیله های کامپیوتری، اگر و تنها اگر کاراکتر اصلی   T-1000 موثر و قدرتمند از آب در نمی آمد، بی نتیجه می ماند. درباره کاراکتر T-1000 باید اذعان کرد که آقای پاتریک موفق شده تا یکی از موثر ترین، جذاب ترین و در عین حال خشک ترین کاراکتری های منفی در عالم سینما را به تصویر بکشد.  وحشتناک ترین خصوصیت این قاتل بی رحم، سنگدلی بی حد اندازه او است: مهم نیست که در حق او چه لطفی می کنید یا چه بلایی بر سرش می آورید، در هر صورت، هیچ چیز نمی تواند او را از هدف اصلی خود (که قتل است) باز دارد و هیچ اتفاقی هم نمی تواند او را دلسرد کند. هر اتفاقی هم که بیافتد، او خود را جمع و جور می کند و راه خود را به سوی شما ادامه می دهد! بدون شک یکی از مهم ترین عوامل موفقیت فیلم های اکشن، کیفیت شخصیت منفی آن است  که باید گفت ترمیناتور 2 یکی از بهترین های آن را در بین تمامی فیلم های اکشن دارد. فیلم «نابودگر 2» تشکیل شده است از نابود گر 1 بعلاوه یکی از جذاب ترین و بحث انگیز ترین قهرمانان فیلم های اکشن به همراه یکی از درنده خو ترین شخصیت های منفی و همچنین پسری پر انرژی و شلوغ.  «ترمیناتور 2» توانسته منتقدان صحنه های خشن را هم با کم کردن صحنه های مربوط به خون و خونریزی راضی نگه دارد اما با این وجود، من فکر نمی کنم حتی یک نفر در تمام دنیا هم از کیفیت و یا تعداد صحنه های اکشن این فیلم ناراضی باشد! منتقد : راجر ایبرت مترجم :مهدی افشارهامنبع :سایت نقد فارسینویسنده: مسعود فراستی زنی لاغراندام و عضلانی با لباسی نیمه‏نظامی و موهایی بلند از پشت‏ بسته،با چهره‏ای سرد و بی‏جان در پشت توری فلزی یک پارک در حال‏ نظاره است.دوبین با زاویه‏ای بسته،بچه‏هایی را در حال بازی نشان‏ می‏دهد.با زاویه بازتر دوربین،زمین بازی سبز یک پارک دیده می‏شود که‏ پر از بچه‏هایی است که در حال بازی با طناب،تاب،سرسره و چرخ‏وفلک‏اند.در میان سرو صدای شادمانه آنها و خنده‏های بلندشان، مادری دست پسربچه دو ساله‏اش را گرفته و راه می‏برد.خندان‏ برمی‏گردد و به ما می‏نگرد.او«سارا»است.سارای جوان،زیبا و بانشاط.سارای عصر دیگری که به زن غریبه‏ای که با انگشتانش توری‏ دور زمین پارک را چنگ زده و از پشت آن در حال نظاره بازی مادران جوان‏ با بچه‏هایشان است،می‏نگرد.سارای عصبی با نگاهی خیره به سارای‏ شاد،نومیدانه به توری ضربه می‏زند و فریاد خفه‏ای سر می‏دهد(حرکت‏ آهسته).خنده بر چهره سارای جوان می‏ماسد.پسرش سنگی به طرفش‏ پرت می‏کند.سارا می‏خندد و از سارای خسته و نومید،و ما روی‏ برمی‏گرداند.به ناگه آسمان می‏غرد و انفجاری مهیب حادث می‏شود- بچه‏ها همچون چوب کبریت آتش می‏گیرند.سارا که می‏سوزد،بی‏صدا جیغ می‏کشد.همه چیز بی‏صدا و پرنور است.موج انفجار ضربه‏ می‏زند...مادران و بچه‏ها را بی‏رحمانه در کام خود می‏کشد.فریاد سارا با صدای توفان ناشی از انفجار ادغام می‏شود.در همین لحظه موج‏ انفجار به او می‏خورد،او را از هم می‏پاشد... سارا هراسان بیدار می‏شود.همه چیز آرام است و عادی.بچه‏ها در آن دوروبر در حال بازی‏اند.و او خیس عرق است و وحشتزده،اما مصمم.گویی سالها گذشته است.واقعه‏ای در آینده دور،که‏ پیشگویی می‏شود.این زمین سوخته می‏تواند زمین بازی سالهای دوری‏ در آینده باشد که در ویرانی پس از جنگ هسته‏ای سوخته،اما... این صحنه‏ای است کلیدی از ترمیناتور 2.صحنه‏ای که تبیین روشن‏ علت وجودی فیلم است و دغدغه اصلی آن:نگرانی انسان از جنگ‏ هسته‏ای.و ترس از جنگ با ماشین‏ها.شروع فیلم نیز به نوعی به این‏ صحنه رجعت می‏کند:«در آن سوی تل استخوانها،دشت جمجمه‏ها و وسایل بازی تخریب شده،به چشم می‏خورند...(دیزالوبه) زمین بازی...حرارت زیاد وسایل بازی را کم‏وبیش ذوب کرده و موج‏ گرما تاب را درهم پیچیده است.چرخ‏وفلک به کام طوفان آتش افتاده‏ است...موج انعکاس صدای کودکان را از دور می‏شنویم...که‏ خنده‏کنان در آفتاب بازی می‏کنند...» گویی این کابوس دهشتزا،کابوس همیشگی انسان امروزی است. کابوس جنگ هسته‏ای،و نیز کابوس جنگ با ماشین‏ها-رایانه‏ها. جنگ انسان با رایانه‏ها که ظاهر انسانی دارند.جنگی که امکان پیروزی‏ انسان در آن روزبه‏روز کمتر می‏شود.چرا که این رایانه‏ها توسط انسان، تنها برای جنگ برنامه‏ریزی و آفریده شده‏اند. ترمیناتور 2،بین دو آتش عظیم رخ می‏نماید.آتش جنگ ماشین‏ها علیه انسان در ابتدای فیلم و جمجمه ترمیناتور که با موسیقی تهدیدگری‏ جلو می‏آید و تمام قاب را پر می‏کند و جمله:ترمیناتور 2،روز داوری. انگار که کامرون دوزخ را ترسیم می‏کند.نه دوزخ عقد قدیم-دانته-را، که دوزخ عهد جدید را.دوزخ ناشی از رشد تکنولوژیک و کامپیوترهای‏ فوق مدرن را.دوزح اسارت انسان در دست رایانه‏ها.و آتش پایانی‏ فیلم،که ماشین‏ها از بین می‏روند. فیلم با صدای خسته،اما انسانی و پیروزمند سارا پایان می‏گیرد.و انسان،تنهاست... ترمیناتور 2،در ادامهء ترمیناتور،هم آن را تکرا می‏کند و هم مستقل‏ است.شخصیت مرکزی هردو فیلم آرنولد است؛ترمیناتوری نابودگر. در اوّلی نیرویی است نمایندهء شر،و در دومی نماینده خیر. یک آدم ماشینی بسیار قدرتمند که متعلق به زمان آینده است،مأمور می‏شود از جان یک پسربچه دوازده ساله که در زمان حال زیست می‏کند، در مقابل یک ماشین قدرتمندتر از خود،که چهره‏ای انسانی دارد، محافظت نماید.زیرا پسربچه در آینده رهبر مقاومت زمینیان خواهد شد علیه رایانه‏ها.ترمیناتور-آرنولد-حامی پسر،و در واقع انسانهاست.و «تی 1000»مخالف پسر و مدافع ماشین‏ها.تمام فیلم جنگ این دو ماشین است.جنگ یک نیمه ماشین-نیمه انسان با یک ماشین تمام عیار؛ جنگ خیروشر. این قصه،یکی از قدیمی‏ترین سوژه‏های علمی تخیلی در سینماست‏ که به اشکال مختلف در دفعات گوناگون به فیلم درآمده است.اما این‏بار صرف‏نظر از سطح ظاهری جذاب و فوق تکنیکی‏اش،بعدی اسطوره‏ای‏ به خود گرفته؛اسطوره‏ای نیمه رئالیستی و امروزی.داستان در امریکای‏ امروزی می‏گذرد.با یک مادر و پسر امریکایی. نابودگر اول،نیرویی قدرتمند اما مخرب است،که مایلیم هرچه زودتر نابود شود.انزجار و نفرت ما را برمی‏انگیزد،به‏ویژه هنگامی که‏ اندامهای قطع شده‏اش به زندگی خود ادامه می‏دهند.نابودی این نابودگر آرامش به همراه دارد و تسکین. ترمیناتور 2،برعکس یک نیوری خیر است و ناجی،که قدرتش‏ هرگز به اندازه کافی زیاد به نظر نمی‏رسد.طرفدارش هستیم و تمایل ما به‏ پیروزی اوست.رقیب او«تی 1000»،که به مقابله با ترمیناتور می‏پردازد،قدرت ترسناکتر و زمخت‏تری را داراست.آرزوی ما نابودی‏ هرچه سریعتر اوست. علت طرفداری ما از ترمیناتور،صرفنظر از قدرت،به جهت ضعفها و ناتوانی‏های انسانی اوست و اینکه همیشه و در هر وضعیتی تغییر شکل نمی‏دهد.فقط همچون موجودات افسانه‏ای ضدضربه- ضد تیر و گلوله-است.قدرت و خشونت ترمیناتور،برای نابودی‏ خشونت است و بدی.سمت و سوی خشونتش،ضد جنگ است و صلح‏طلبانه دشمن را نمی‏کشد،به پاها شلیک می‏کند.درست برخلاف‏ او«تی 1000»قرار دارد با خشونتی نابودگر،برای نابودی کامل. انگشت دستش،به نیزه‏ای برنده و کشنده تبدیل می‏شود و وجودش‏ خودبه‏خود مسلح است و تقریبا بی‏نیاز به اسلحه.قابلیت تغییر شکل و تبدیل شدن به هیبت مردان و زنان را دارد.از میله‏ها به‏راحتی عبور می‏کند،ضربات و گلوله‏ها را جذب و خود را به سرعت بازسازی‏ می‏کند.پس از نابود شدن،ذراتش دوباره جمع شده و شکل می‏گیرند و حیات.همه این ویژگیها و قابلیت‏هاست که او را به کل از انسانیت دور می‏کند. ترمیناتور،آسیب‏ناپذیر است.جای گلوله نیز بر بدنش باقی می‏ماند و نیاز دارد گلوله‏هایی را که بر بدنش اصابت کرده‏اند،از بدن خارج‏ کند.زمانی که متحمل قطع عضوی می‏شود،احساس ترحم و همدردی‏ ما را برمی‏انگیزد.احساسی که هیچ‏گاه نسبت به«تی 1000»شکست‏ ناپذیر در ما ایجاد نمی‏شود. لباس ترمیناتور،کت و شلوار چرمی جوانان این دو سه دههء اخیر است-بخصوص شبیه پوشش و سر و وضع تیپیک آنارشیستها.موتورش‏ نیز یادآور جنون سرعت جوانانه است.مجموعه شکل و شمایل،با عینک و اسلحه و موتور،هم امروزی است و هم به نوعی اسطوره‏ای:نوع‏ اسلحه بدست گرفتن و شلیک کردن،و شکل استفاده از موتور همچون‏ اسب. لباس«تی 1000»،لباس پلیس است.و در این هیبت است که‏ بیشترین امکان نفوذ و تعرض را می‏یابد. نبرد نهایی این دو تن،گویای قدرت و ضعف هرکدام است.آخرین‏ تصویر ترمیناتور،بسیار انسانی است و نیز اسطوره‏ای-صورت و چشمانی زخمی و پرخون.دستی از مچ قطع شده و بدنی ناتوان پس از جنگ طولانی.برخلاف او چهرهء کاملا بی‏احساس و ماشینی تی 1000 که قبل از نابودی در آتش به شکلهای مختلف ظاهر می‏شود.بدی به هر شکلی درمی‏آید. ترس آخرین احساسی ات که به سراغ ترمیناتور می‏رود؛احساسی‏ انسانی.ترمیناتور قبل از خودکشی،و بعد از خداحافظی با انسانها معنای‏ رنج و اشک را درمی‏یابد-و فرامی‏گیرد-و بعد در جواب«می‏ترسی»؟، «بله»می‏گوید و می‏رود.برخلاف آن جملهء تهدید کننده«برمی‏گردم»، دیگر بازنمی‏گردد.چرا که ترمیناتور یعنی:تمام‏کننده،یعنی مرگ. ترمیناتور،دیگر تنها یک فیلم خوب سرگرم‏کننده‏ اکشن با تروکاژهای حیرت‏آور نیست.هرچند که همین وجه فیلم،علت‏ وجودی آن است.فیلمی است بسیار پرخرج و پرفروش که می‏توان بارها به تماشایش نشست و از سینمای خوب و شسته رفته‏اش لذت برد و آموخت. کامرون،با عمق بخشیدن به کاراکتر اصلی،تقریبا تمامی‏ صحنه‏های واسطه‏ای،توصیفی را حذف کرده.به‏گونه‏ای که صحنه‏ها با بخشهایی که هرچند کوتاه و جزیی،بر شکلی از تنش و آکسیون متکی‏ نباشند،در فیلم بسیار نادرند.رویدادهای خاص به‏طور موازی واقع‏ می‏شوند و مجموعه می‏سازند.و کارگردانی استادانه کامرون،جدا از قدرت تصاویر و دقت در جزئیات،در جهت ایجاد هماهنگی و عملکرد کامل مجموعه است. فیلم بعد از عنوانبندی،با چهار رویداد اصلی،چهار شخصیت‏ اصلی را به‏راحتی و در کمال ایجاز معرفی می‏کند؛به‏نحوی که درگیری و تشویش تماشاگر را به هم مرتبط کرده،و از این طریق به حذف گفتارهای‏ غیر لازم متن می‏رسد. رویداد اول به خلق ترمیناتور می‏پردازد.در میزانسنی پرتنش‏ ناموزون و خشن با استفاده از رنگ آبی ترمیناتور،همچون مجسمهء «رودن»متولد می‏شود؛و برهنه.که به سرعت اهلی می‏شود و«متمدن» لباس می‏پوشد و مسلح می‏شود. رویداد دوم،به پیدایش«تی 1000»می‏پردازد،که همچون دزدان از پشت سر به پلیس حمله‏ور شده و ملبس به لباس او می‏شود. رویداد سوم،به معرفی جان دوازده ساله اختصاص دارد و ارتباطش‏ با محیط.هوش،استقلال و بی‏کس بودنش. رویداد چهارم،سارا را معرفی می‏کند.زنی جوان و عضلانی، هیستریک و نیمه دیوانه در یک آسایشگاه روانی. شخصیت سارا،از فیلم قبل-ترمیناتور 1-تا اینجا دچار تحولی‏ جدی شده،و از زنی عادی و شاد به یک جنگجوی بی‏احساس افراطی و بسیار خشن بدل گشته.شخصیتی که در لحظات کوتاهی به«خود» انسانی‏اش رجعت می‏کند-در برخورد با جان در آسایشگاه و در خانه‏ دایسن به‏خصوص-سارا،تنها انسان غیر کودک فیلم است که تسلیم‏ اوضاع نشده و عصیان می‏کند. اصولا زن در فیلمهای کامرون،همیشه کانون توجه و تغییر است و پیوسته نیز نیروی«شر»در پی نابودی اوست:بیگانه‏ها،ورطه و هردو ترمیناتور.این زنان همگی،با حفظ عاطفه زنانه و غریزه مادرانه، عناصری منطقی،باهوش،فعال،پرخاشجو،بی‏رحم و اهل مبارزه‏اند نه تسلیم.این نگاه فمینیستی کامرون،در اساس اما نگاهی است مترقی، نه واپسگرا.نگاهی است انسانی که همدلی ما را برمی‏انگیزد. زمان و کودکان در آثار کامرون بزرگ شمرده می‏شوند.و دوست‏داشتنی‏اند.بهترین نمونه این زنان در بیگانه‏هاست و در ورطه. که هراس از تکنوژی،مانع نگاه انسانیشان نیست.و عشق از آنها دریغ‏ نشده-ورطه. در ترمیناتور،اما سارا از تکنولوژی بیزار است و بی‏اعتماد.در لحظه بیرون آوردن گلوله از بدن ترمیناتور،قصد دارد او را نابود کند که‏ پسرش جان مانع می‏شود.و دکمه«یادگیرنده»را فشار می‏دهد.و از این‏ لحظه ترمیناتور از انسانها می‏آموزد. سارا،برخلاف پسرش به اسلحه علاقه‏مند است.دنیایش از عشق‏ تهی است.به نظر می‏رسد کامرون نیز تمایل شدیدی به اسلحه‏های‏ اتوماتیک،ادوات و ماشین‏آلات مدرن دارد.شیوه نمایش او از این‏ ادوات،همچون کاربردشان توسط شخصیتها،نشان شناخت غنی‏ عمیقی در این موارد دارد.جلوه‏های بصری فیلم نیز،همین تبحر فنی و علمی را آشکار می‏کند. سکانسهای ترمیناتور بخصوص سکانهای درگیری،پرشرح و بسطاند و دارای قابلیتهای فراوانی تصویری-صوتی.حشو و زواید ترمیناتور 1 را ندارند.صحنه‏ها،جدا از دقت و ساخت درست هرکدام، کاملا در ایجاد نزدیکی یا دوری ما از آدمهای فیلم عمل می‏کنند.تنها فی‏نفسه خوب نیستند و کامل،و زائد در مجموعه. ترمیناتور،اما جدا از حامی و ناجی بودن،تمایلی شدید به قدرت و اسلحه را نیز در خود دارد تمایلی میلیتاریستی و حتی فاشیستی.این تمایل‏ شاید سرپوشی بر وحشت عظیم فیلم است.ترس و وحشت همیشگی‏ انسان از دانش.ترس«دکتر فاست»که منجر به فروختن روح‏اش شد به‏ شیطان.ترس کامرون در ترمیناتورها،اما از نوع وحشت«مارلو»است نه‏ از سنخ ترس«گوته».گوته،عشق را به‏عنوان راه‏حل به فاست عرضه‏ می‏کند.اما مارلو،فاقد آن است. کامرون در ورطه،همچون گوته عمل می‏کند و در مقابل ماشین، حتی در برابر مرگ،عشق را قرار می‏دهد،که نجات‏بخش است و حیات‏بخش.اما در ترمیناتور،عشق غایب است و نگاه،نومیدانه.در آخر،سارا و جان پیروز می‏شوند-با کمک ماشین-اما کامرون راه‏حل را در نابودی کامل ماشینها-رایانه‏ها-می‏بیند. بازخورد کامرون نسبت به پیشرفت تکنولوژی،بازخوردی منفی‏ است.نیروی تکنولژیک را در تحلیل آخر،نیرویی شرور می‏بیند-هرچند در سراسر فیلم نقش ترمیناتور مثبت است و نماینده خیر-آخرین«چیپ» را در آتش می‏اندازد و ترمیناتور را وادار به خودکشی می‏کند.به جای‏ حل مسئله،صورت مسئله را پاک می‏کند.دستور نابودی می‏دهد؛نه‏ مهار کردن ماشین‏ها،کنترل و به خدمت گرفتن آنها. سینمای فعال کامرون،برخلاف سینمای منفعل امروزی اروپا، مشکل را می‏شناسد،و سعی در حل آن دارد.اما... کامرون به تکنولوژی تسلیم نمی‏شود و برده آن.تکنیک فیلمش نیز هم‏ قواره حرفش است و بر آن نمی‏چربد.کامرون بر تکنیک سینمایی کارش‏ مسلط است و کامپیوتر را کاملا به خدمت خود می‏گیرد.کارگردانی فوق‏ تکنیکی،بهره بردن از آخرین ترفندهای علمی کامپیوتری و روشهای‏ مدرن ایجاد توهم،نشان همین نکته در سبک کار اوست.اما در تفکر مشکل دارد.راه‏حل کامرون در مقابل تکنولوژی و پیشرفتهای روزافزون‏ آن،نه تسلیم است نه فرار،و نه«عرفان».راه حلش مبارزه است و نابودی.چرا نابودی؟ به نظرم کامرون در ترمیناتور 2 انسانها را دوست ندارد و به آنها بی‏اعتماد است.آمدن آرنولد را با بدنی برهنه به کافه در آغاز فیلم به یاد بیاورید،و برخورد وحشیانه آدمها با او.آنها که نمی‏دانند او ماشین‏ است،فکر می‏کنند انسانی است بدوی.سیگار را روی سینه‏اش‏ خاموش می‏کنند.این بازخوردی غیرانسانی است.و اگر آرنولد در ادامه،به توصیه جان،آدمها را نابود نمی‏کند،کاملا ناروشن است و مبهم.حد اکثر تمایلی اومانیستی است و نه بیشتر.و چرا فقط یک انسان‏ مانده در دفاع از انسانها و ارزشها؟یک انسان ایزوله و نیمه‏دیوانه-سارا- ،که بی‏جنسیت است و خشن.این دنیای Sexless با این زنان‏ خشن،مردان خشن،جایی برای زیستن نمی‏گذارد و جایی برای عشق. راه‏حل نابودی است. به نظرم بازخورد تیم برتون در«بتمن‏ها»و«ادوارد دست قیچی» نسبت به تکنولژی،بازخوردی مترقی‏تر است و فعال‏تر.برتون در مقابل‏ تکنولژی،از دانش دفاع می‏کند.و شخصیت دانشمند فیلمش-بتمن-هم‏ انسانها را دوست دارد و هم دانش را.شر را نابود می‏کند،دانش و محصولاتش را نه.همچون انسانی عادی،عاشق می‏شود.مدافع‏ انسانهاست و مخالف شر. به باور من پایان ترمیناتور،علی‏رغم نریشن عالی سارا که دال بر خوش‏بینی و امید است،پایانی نومیدانه است و بن‏بست. نویسنده: مسعود فراستی منبع: مجله نقد سینما » شماره 3 سایت نورمگزنویسنده: ج.هوبرمن ترجمه: رحیم قاسمیان آرنولد شوارتزنگر ماشین کشتار فیلم بسیار پرخرج ترمیناتور 2:روز داوری در یکی از معدود صحنه‏های ساکت و آرام این فیلم،با لحن‏ اندیشمندانه‏ای می‏گوید،«هرچه بیشتر با انسانها ارتباط برقرار می‏کنم، چیزهایی بیشتری هم می‏توانم بیاموزم.»البته به روی کاغذ آوردن‏ لهجه‏ای که این جملات ادا می‏شود،امکانپذیر نیست،اما روند انسانی‏تر کردن آرنولد(یا شاید باید بگوییم آمریکایی‏تر کردن او؟)ادامه دارد. ترمیناتور 2 که زنده‏ترین توفانها و انفجارهای هسته‏ای در تاریخ‏ سینما را به نمایش می‏گذارد،بیش از آنکه ادامه فیلم بعدی باشد، نسخهء بازسازی شدهء آن است.بیشتر به امحای فکر اصلی نظر دارد،تا اینکه بخواهد ادای دینی به آن بکند.از جمله در پی آن است که فکر ارائه‏ تصویر یک ماشین آدمکشی سنگدل و کینه‏تور از آرنولد شوارتزنگر را به‏ کلی به دست فراموشی بسپارد،حال آنکه اصلا با همین فیلم بود که‏ آرنولد به یک ستاره بزرگ بدل شد.ترمیناتور که به سال 1984 و درست‏ در آستانهء انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا اکران شد،معرف بدیلی‏ بود برای آنچه که به«بامداد تازه»در عصر زمامداری ریگان مشهور شد و آرنولد را به‏عنوان مخوف‏ترین فرانکشتاین تیم قرن اخیر مطرح کرد. حال آنکه جیمز کامرون کارگردان-فیلمنامه‏نویس-تهیه‏کننده ترمیناتور 2 این فیلم را«اولین فیلم حادثه‏ای که از استقرار صلح درسراسر جهان‏ حمایت می‏کند»معرفی کرده است،ظاهرا هیولای فیلم قبلی به راه‏ راست هدایت شده است. ترمیناتور 2(یا به قول کمپانی کارکوکو که پخش کنندهء فیلم‏ تی 2 است)بیشتر از هرچیز به ای.تی.2 شباهت دارد که در پسزمینهء آن‏ تأثیر فیلم جان سخت و آتش‏بازیهای آن احساس می‏شود.در این فیلم‏ شاهد هنرنمایی با موتور سیکلت،انفجار آسمانخراش و کودکان که در حال بازی به خاکستر بدل می‏شوند هستیم.اما این دفعه،ترمیناتور بد و درشت هیکل می‏آید تا از جان نوجوان دوازده ساله‏ای که باید در آینده‏ نقش نجی را ایفا کند مراقبت به عمل آورد،نه اینکه مادر او را به قتل‏ برساند.در ترمیناتور 2 شاهد مواجههء قهرمان با دشمنی ساخته‏شده از جنس فلز مایع روبرو هستیم و همین امر سبب می‏شود که رویارویی فیلم‏ قبلی بسیار ساده‏انگارانه و حقیر جلوه کند. تولید ترمیناتور 6 میلیون دلار هزینه در بر داشت؛حال آنکه مخارج‏ تولید ترمیناتور 2 را نزدیک به 100 میلیون دلا برآورد کرده‏اند،و به این‏ ترتیب آن را شاید بتوان پرخرج‏ترین فیلم تاریخ سینما نامید.در واقع در دههء 1990 این آرنولد است که عملا به مشهورترین و بحث‏انگیزترین‏ چهره در میان تمام آن آدمهای غریبه/مهاجر/فراواقعی در هالیوود بدل‏ می‏شود.آدمهایی که در فیلمهای دههء گذشته درخشیده‏اند و جدا بای‏ گفت که کوچه و خیابانهای آمریکا با حضور آنان است که اعتبار کسب‏ می‏کنند.چهره آرمانی روز آمریکا،کسی نیست جز آرنولد شوارتزنگر. او در فهرست«101 فرد قدرتمند»معرفی شده از سوی نشریهء اینتر تیمنت ویکلی در مقام هشتم جای گرفته است.این میلیونر خود ساخته به‏تازگی به ماریا شرایور خواهرزاده جان اف.کدی رئیس‏ جمهوری سابق آمریکا ازدواج کرده است.آرنولد برای بازی در نقش‏ قهرمان فیلم پلیس مهد کودک(1990)دستمزدی معادل 12 میلیون دلار دریافت کرده است و در همان سال از سوی جورج بوش- رئیس جمهوری وقت آمریکا-به‏عنوان رئیس شورایی منصوب شد که‏ رئیس جمهوری در مورد«آمادگی جسمانی و ورزش»تشکیل داده بود. گفته می‏شود که او برای فیلم ترمیناتور 2 علاوه بر یک دستمزد 15 میلیون‏ دلاری،یک هواپیمای جت گلف استریم ج-3 نیز دریافت کرده است. آرنولد بیش از هرچیز یک کالای استراتژیک برای سرمایه‏گذاری‏ است.فیلمهای او در طی سالهای دههء 1980 جمعا یک میلیارد دلار فروش داشته‏اند.او در آمریکا،آلمان و ژاپن مناسب‏ترین ستاره برای‏ سرمایه‏گذاری تولید فیلم است(در انگلستان این مقام در اختیار مل‏ گیبسون است،و فرانسویها هم کماکان ژرار دپاردیو را ترجیح می‏دهند و مقامهای بعدی هم به گیبسون و حتی داستین هافمن تعلق دارد.)در یکی‏ از شماره‏های اخیر هفته‏نامه تایم که مقاله اصلی آن به مسئله تهاجم‏ نیروهای چند ملیتی به کویت برای عقب راندن نیروهای عراقی اختصاص‏ یافته بود،ریچارد کورلیس که دبیر بخش سینمایی این هفته‏نامه است7با طرح این مسئله که آیا از نظر سرمایه‏گذاری،ارزش کویت به اندازه‏ مخارجی بوده است که آمریکا در این عملیات متحمل شد یا نه،در انتها می‏افزاید که آرنولد شوارتزنگر در حال حاضر مشهورترین نماد در سراسر جهان برای صنعت سرگرمی‏سازی آمریکایی است.» در حالی که تمامی کسانی که آرزوی ستاره شدن در سر می‏پروراندند،خود را ناگزیر می‏دیدند که نامشان را به‏نحوی تغییر دهند که تلفظ آن به انگلیسی آسان باشد،اما آرنولد شوارتزنگر یکی از دشوارترین نامها را برای خود حفظ کرده است،خود«آرنولد»هم اسم‏ چندان قشنگی نیست.شوارتزنگر از آن هم بدتر است.حتی املای این‏ نام بیست حرفی( Arnold Schwarzenegger )هم دشوار است.اما همهء اینها به کنار،در حالی که همهء ستارگان خود را به یکی از مکاتب فلسفی‏ یا روانشناسی رایج پیرو مارکس یا فروید منسوب می‏کردند،این مرد عضلانی اتریشی یادآور ستون سوم مدرنیته،فریدریش نیچه است. جان میلیوس کارگردان کونان بربر(1982)آرنولد را که 5 بار به‏ مقام بهترین قهرمان زیبایی اندام جهان رسیده بود،با نقل جمله‏ای از چنین گفت زرتش به تماشاگران معرفی کرد:«دشمنی که مرا از بین‏ نبرد،قویترم می‏کند.»آرنولد در انظار عمومی نیز از«اراده به قدرت‏ رسیدن»سخن گفته است و چهره و اندامش تجسم‏بخش«ابر انسانی»که‏ نیچه از آن سخن می‏گفت.(آرنولد در دو فیلمی که در نقش کونان بازی‏ کرده بر انواع مختلف جانداران فرو دست‏تر از خود سلطه دارد-با گوریلها کشتی می‏گیرد،اسبها را به ضربه مشت نقش بر زمین می‏کند و شترها را مقهور می‏سازد-تو گویی قصد دارد این تئوری ویلهلم رایش را به اثبات برساند که«تئوری ابر انسان آلمانیها،در کوشش انسان برایفاصله گذاشتن میان خود و حیوانات،ریشه دارد.) حتی آن جملهء مشهور آرنولد«بازمی‏گردم»که بوی تهدیدآمیزی‏ می داد و سرما و خشونت خاصی داشت و پژواک آن حتی در پلیس‏ مهد کودک هم شنیده می‏شد،یادآور رویای تمام کسانی است که سفر به‏ آمریکا را بزرگ‏ترین آرزوی خود می‏دانند.خود آرنولد در جایی گفته‏ است که والدینش آرزو داشتند او قهرمان اکسی یا فوتبالیست شود،ولی‏ خود او بدن‏سازی و زیبایی اندام را برگزیده«به نظرم این رشته ورزشی‏ کاملا آمریکایی بود و پیش خود فکر می‏کردم که اگر در این رشته به جایی‏ برسم،راهم برای ورود به آمریکا هموار خواهد شد.»

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
درصورت بروز هرگونه مشکل و یا ارائه پیشنهاد و انتقاد، ما را از طریق لینک زیر در جریان بگذارید. باتشکر
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 621
  • کل نظرات : 54
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 410
  • آی پی امروز : 106
  • آی پی دیروز : 126
  • بازدید امروز : 810
  • باردید دیروز : 233
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 1,646
  • بازدید ماه : 4,493
  • بازدید سال : 28,283
  • بازدید کلی : 1,138,988
  • کدهای اختصاصی
    جدول فروش فیلم ها
    فیلم (هفتــــــــگی) فروش
    Think Like a Man Too$29.2 M
    22 Jump Street$27.5 M
    Dragon 2 $24.7 M
    Jersey Boys$13.3 M